اندلس (اسلامی): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
NAWAB AMIR (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: افزودن القاب متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری: به ویرایشگر منبع تغییر داده شده
خط ۱:
<ref>ویکی پدیا عربی</ref>{{Coord|41|31|N|2|49|W|region:ES-SO_type:city_source:dewiki|display=title}}
 
{{تاریخ پرتغال}}
{{تاریخ اسپانیا}}
'''اندلس''' (عربی: الأندلس) نامی عربی است که به بخش‌هایی از [[شبه جزیره ایبری]] و [[سپتیمانیا]] که توسط [[مسلمانان]] [[عرب]] و اهل شمال آفریقا در زمان‌های متعددی در دورهٔ زمانی بین ۷۱۱ و ۱۴۹۲ میلادی داده شده‌است.<ref>Para los autores árabes medievales, el término al-Andalus designa la totalidad de las zonas conquistadas — siquiera temporalmente — por tropas arabo-musulmanas en territorios actualmente pertenecientes a Portugal, Espana y Francia" ("For the medieval Arab authors, al-Andalus designates all the conquered areas — even temporarily — by Arab-Muslim troops in territories now belonging to Portugal, Spain and France"), José Ángel García de Cortázar, V Semana de Estudios Medievales: Nájera, 1 al 5 de agosto de 1994, Gobierno de La Rioja, Instituto de Estudios Riojanos, 1995, p.52.</ref><ref>Los arabes y musulmanes de la Edad Media aplicaron el nombre de al-andalus a todas aquellas tierras que habian formado parte del reino visigodo: la Peninsula Ibérica y la Septimania ultrapirenaica." ("The Arabs and Muslims from the Middle Ages used the name of al-Andalus to all those lands that were formerly part of the Visigothic kingdom: the Iberian Peninsula and Septimania"), Eloy Benito Ruano, Tópicos y realidades de la Edad Media, Real Academia de la Historia, 2000, p.79.</ref>
 
اندلس پس از فتح شدن، به پنج ناحیه حکومتی متناظر با [[اندلوسیا]]، [[گالیسیا]] و [[پرتغال]]، [[پادشاهی کاستیل|کاستیل]] و [[پادشاهی لئون|لئون]]، [[آراگون]] و [[کاتالونیا]] و سپتیمانیا تقسیم شده بود. اندلس به عنوان یک حوزه یا حوزه‌های حکومتی، با موفقیت استانی از خلافت [[امویان|اموی]] را که توسط خلیفه ولید یکم آغاز شده بود، تشکیل داد.<ref>Joseph F. O'Callaghan, A History of Medieval Spain , Cornell University Press, 1983, p.142</ref> پایان حکومت مسلمانان بر اندلس همراه با تشکیل دادگاه‌های [[تفتیش عقاید]] به منظور مسیحی کردن مسلمانان و اخراج مسلمانان اندلس به [[شمال آفریقا]] بود که با مقاومت ناکام مسلمانان همراه بود. <ref>[https://ia601505.us.archive.org/25/items/AndalusiaHistory.../AndalusiaHistoryCultureAndTheIslamicResistance.pdf صفحه 119 - 171 فصل جنبش مقاومت عربی اسلامی در اندلس پس از سقوط شهر غرناطه از کتاب اندلس تاریخ، فرهنگ و مقاومت اسلامی تألیف و ترجمه کامیار صداقت ثمرحسینی]</ref>
 
== وجه تمسمیه ==
در فرهنگ لغت معانی آمده است كه كلمه " Andalus " و " Andalus " منشأ بربر دارد ،  و اعراب آنها را با ده اصطلاح ، از مخلوط كردن و ازدواج بین دو طرف در مغرب ، از بربرها نقل كردند . گفته شد: « اندلس: جنوب کشور به نام پ آنا ، نامی که اعراب آن را هنگام فتح سال 711 میلادی و 92 هجری قمری به دست آوردند ، و تا سال 1492 م. 897 هجری ساکن در مهمترین شهرهای گرانادا ، سویل و کوردوبا ، معروف به تمدن عرب اوج در کشور اندلس ».  همچنین گفته شد: « اندلس با درج شاخص الحمزه و ال لم: منطقه ای بزرگ در مراکش . مورخان غربی سه ریشه ممکن از این نام را پیشنهاد داده اند ، منابع عربی و اسلامی حداقل با یکی از آنها موافق هستند و همه این نظریه ها می گویند که این نام در آغاز پس از فروپاشی حکومت روم در شبه جزیره ایبری ظاهر شد ، اما برخی با این امر مخالف هستند و می گویند که این اسم مقدم بر دوران روم است ، و دارد. این ادعا را با استناد به تخصص دانشمندان و اندیشمندان زبانی که در زمینه مطالعه نشانه های مکان فعالیت می کنند ، به تعدادی از شواهد بپیوندید .
 
