مردم براهویی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
محل زندگی و خواستگاه براهویی ها برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
اصلاح ارقام |
||
خط ۷:
|related = [[مردم بلوچ|بلوچ]]
}}
'''براهویی''' نام قومی است که در
== نام ==
خط ۱۳:
== نژاد ==
براهوییها
== خاستگاه ==
خط ۵۸:
== تیرههای براهویی ==
براهوییهای کنونی ایران یک طایفهٔ بزرگ متشکل از چند تیره را تشکیل میدهند که عمدتاً در سیستان زندگی میکنند. مهمترین و پرجمعیتترین تیرههای براهویی ایران شهکزی یا شاگزی است که بیشتر دامدارند و در منطقهٔ لوتک زندگی میکنند. شاخههای رهبری بزرگْ طایفهٔ براهویی نیز از این تیره برمیخاستند.<ref name=":0" /> تیرههای یاگیزیی (یاغیزیی)، موسیزیی، جنگی زیی، عیسی زیی، مستان زیی ، شاهی زیی و پیری (پیر زهی)ازتبارسیدی خان براهویی وصاحب خان براهویی ازدگر براهویی هستند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نویسنده=جانباللهی، محمد سعید|عنوان=مقدمهای بر شناخت طوایف سیستان|ژورنال=مجموعه مقالات مردمشناسی، دفتر دوم ایلات و عشایر|ناشر=|تاریخ=۱۳۶۲|صفحه=۱۴۷|زبان=|شاپا=|doi=|پیوند=|تاریخ دسترسی=}}</ref>
الفنباین این تیرهها را با عنوان طایفه در فهرست طوایف براهویی آوردهاست.<ref name=":1" /> این تیرهها معمولاً پدر تبار هستند و پسوند «زَیی» (به صورت زهی و زایی هم تلفظ میشود) نشان از همتباری اعضای هر تیره دارد. این پسوند معمولاً از نسل سوم به دنبالهٔ نام افرادی که تیره به او منسوب میگردد، افزوده میشود.<ref name=":0" /> پرسن در شرح طایفهٔ ماریِ (ماریها به هنگام اقتدار براهوییهای کلات از بلوچها جدا شدند و به آنها پیوستند) پاکستان از پسوند اِنی و اَنی به عنوان نسل و فرزندان هم نام میبرد که پیش از تداول پسوند زیی به دنبال نام افراد افزوده میشدهاست. به گفتهٔ پاستنر طوایف براهویی [[مکران]] نام و هویت خود را از نام جد خود که غالباً با پسوند زیی همراه است، میگیرند، مانند عمر زیی یا محمود زیی؛ برخی نیز مانند محمود حسنی برآنند که نام خود را از نام محل اقامت یا سردار بزرگ طایفهشان گرفتهاند. با این حال تیرههایی هستند که خود را براهویی میدانند، ولی با براهویی از یکتبار نیستند و در حقیقت وابسته به آنها محسوب میشوند، مثل
به نظر الفنباین، اصطلاح «طایفهٔ براهویی» بیشتر مفهوم یک موجودیت سیاسی را به ذهن میآورد، تا موجودیت قومی.<ref name=":1" /> طایفهٔ براهویی ترکیب شکنندهای از گروهبندی خانوادههایی است که به سبب منافع متقابل مانند حقوق چرا، مالکیت گله و گاو و بستگیهای خونی (که کمتر از موارد دیگر اهمیت دارد) به یکدیگر میپیوندند. بهطور کلی ضوابط بنیادی در پیوستگی طایفههای براهویی بر نسب پدر تباری و پیمان سیاسی نهاده شدهاست.<ref name=":1" /> بنابر تحقیقات الفنباین، براهوییهای ایران، افغانستان و پاکستان از ۲۷ طایفه ترکیب یافتهاست که ۸ طایفهٔ آن اصلی، و بقیه طوایف وابسته هستند. بزرگترین طایفه از طوایف وابسته، مِنْگل بودهاست که با طایفههایبِنْگلزیی، بیزَنْجو و مَهْمَسانی (محمدحسنی، احتمالاً ممسنی) بیش از ۸۰٪ جمعیت این گروه را تشکیل میدهند.<ref name=":1" /> تقریباً ۸۰٪ از جمعیت طوایف اصلی به طایفههای قلندرانی، میرواری، قنبرانی و سومالانی متعلق بودهاند. الفنباین فهرستی از ۲۷ طایفهٔ براهویی را همراه با محل سکنای آنها در کشورهای مختلف و زبان هر طایفه براساس صورت رسمی متعلق به میراحمدیار، آخرین خان کلات به دست دادهاست.<ref name=":1" />
