خدا مردهاست: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
Mehdi bh59 (بحث | مشارکتها) اشاره به دلیل انتخاب و ویژگی داستان دیوانهی کتاب حکمت شادان برای شرح این اندیشه برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱:
«'''خدا مردهاست'''» ([[زبان آلمانی|آلمانی]]: {{صدا|De-Gott_ist_tot.ogg|"Gott ist tot"}}؛ همچنین شناختهشده به '''مرگ خداوند''') جمله مشهور و به شدت نقل قول شده و گاهی بد تفسیر شده فیلسوف آلمانی، [[فریدریش نیچه]] است. این جمله اولین بار در کتاب ''[[دانش شادان]]'' وی در بخش ۱۰۸ (کشمکشهای تازه) ٫ بخش ۱۲۵ (دیوانه) و برای بار سوم در بخش ۳۴۳ (مفهوم خوشیِ ما) نمایان شد. همچنین این جمله را میتوان در اثر کلاسیک وی، ''[[چنین گفت زردتشت]]'' نیز پیدا کرد که بیشترین تأثیر را در شهرت این عبارت داشتهاست.
اون این اندیشه را در بخش «دیوانه» کتابِ ''دانش طربناک''
<blockquote>
" نشنیدهاید از آن آدم دیوانه که صبح روشن با فانوس افروخته به میدان
میدود و پیوسته فریاد میکشد:
من خدا را میجویم، من خدا را میجویم!
چون درست بسیاری از کسانی که به خدا باور نداشتند در آنجا گرد آمده بودند، به دیدن آدم دیوانه قهقهه سر میدهند،
یکی میگوید:
نکند گمشده است؟
دیگری میگوید:
چون کودکی گمراه گشته است؟ یا اینکه خود را قایم کرده است؟
نکند از ما میترسد؟ یا اینکه با کشتی سفر کرده؟
بدین گونه همه در هم و بر هم فریاد میزنند و میخندند
اما آدم دیوانه به میان آنها میجهد، نگاههای برنده خود را به آنها
میدوزد و بانگ بر میآورد: (" خدا کجا رفته است؟
من این را به شما میگویم! ما او را کشتهایم
شما و من! ما همه قاتلان او هستیم!
اما چگونه چنین کاری کردیم؟
چگونه توانستیم دریا را سر بکشیم؟
چه کسی به ما اسفنج داد تا افق را سربهسر بزداییم؟
چه میکردیم آنگاهکه این زمین را از بند خورشیدش جدا میساختیم؟
و اینک این زمین به چه سو میرود؟
ما به چه سو میرویم؟
همچنان که از همه خورشیدها دور میشویم، آیا ما مدام سقوط نمیکنیم؟
دیگر بالا و پایینی هست؟
آیا ما در نیستی نامتناهی سرگردان نیستیم؟ فضایِ ما را تهی نمیکند؟
آیا سردتر نشده است؟ شب بیشتر شبتر نمیشود؟
آیا مجبور نیستیم فانوسها را صبح روشن کنیم؟
هنوز هیچ از همهمهٔ گورکنان نمیشنویم.
گورکنانی که خدا را گور میکنند؟
هنوز بویی از گندیدگی خدائی نمیشنویم؟
خدایان هم میگندند!
بله خدا مرده است!
خدا مرده میماند!
ما او را کشتهایم!
ما قاتلترین قاتلان چگونه میخواهیم خود را تسکین دهیم؟
قدسیترین و نیرومندترین چیزی که زمین داشت زیر تیغ ما جان داد، و چه کسی میخواهد ما را از این خون بشوید.
با چه آبی میخواهیم خود را تطهیر کنیم؟
ازاینپس چه اعیاد و بازیهای مقدسی باید برای خودمان اختراع نماییم؟
آیا این کار بزرگ برای ما پر بزرگ نبوده است؟
و حالا فقط برای اینکه درخور کاری که کردهایم به نظر رسیم، نباید خودمان خدا شویم؟
هرگز تاکنون کاری از این بزرگتر وجود نداشته است،
و هر کس ازاینپس زاده شود به خاطر همین کاری که صورت گرفته به تاریخی برتر از همه تاریخهای پیشین تعلق خواهد داشت!
" در اینجا آدم دیوانه ساکت میشود و از نو در شنوندههای خود مینگرد. آنها نیز ساکتند و به نحوی غریب وی را نگاه میکنند.
سرانجام آدم دیوانه فانوس خود را به زمین میاندازد و فانوس خرد و خاموش میشود.
آدم دیوانه سپس میگوید:" من زود آمدهام و وقت من هنوز نرسیده است.
این رویداد بزرگ هنوز در راه است و هنوز در گوش آدمها رخنه نکرده است.
رعد و برق زمان میخواهد، نور ستارگان زمان میخواهند، اعمال هم پسازآنکه صورت گرفتند، زمان میخواهند تا شنیده و دیده شوند.
و این عمل از دورترین ستارگان نیز به آنها دورتر است. باوجود این خود اینها این عمل را کردهاند".
میگویند آدم دیوانه همان روز به کلیساهای مختلف میرود و در آنجا برای خدا نماز مِیت میخواند.
و وی که به همین سبب از کلیساها رانده میشود و مورد بازخواست قرار میگیرد، در پاسخ بازخواستها میگوید: پس این کلیساها چیستند اگر گور و سنگ گور خدا نیستند؟"<ref name="ReferenceA">Trans. Walter Kaufman, The Gay science, sect.125</ref></blockquote>
== تفسیر ==
|