=== نظریه منشأ وندالی(قومی باستانی در اسپانیا) ===
این تئوری بیان می کند که نام "اندلس" به برخی قبایل وحشی اشاره دارد که از شمال اسکاندیناوی آمده و در ایبریا برای مدت زمانی ساکن شده اند که از سال 409 میلادی تا سال 429 میلادی ادامه داشته است . همچنین گفته می شود که این قبایل از آلمانی ها آمده اند . این قبایل "Balundal " یا "Vandals " نامیده می شدند ، بنابراین به این کشورها پس از نام قبیله هایی که در آن زندگی می کردند ، "Pandalisia" گفته می شد و با روزها به عنوان اندلس به "اندلس" به غلط معرفی می شد.  صاحب این نظریه ، مورخ شرقی هلندی شرقی ، راینهاردت دوسه ، است که هنگامی که خود را وقف مطالعه زبان عربی و تمدن اسلامی در مصر کرد ، آن را توسعه داد.اواسط قرن نوزدهم . با این حال ، این امر قبل از زمان خود ، با شواهدی مبنی بر رد آن و افشای کاستی های موجود در آن ، اما او با این وجود می گوید که او اطمینان دارد که منشأ این کلمه از عبارت "وندال" ناشی می شود ،  و او معتقد است که این تعیین بندری بود که از آن وندال ها بدون حمله به شمال آفریقا حمله کردند . کل شبه جزیره را در بر می گیرد ، اما مکان این بندر ناشناخته است.
 
=== فرضیه منشاءگوتی غربی ===
در طول دهه 1980 ، نظر دیگری در مورد منشأ نام "اندلس" توسط مورخ Heinz Halm ، که تئوری منشأ Vandal را رد کرد ، ظهور کرد و آن را به یک اصل گوتیک غربی ارجاع داد. هالم می گوید که قبایل ژرمن مهاجرت تقسیم شدند به سرزمین های فتح مدرن در میان خود اساس قرعه، آن است نیز شناخته شده است که ایبریا بود خارجی ها می دانم که زمان او ویزیگوتها در نام خود را لاتین ، یعنی «از Gothica SORS» ( ترجمه : otheika منبع گ) ، به این معنی: "سهم گاتها". بنابراین ، هالم فرض می کند که گاتها کشور جدید خود را "کشور قرعه کشی" می نامیدند و این به جای زبان لاتین به زبان خودشان بود. با این حال ، معادل گوتیک اصطلاح "Gothica Sors" با اصالت آن متفاوت است ، اما هالم اظهار داشت که وی قادر به اصلاح و ''استنباط'' آن است ، و این ''* سرزمینها'' -زمین خواران(زبان شناسان از ستاره برای بیان کلماتی استفاده می کنند که در اصالت یا فرمول منشأ آنها متفاوت است.) هالم اظهار داشت که این اصطلاح گوتیک پیشنهادی منشأ فرقه های لاتین و عربی شبه جزیره ایبری است ، بنابراین نام لاتین ترجمه تحت اللفظی از نام گوتیک بود ، در حالی که نام عربی پس از تماس مسلمانان با گاتها ظاهر شد.  علیرغم همه موارد فوق ، هالم نتوانست شواهد و مدارك كافی برای تأیید نظریه خود ارائه دهد ، و این فقط به عنوان موضوع اهلی سازی صورت گرفت.
 
=== فرضیه منشاء اوقیانوس اطلس(آتلانتیس) ===
 
 
نظریه دیگر در مورد منشاء کلمه "Andalus" این است که می گوید این یک اعوجاج عرب از کلمه است "آتلانتیس» این یک نظریه نسبتاً اخیر است که در آن مورخ اسپانیایی «گالاگ» گفته است که بر اساس آن فقط به خاطر شایستگی اعتقاد به این امر در چهره آن به دلیل شباهت آوایی بین این دو کلمه است ، و به این دلیل که چندین موضوع مرموز مربوط به مکان ادعا شده در اقیانوس اطلس را توضیح می دهد ، و ذکر می کند که ذکر شده. او هر گونه شواهد تاریخی قانع کننده ای را برای حمایت از بیانیه خود ارائه می دهد.
 