== پیشینهٔ تاریخی ==
براهوییها در دورهای نسبتاً طولانی - از اواخر [[صفویان|دورهٔ صفوی]] تا اواخر [[قاجاریان|دورهٔ قاجار]] - یکی از قدرتمندترین گروههای حکومتگر بلوچستان بودهاند. آنان در زمان [[نادرشاه]] با تشکیل اتحادیهای از طوایف مختلف، حکومت قسمت عمدهٔ بلوچستان را در دست گرفتند و قدرت بسیار یافتند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نویسنده=جانباللهی، محمد سعید|عنوان=مقدمهای بر شناخت طوایف سیستان|ژورنال=مجموعه مقالات مردمشناسی، دفتر دوم ایلات و عشایر|ناشر=|تاریخ=۱۳۶۲|صفحه=۱۳۴}}</ref> در زمان سلطنت [[شاه جهان|شاهجهان تیموری]] حکومتی منسجم و قوی با عنوان خاننشین کلات ظهور کرد که اقتدار آن برپایهٔ نظام پیچیدهٔ اتحادیهٔ براهویی (شامل طایفههای قمبرانی یا قنبرانی، میرواری، ایلتازیی) و بلوچهای رَند و لاشاری و دهواریهای کشاورز استوار بود. نخستین رهبر این حکومت شخصی به نام میرواری میراحمدخان یکم بود که قلمرو خود را گسترش داد و به
پاتینجر مؤسس دولت براهویی را قنبر، نیای طایفه یا تیرهٔ قنبرانی میداند و [[پرسی سایکس|سایکس]] قنبر را سرکردهٔ شبانان براهویی دانسته که در اواسط سدهٔ ۱۷ میلادی، به دعوت یکی از راجههای هندوستان با افاغنهٔ مهاجم به بلوچستان جنگیدند و پس از شکست افغانها بر منطقه تسلط یافتند و حتی راجه را از حکومت برداشتند و خود مستقلاً زمام امور را در دست گرفتند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نویسنده=جانباللهی، محمد سعید|عنوان=مقدمهای بر شناخت طوایف سیستان|ژورنال=مجموعه مقالات مردمشناسی، دفتر دوم ایلات و عشایر|ناشر=|تاریخ=۱۳۶۲|صفحه=۱۳۵}}</ref> مقارن لشکرکشیهای نادرشاه، عبدالله خان نوادهٔ قنبر در کلات حکومت داشت. نادر حکومت او، و سپس حکومت پسر او نصیر یا ناصرخان را تأیید کرد و به او لقب بیگلربیگی داد. با اینهمه، او بعد از مرگ نادر ادعای استقلال کرد و با احمدخان درّانی حاکم افغانستان به جنگ برخاست، ولی توفیق نیافت و بعد از او محمودخان و سپس مهراب خان حاکم شدند. مهراب خان نخست با نمایندهٔ انگلیس قرارداد همکاری بست، ولی پس از مدتی از تعهد شانه خالی کرد و از کسانی بود که با نیروهایش در ۱۲۵۴ قمری/۱۸۳۹ میلادی در گردنهٔ بولان، همراه با افغانان از پیشروی ارتش انگلیس جلوگیری کرد. انگلیسیها اردویی برای تنبیه او به کلات فرستادند و در جنگی که بین آنها درگرفت، مهراب خان با اتباعش کشته شدند و کلات به تصرف قوای انگلیس درآمد. انگلیسیها ناصرخان دوم را جانشین او کردند و یک نفر انگلیسی را به عنوان مشاور او در نظر گرفتند. وقتی در ۱۲۷۲ قمری/۱۸۵۶ میلادی بین دو کشور ایران و انگلیس جنگ درگرفت، مشاور انگلیسی او به مأموریت [[بوشهر]] رفت و ناصرخان توسط مخالفانش مسموم شد و خدادادخان جای او را گرفت.<ref name=":0" /> او نیز با انگلیس پیمان مودت بست و ۲۰ سال بر ناحیهای که تا [[بمپور]] امتداد داشت، فرمانروایی کرد، تا آنکه بلوچستان تجزیه شد و دولت بریتانیا کلات را جزو امپراتوری هند درآورد و قسمتی از بلوچستان به پاکستان ملحق شد.<ref name=":1" />
|