کاریکلماتور: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
به نسخهٔ 28546548 از Sillverfox (بحث) برگردانده شد: فاقد منبع (توینکل)
برچسب‌ها: WPCleaner عدم استفاده از یادکرد و پانویس (پخ) ویکی نگهبان خنثی‌سازی
Raedea2 (بحث | مشارکت‌ها)
جز خنثی‌سازی ویرایش 29395026 از Shahnamk (بحث)
برچسب: خنثی‌سازی
خط ۱:
'''کاریکَلِماتور''' (آمیختهٔ کاریکاتور و کلمات) نامی است که [[پرویز شاپور]] در سال [[۱۳۴۷]] بر نوشته‌های خود که در مجلهٔ [[خوشه (مجله)|خوشه]] به سردبیری [[احمد شاملو]] چاپ می‌شد گذاشت. این واژه حاصل پیوند دو واژه ی «[[کاریکاتور]]» و «کلمه» است. به دید شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.<ref>[http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2010/6/6/126024.html کاریکلماتور چیست؟<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
 
-کاریکلماتور نثر است.
-بازی زبانی دارد تا بتواند گفتنی‌ها را دیدنی کند (تصویری)
-معمولا طنز و رگه هایی طنز دارد.
-کاریکلماتور از نظر معنایی، لزوما صراحت داردندارد.
-کاریکلماتور از چند معنایی واژه‌ها سود می‌برد.
-کاریکلماتور، معمولاً از بدیهیات و روزمره‌ها و دم دستی هاست.
خط ۱۲:
-غافل‌گیری دارد که با غافل‌گیری شعری متفاوت است.
-نوع لذت در کاریکلماتور با شعر متفاوت است.
-کاریکلماتور جای تلقین منفی به مخاطب و شعار دادن نیست .
-نسل جدید کاریکلماتور در حال بروز رسانی و تقویت این گونه اند.
-این گونه ادبی طرفداران زیادی در حال حاضر دارد
 
 
== نمونه‌هایی از کاریکَلِماتورهای پرویز شاپور ==
== کاریکلماتوری از عمران صلاحی ==
*در پای درخت ها تبرها، این بود خلاصه خبرها
<ref>جراید و گزینه اشعار عمران صلاحی</ref>
 
== چند کاریکَلِماتور از پرویز شاپور ==
* وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
* اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
* به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
<ref>گزیدهٔ کاریکلماتورهای پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱.</ref>
* به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
 
* قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.
== کاریکلماتوری از اصغررضایی ==
* به نگاهم خوش آمدی.
*برای اینکه کسی به گرد پایم نرسد، همه را دست به سر می‌کنم‌
* چرا همیشه نمیشه!!
* پایین آمدن درخت از گربه.
* قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
* زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.
* جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می‌کند.
* فوّاره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی‌شوند.
* هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
* باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
* فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.
* فریاد زندگی در سکوت گورستان ته‌نشین می‌شود.
* برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
* گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
* روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
* غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.
* بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!<ref>گزیدهٔ کاریکلماتورهای پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱.</ref>
 
== کاریکلماتوری از محسن ابراهیم ==
* توفان، دامن طبیعت را بالا زد<ref>دیوانه‌ای هستم که، محسن ابراهیم< تهران، نشر گل آقا، 1350/2536</ref>
 
== چند کاریکلماتور از رضاعبدیایی ==
* نفسم را این شهر گرفته و پس نمی‌دهد
* درباره مناطق محروم جنوب کشور : عمق سالها "تشنگی" را چاه های سیراب از "[[نفت]]" نمی فهمند!
* وقتی مااینقدر از هم دوریم ؛ چرا پای "[[ضریب جینی]]" را وسط نکشیم؟
<ref> جراید و رسانه کافه ادبیات </ref>
 
 
== چند کاریکلماتور از رسول مرادی ==
خط ۴۵:
* نقاش قمار باز، رنگ می‌بازد
* تابلوی دور زدن ممنوع را دور زدم
 
== نمونه‌هایی از كامران سخن پرداز ==
* فرقی نمی کند که پلاستیکی باشد یا "فلزی"، "تلفن" از هر نوعی که باشد "زنگ" می زند.
 