Valve نوشت:<blockquote>منابع عربی که جزیره اندلس و دریای اندلس را برای اولین بار ذکر می کنند ، بسیار روشن می شوند اگر این عبارت را با کلمات "Atlantis" یا "Atlantis" جایگزین کنیم. در مورد هرکول و آمازون ها که جزیره اش گفته شد طبق همین تفاسیر عرب و تفسیرهای این اسطوره های یونانی و لاتین نیز در اعماق اندلس - همان چیزی که امروزه شمال یا قلب اقیانوس اطلس را تشکیل می دهد ، همین مسئله صدق می کند.</blockquote>ذکر شده "جزیره اندلس»در یک نسخه خطی ناشناخته عربی در مورد فتح اسلامی ایبریا ، دو یا سه قرن پس از تاریخ آن واقعه. وقد حُدد موقعها على أنَّهُ المكان الذي نزلت فيه طلائع الجيش الإسلامي القادم من شمال أفريقيا. كما تذكر المخطوطة أنَّ جزيرة الأندلُس أُعيد تسميتُها «جزيرة طريفة» تيمُنًا بقائد مُقدِّمة الطليعة البربري، المدعو «طريف بن مالك المعافري» المُكنى «أبو زرعة»، الذي تمكَّن من السيطرة على جزيرةٍ صغيرة تقع على بضعة كيلومترات من أيبيريا سنة 710م، قبل أن يتقدَّم طارق بن زياد بالجيش الرئيسي بعد سنةٍ من هذا الحدث ويفتح البلاد قلعةً تلو الأُخرى. يُعرف موقع نُزول المُسلمين الأوَّل في إسپانيا باسم «رأس المغاربة» (بالإسپانيَّة: Punta Marroquí) أو «رأس طريفة» (بالإسپانيَّة: Punta de Tarifa)، وهو يُشكِّلُ اليوم طرف جزيرةٍ تُعرف باسم «جزيرة طريفة» تقع قبالة الشواطئ الأيبيريَّة.
 
متن ذکر شده در نسخه عربی علاوه بر شواهد زبانی فضایی ، آن را نیز انجام می داداندلس»این نام یک مقبره رومی (دوران پیش از روم) است ، که باعث شد توجه داشته باشیم که جزیره اندلس و جزیره طاریفه همان مکانی است که در حال حاضر در سواحل شهر تاریفا در اسپانیا واقع شده است ، و آن است که ایبری نام عربی-اسلامی خود را از آن جزیره کوچک گرفته است.
 
== تاریخچه ==
 
=== فتح بدست مسلمین ===
فتح مسلمانان اندلس یک گسترش طبیعی فتح شمال آفریقا است . مشخص است که در فتح آنها مسلمانان به الاقصی مغرب رسیدند که در دوران اموی خلیفه الولید بن عبدالملک روبرو شدند و به شبه جزیره ایبری روبرو شدند که این روند را تشویق کردند و به سیاست خارجی توجه ویژه داشتند پس از اینکه شرایط داخلی در دولت اموی آرام و پایدار بود. معمول بود كه در صورت وجود شرايط مناسب ، زمين هاي جديد را براي گشودن زمين هاي جديد باز كند ، بنابراين فرض بر اين بود كه فاتح مراكش را به دست گيرد ، كه فرماندار آفريقا ، حسن بن آل نعمان است.وظیفه فتح اندلس ، به ویژه از آنجا که وی به تصفیه منطقه مراکش از تأثیر بیزانس و از بین بردن انقلاب بربر دوم اعتبار داشت ، اما وی هنگامی که تمام شد مشکلات بیرونی از عهده خود را تمام کرد ، جایگزین یک رهبر دیگر شد و این رهبر موسی بن ناصر بود . موسی بن نصیر مصر را به مقصد آفریقا ترک کرد ، به همراه چهار فرزندش که مفتورون در آموزش نظامی بودند ،  که وارد شد و حاکمیت دولت را به دست گرفت ، حتی مراقبت کرد که پایه های پیروزی پیشینی خود را در آموربین نزدیک و خاورمیانه نصب کند ، او بقیه شهرها و قلعه های فراتر از کنترل مسلمانان را نصب کرد. وی فرزندان خود را از هر جهت برای تأمین پاهای مسلمانان در مناطق آزاد فرستاد.  پس از این پیروزی ها ، تمام کشور مراکش به تسخیر درآمد ، و بربرها اسلام را پذیرفتند، و داوطلبانه بسیاری از آنها را به عنوان سربازان جنگجو در ارتشها قرار داد و به همان اندازه که بعضی از آنها بیشتر از خود عربها به اسلام مشتاق تر تبدیل شدند و این تغییر وضعیت بربرها تأثیر مثبتی در افتتاح اندلس پس از آن داشت زیرا اکثر قبایل بربر پس از روی آوردن به اسلام مشتاق جنگ و جهاد بودند. . موسی بن نصیر این گرایش را فهمید و با هدایت آنها به فتوحات بیرونی از آن بهره گرفت.در این حالت او چاره ای جز عبور از تنگه جدا کننده مراکش و ایبریا برای رسیدن به این هدف نداشت.
 
Ceuta که در سواحل دریای مدیترانه مراکش واقع شده بود ، خارج از ایالت اموی باقی مانده بود و از نظر تئوری متعاقب امپراتوری بیزانس بود ، اما دومی تأثیر واقعی خود را در این قسمت از شمال آفریقا به دلیل فاصله گرفتن از مرکز پایتخت از دست داد که باعث شد حاکم آن جولیان مستقل شود. در خط ساحلی که بین تانگیه و سئوتا امتداد دارد ، و در زمان پریشانی ، به پادشاهی ویزیگوتها (که در اکثر اسپانیا و پرتغال معاصر و بخش کوچکی از جنوب فرانسه گسترش یافته است ) بروید.  جولیان این روابط خوب را با پادشاهان سابق گاتها ، که خاندان غیستا هستند ، و او پیامبر آنها برای مسلمانان بود ، بین او و جد رودریک ، پادشاه گاتها ، از او نفرت و دشمنی داشت ، و منابع باستانی عربی و اسلامی حاکی از آن است که این امر به دلیل حمله به یک دختر توسط جولیان و تجاوز به وی پس از اینکه پدرش او را به دربار سلطنتی در تولدو فرستاد ، که معمولاً در حال اجرا است ، برای افزایش شاهزاده خانم ها.  هنگامی که مسلمانان با مرزهای  سئوتا هم مرز بودند ، یولیان در قدرت خود بهترین کسانی را پیدا کرد که در رسیدن به اهداف انتقام وی از لیلیقیر و کمک به متحدانش ، الغیستا ، به او کمک کنند ، و با مولا موسی بن نصیر ، شاهزاده تنگی ، موسوم به طارق بن زیاد ، به او کمک کرد و نقش واسطه را بین مسلمانان و مسلمانان ایفا کند. و جنبش ضد گوتیک ، و پیشنهاد كرد كه وی پس از آنكه به او نیكوستی و فضیلت و آنچه را كه در آن وجود دارد ، به او نشان داد ، به ایبری حمله كرد و آنها را بعنوان ضعف توصیف كرد. طارق بن زیاد از موسی بن نصیر تماس گرفت و او را از آنچه جولیان به او پیشنهاد داده بود در این زمینه تصمیم بگیرد خبر داد. در واقع ، موسی بن نصیر هیچ دلیلی برای رد این ایده نداشت ، زیرا ممکن است موضوع به یک فتح کامل اسلامی این کشور تبدیل شود و آن را در دایره دولت اسلامی بگنجاند.  با این حال ، کار عظیمی از این نوع باید تأیید خلافت در دمشق را بدست آورد ، بنابراین موسی به خلیفه آل ولید بن عبد الملک نوشت تا او را از آنچه یولیان پیشنهاد داده و درخواست عبور از وی را خواسته بود ، مطلع کند و ال ولید در پاسخ به او گفت که ابتدا کشور را فرو بکشد و کشور را آزمایش کند.
 