*غالب بدنسازان در پوست خود نمی گنجند.
* صدا، کلمات سکوت را نقطه چین می کند.
*ساز "ناکوک" به صدای سیم های خود "مشکوک" است.
* مرگ، تنها خاطره عزرائیل در زندگی است.
*"بازار" از رکود "بیزار" است.
* هم "سوزن" و هم "سوء ظن"، هر دو کارشان وصله چسبانی است.
*کار ساعت مچ گیری است.
* دل" یکی از انواع "بستنی" هاست که اگر "سرد"ش کنند، "آب" می شود!
*قدرت تحملش که پایین می آید، آن روی سگش هم بالا می آید.
* تیروئیدش کم کار بود، اخراجش کرد.
*بی گدار به "آب" زد، دچار "تر"دید شد.
* «نون» ناسزا در دهانش «بیات» شده است.
*اشک، "آب"رویِ چشمانش را برد.
* نانش که آجر شد، زد تو کار بساز و بفروش، همه آجرهایش نان شد.
*همه شکارچیان "دام"دارند! اما همه دامداران شکارچی نیستند.
* دلسرد بود، داغ دیده هم شد، شکست.
*صدا، کلماتِ سکوت را نقطه چین می کند.
* برف: از ماست که سرماست.
*مرگ، تنها خاطره عزرائیل در زندگی است.
* «دار»م از زلف سیاهش گله چندان كه مپرس.<ref>كتاب "كاريكامراناتور؛ كاريكلماتورهاى كامران سخن پرداز"، چاپ اول، اردبيل: سخن پرداز، ١٣٩٠.</ref>
*هم "سوزن" و هم "سوء ظن"، هر دو کارشان وصله چسبانی است.
*چشمانش آب مروارید داشت، تاریکی به چشمان او "چشمداشت"!
*بار عینک را بینی و گوش به دوش می کشند، بینایی را دیده نوش می کند.
*زمان قدیم: "به تيغم گر زني دستت نگيرم، وگر تيرم زني منت پذيرم."
*زمان ما: "به تیغم گر زنی"، دستت را می گیرم، می برمت به پزشکی قانونی.
*آب در دل برکه تکان نخورد، مرداب شد.
*ابرها از "آسمان" "ترخیص" می شوند و "زمین" را "تر و خیس" می کنند.
*به یاد "گذشته" اش افتاد، "حال" اش به هم خورد.
*در آفریقا، نُتِ نان همیشه "دولّا چنگ" است.
*کرم «خاکیِ» قرمز، کرم «آبیِ» «قرمز.»
*سیانور؛ سیاه نور؟ نور سیاه؟!
*"پخ مه" نام دیگر "هلال ماه" است.
*معتادان همیشه "آه" در بساط دارند.
*آفتاب، "آفَتِ" جانِ "آب" است.
*"رد" مراد را گرفت، به "ما" رسید، "ما" را از مراد گرفت، "رد" شد.
*"تردستی" را کنار گذاشت، به "خشک دستی" متهم شد.
*آنقدر دستش به کار نرفت، تا کار از دستش رفت.
*"بی کار" بود، به"صرافت" افتاد، رفت تو "سفارت" "کاردار" شد.
*آب که سر بالا برود، قورباغه به فکر گرفتن مجوز کنسرت می افتد.
*"گردن کش" بود، به عنوان راننده زرافه ها استخدام شد.
*آنقدر سر حرفش ماند، که ته حرفش یادش رفت.
*گل خرزهره و گل گاوزبان با هم ازدواج کردند، فرزندشان خرزبان شد.
*خشم، مخش را شخم زد.
*"لنگه کفشی در بیابان" محیط زیست را آلوده می کند!
*برانکارد؛ " بُرّان" "کارد".
*پای مرگ که وسط بیاید، دست زندگی کوتاه می شود.
*"دل" یکی از انواع "بستنی" هاست که اگر "سرد"ش کنند، "آب" می شود!
*تمام غم هایم در پناه بازوان تو گم می شوند، نمی دانم غم های من اینقدر کوچک اند یا حریم بازوان تو آنقدر بزرگ.
*پاییز که می شود رفتگران عزا می گیرند؛ زمستان که می شود، درختان.
*آب که از سر گذشت، مبلغ آب بها تصاعدی حساب شد.
*فیلمی که نکوست، از تیتراژش پیداست.
*آدم هر بار "با" دم جان می گیرد، یک بار "در" دم جان می دهد.
*دیگ به دیگ می گه، روت «برنزه»!
*دلش را زد، دلزده شد.
*نیوتن جاذبه را با خوردن سیبی به زمین کشف کرد، آدم با خوردن سیب، زمینی شد و من با خوردن سیب زمینی، شاعر.
*نانش که آجر شد، زد تو کار بساز و بفروش، همه آجرهایش نان شد.
*«نون» ناسزا در دهانش «بیات» شده است.
*تیروئیدش کم کار بود، اخراجش کرد.
*دلسرد بود، داغ دیده هم شد، شکست.
*برف: از ماست که سرماست.
*«دار»م از زلف سیاهش گله چندان که مپرس! <ref>كتاب "كاريكامراناتور؛ كاريكلماتورهاى كامران سخن پرداز"، چاپ اول، اردبيل: سخن پرداز، ١٣٩٠.</ref>
 