براین اساس ، موسی یكی از رهبران بنام طارق بن مالك المعفری را كه اهل بربر است ، در رأس یك نیروی نظامی برآورد چهارصد مرد و صد اسب سوار ، در یك مأموریت شناسایی فرستاد و به وی دستور داد كه یورش را در سواحل جنوبی ایبریا انجام دهد و آن سال 91 هجری مطابق با سال 710 میلادی بود .  طارف و سربازانش در جزیره پالوماس (از آن زمان به نام او) به زمین نشستند ، به مناطقی که به دنبال آن به جزیره سبز پیوستند ، یورش بردند و با غنایم بار دیگر بازگشتند ، و معتقد به ضعف وسایل دفاعی ایبری بودند. موفقیت طارف موسی بن نصیر مورد تشویق قرار گرفت ، بنابراین وی در ماه رمضان سال 92 هجری مربوط به ماه ژوئن (711 ق) نیروی نظامی هفت هزار مبارز را که اکثریت آنها را از بربر تشکیل داده بود ، به رهبری ارباب و معاون خود در تنگیر بن زیاد نوشت. طارق از تنگه عبور کرد ، در جزیره سبز شیر در صخره شیر فرود آمد و پس از برخورد به پادگان گوتیک ، کنترل کوه را به دست گرفت. از آن زمان کوه این نام را به خود اختصاص داده بود و آن را "جبل الطارق" می نامیدند و این تنگه به تنگه جبل الطارق معروف بود .  تاسیس چند روز در رهبر مسلمان پایه از کوه، که ارتش خود را سازمان یافته و آماده طرح به قلعه باز مجاور و تهاجم به عمق از ایبریا، و موفق به باز کردن برخی از قلعه ها و شهرستانها از جمله کارتاگنا جزیره سبز ، و پس از آن به پیشرفت غرب تا زمانی که او رسیده جنوب غرب از سفر ایبری دریاچه Khandh رودخانه رباط در سراسروادی لاکه معروف و آسکار در آنجا.  از طریق جاسوسان خود اخبار جمعیت عظیمی را که برای آتش سوزی که به سمت نیروهای اسلامی پیش می رفت ، بسیج کرده بود ، فرا گرفت و در ساحل مقابل رودخانه اردو زد. اختلاف بین این دو نیرو آشکار شد و همین امر باعث شد تا طارق از موسی بن نصیر ، که با علاقه اخبار اخبار این کارزار را از سواحل آفریقا تماشا می کرد ، درخواست کمک کند. وی 5000 مبارز را برای وی فراهم کرد.
 
ارتشهای اسلامی و گوتیک در وادی لککا از کورا شازدونا ، مایل در شرق کادش ، ملاقات کردند و نبرد شدیدی بین آنها صورت گرفت که با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و ارتش گوتیک و پادشاه از بین رفت.  این پیروزی برای دستیابی مسلمانان به اعماق ایبریا ، دری وسیعی را گشود ، و شهرها و قلعه ها به پشت سر هم افتادند.بنابراین ، قرتوبا ، مالاگا ، ایبریا ، آریلا و تولدو پایتخت معروف گوتیک را گشودند . مسلمانان پیش از بازگشت به تولدو در پاییز سال 93 هجری مربوط به 712 میلادی ، بقایای فرار شمال غربی را تعقیب کردند ، بنابراین این مرحله از فتح ایبریا با موفقیت بسیار به پایان رسید. طارق به موسی نوشت كه از او پیروزیها و شهرهایی را كه فتح كرده بود ، به او گفت و به او پاسخ داد ، دستور داد كه فراتر از جای خود نرود تا اینكه او را گرفتار كند. موسی بن ناصر در ماه رمضان سال 93 هجری قمری ، مطابق با ماه ژوئن (712 ق) ، به جزیره سبز در رأس یک نیرو نظامی تخمین زده شد که هجده هزار جنگنده تخمین زد ،  هنگامی که وارد ایبریا شد ، در جاده ای غربی از جاده ای که طارق در آن گرفت ، راه افتاد و شهرهای دیگری مانند سپس قارمونا در شمال غربی به سویل رفت و هدف اصلی مبارزات وی گشودن آن در سال 94 هجری مربوط به سال 713 میلادی پس از محاصره بود ، و اعتبار آن شهر مریدا است ،  و فتوحات او تا بارسلونا در شرق و اوربونا در الجوف و قادش در جنوب و گالیسیا گسترش یافت.در شمال غربی با نزدیک شدن به تولدو ، طارق بن زیاد برای پذیرایی از وی در طلابرا بیرون آمد که شاهد یک شورای نظامی بود تا ارزیابی کند که از طرح فتح به دست آمده است و در آینده چه چیزی باز خواهد شد.  موسی بن نصیر طارق فرماندهی ارتش را تجدید کرد و در یک کارزار نظامی شرکت کردند که شهر زاراگوزا در استان آراگون را هدف قرار داد و افتتاح کرد . سپس از هم جدا موسی به سوی راه می رفت شمال ، شکستن آل پ کوه rinier ، دولت Vgza از S پ tmanaa ، باز کردن Carcassonne در و نربون و فتح دره رون در کشور از فرانکها در وارد شهرستان از لیون. در همین حال ، موسی بن ناصیر و طارق بن زیاد از دستور خلیفه دریافت کردند که عملیات نظامی را متوقف کرده و بلافاصله به دمشق بازگردد ، و بدین ترتیب فتح های اساسی اندلس را پایان داد.
 