== نمونه‌هایی از کاریکَلِماتورهای احمدرضا بهرامپور عمران ==
رفتنت برایم آمد نداشت .
 
تن فروشیتن‌فروشی بهتر از وطن فروشی است .
 
گل گاوزبان گل زبان نفهمی است .
سطر ۶۸ ⟵ ۱۱۰:
گوسفند ها، سرزده وارد قصابی می شوند.
 
غاز معترض تخم‌تخم مرغ می‌گذارد.
 
خیلی از خواننده های بعد از انقلاب، خارج می خوانند.
سطر ۹۰ ⟵ ۱۳۲:
با نان هایی که آجر کرده بود کاخ ساخت.
 
بهار وقتی رسید که زیر پای آدم برفیآدم‌برفی سبز شده بود.
 
خروسی که فمینیست شده بود قدقد می کرد.
سطر ۱۲۰ ⟵ ۱۶۲:
* سیل سیلی آسمان به صورت زمین است.
* بهار راهب فصل هاست.
* ابر زمین را گلوله بارانگلوله‌باران می کند.
* آسانسور اختلاف طبقاتی را کاهش می دهد.
* زمین لرزه دل زمین را می شکند.
سطر ۱۲۹ ⟵ ۱۷۱:
* تنها آدمی که بود و نبودنش هیچ فرقی نمی کند، آدم بی وجود است.
* لب هایت را کشیدم نشئه شدم.
* روز روشن ،در ملاملأ عام جیب مردم را خالی می کند ، گرانی.
* در دلم را تخته کرده ام ،دلداری نمی صرفد تا وقتی که نفر سوم مفت وارد می شود.
* آدم آویزان همه را به چشم چوب رختی می بیند .
سطر ۱۳۵ ⟵ ۱۷۷:
<ref>زیرسیبیلی، انتشارات نسل روشن، چاپ اول، 1398.</ref>
 
== نمونه هایی از کاریکلماتورهای حسین ناژفر ==
== منابع ==
<br />
{{پانویس}}
 
* خط فقر، الفبا ندارد.
* قلم عقیم، باد می‌نگارد.
* «پری» روز، زیباترین روز بود.
* باران، زبانِ ناودان را باز کرد.
* بی کله‌ای، سرشناس شد.
* قرن، آبگیر ثانیه هاست.
* بی سواد، دستم را خواند.
* فقیر با فروش کلیه، آبرو خرید.
* عصر بی‌خبری، صبحی ندارد.
* بزنم به تخته، میخ خوبی است.
* تور ماهیگیر پر شد از ماهی آزاد.
* «قافیه» را باختم شعرم «سپید» شد.
* عاشق وحدت تیرهای چراغ برق هستم.
* گرسنگی با شاخ آفریقا سر شاخ شد.
* چه خود کفاست آدم‌خوار خود خور!
* عرق حلال می‌خورد پیراهن کارگر.
* عامل بی‌کاری کلاه‌دوز، جلاد بود.
* تنبل عاشق کارهای ستادی است.
* فقط دزدها از «آگاهی» می‌ترسند.
* سرشار از تهی بود دست‌های گرانی.
* سارای این زمانه عاشق دارا می‌شود.
* پستهٔ خندان اشک کودک فقیر را درآورد.
* دیده‌بان حقوق بشر، نابینا از آب درآمد.
* جهان خوار اول تجزیه می‌کند بعد تحلیل.
* یکی را دیدم «ایستاده»، «خوابیده» بود.
* عده‌ای کسر کار خود را با غیبت پر می‌کنند.
* دوزیستان هم از توبره می‌خورند و هم از آخور.
* دستهٔ تبر، کوفی‌ترین خویشاوند درخت است.
* فواید گیاهخواری، کتاب سال شد با گرانی گوشت.
* صیاد بال پرنده کباب کرد، بوی پرواز در آسمان پیچید.
* روزنامه فروش با معرفت «همشهری» نمی‌فروشد.
* از تار «یحیی»، نغمه «داوودی» به گوش می‌رسید.
* دیده‌بان حقوق بشر نا بینا از آب درآمد.
* فقر، «سگ دو» را به رشتهٔ ورزشی تبدیل کرد.
* درختان «تبرستان»، همه بی سر و شاخه‌اند.
* سشوار هم وسیلهٔ سرگرمی از آب درآمد.
* کاشف نانو تکنولوژی دانشمندی گرسنه بود.
* بی‌رنگ و روغن هم، می‌توان تابلو شد.
* خوش‌مزه‌ترین نان، نانِ بازو است.
* گرانی، بار مردم را سبک می‌کند.
* صحنهٔ جرم بوی عزراییل می‌دهد.
* هیزم شکن دکان درخت را تخته کرد.
* از سراب آموختم نوشیدن عطش را.
* ساز بادی هم به هر بادی نمی‌رقصد.
* پستهٔ خندان به ریش فقرا می‌خندد.
* گیوتین، سرخورترین تیغ آرایشگری است.
* بیشتر بره‌ها شانس گوسفند شدن دارند.
* «آپارتاید» ی با «سیاه» زخم جان سپرد.
* انگشت حسرت، قاتل مینای دندانم بود.
* برای چریدن باید رسم گوسفند پیشه کرد.
* درخت بهار حامله و پاییز پا به ماه می‌شود.
* مایه دارترین آدم هم «پابرهنه» به دنیا می‌آید.
* آدم‌های ستاد تخریب، تخصص نوسازی ندارند.
* روی ماهت را گرفته بودی، نماز آیات خواندم.
* «حق با مشتری است»، شعار کاندیدای کاسب است.
* هیچ ظالمی خط میان گندم را به رسمیت نمی‌شناسد.
* دلاک، پاک‌ترین نان را از چرک‌ترین تن بدست می‌آورد.
* ای کاش فاصلهٔ بین «زرادخانه» و «ضرابخانه» را صلح پر کند.
* سرطان پایان زندگی نیست، آغاز زندگی پزشک و دارو ساز است.
* اغنیا به آب درمانی و فقرا به نان درمانی نیازمند هستند.
* زاینده رود جای خالی ماهی را با خشک سالی پر کرد.
* آی سی یو، تختی برای اقتصاد در حال احتضار ندارد.
* چاقوکش حرفه‌ای، متخصص خطاطی چهره است.
* دارا عاشق دوغ سارا و سارا عاشق پول دارا بود.
* گندم زنگ زد، کشاورز پای درد دلش گریست.
* بی انصاف، نام دکانش را «عدالت» گذاشت.
* همیشه «زبان» را به «جبر» ترجیح داده‌ام.
* شادترین پلی که دیدم، پل سیدخندان بود.
* کفش فقیر با لبخند، اشک او را درآورد.
* سن تکلیف، آغاز بلاتکلیفی نوجوان است.
* بنزین هم «جایگاه» دارد، وای بر فقیر.
* آدم خود جوش نیازی به دیگ ندارد.
* سایه ات، نگاهم را آفتابی کرد.
* رودخانه هم اهل طغیان است.
* نام عرب فقیر، عبدالغنی بود.
* چکیدن، تولدِ باران است.
* فرش فقیر، خواب ندارد.{{پانویس}}
 
 
 
 
 
 
 
٥ - کتاب رفتنت برایم آمد نداشت. مجموعه کاریکلماتورهای احمدرضا بهرامپور عمران. تهران: انتشارات مروارید. 1396