== خلافت اموی(امارت قرطبة) ==
پس از فتح آن ، اندلس به حالت سلسله بنی امیه تبدیل شد و این امر تسلیم مقام مركزی در دمشق شد تا اینكه سلطنت هشام بن عبدالملك (105 - 125 ق / 724-743 م.) ، هنگامی كه دولت مركزی تضعیف شد ، و فرماندار و شاهزاده های آفریقای شمالی در امور داخلی آنها مشغول شدند ، مهمترین آنها بعد از انقلاب بود. خوارج آنها را به خود جلب کردند ،  برای مسلمانان در اندلس ضروری شد که از خود دفاع کنند. از سال 100 هجری قمری معادل به 718 میلادی، مسلمانان تلاش کرد تا پشت کوه پیرنه در عجله قلا ، و چند خشونت آمیز وجود دارد حوادث بین آنها و فرانکها. مسلمانان آغاز خود را، پس از آن آیه در برابر آنها تبدیل شد به دست آورد، و در سال 114 هجری قمری معادل به 732 میلادی، مسلمانان و Franjans در یک درگیر نبرد مسلمانان و جزر و مد اسلامی در قلب اروپا متوقف شد.
 
در 11 جمادا الاکر 132 هجری قمری مربوط به 25 ژانویه سال 750 میلادی ، دولت اموی پس از شکست آخرین خلیفه های بنی امیه ، مروان بن محمد ، در نبرد زاب مقابل عباسیان شکست خورد . و او ، عبد الرحمن بن معاویه ، از این قتل عام وحشتناک جان سالم به در برد و با امید به استقرار در محله خود از مرکز نفوذ عباسیان در عراق ، به سمت مراکش چرخید . این عبد الرحمن به دلیل کثرت افرادی که از امویان به آن گریختند ، قصد داشت برای امویان در ایالت آفریقا تأسیس کند ، اما حاکم اصلی آن عبد الرحمن بن حبیب الفیهریاو هم استقلال را برنامه ریزی کرده بود ، و در معالجه امویان و محکم کردن نویز بر روی آنها و مصادره پول آنها و کشتن برخی از آنها ،  عبد الرحمن بن معاویه تصمیم به ترک ایالت گرفت و با جاه طلبی خود به اندلس رفت و در آنجا بیشترین فرصت را از مراکش و آفریقا یافت. آل آندالوس در آن زمان مورد حمله همسایگان مسیحی خود در شمال بود و توافق برای اندلس برای رهبری دشوار بود كه به دلیل درگیری های مداوم بین قبایل ماداری و یمنی همه را دور هم جمع كند .  عبد الرحمن بن معاویه شروع به استفاده از اوضاع کرد و به نفع او بود ، بنابراین او حاکمان خود را به یک ماه کامل به اندلس فرستاد تا بتواند هواداران خود را در آن بسیج کند. بدر پس از ورود به سواحل ایبریا ، با این هواداران دیدار کرد و فاجعه بنی امیه و فاجعه غم انگیز که بر سر آنها رخ داد را به وی تقدیم کرد و از ویژگی های عبدالرحمن بن معاویه و مدارک وی به عنوان نوه هشام بن عبد الملک تقدیر کرد و توانایی وی را در صورت بازگشت به جامعه امویان داد.  فراخوان عبد الرحمن با تمایل ال Yamania موافقت شد ، که با انگیزه تمایل به انتقام گرفتن از شکست خود قبل از فیضیه و قیصیه در محل شقنده ،  برای حمایت از عبد الرحمن جمع شدند. سپس سران وفاداران قایقی را ارسال كردند كه از آن عبور به اندلس ، و در بهار سال دیگر سال 138 هجری قمری مربوط به ماه سپتامبر 755 میلادی به دهان بیماری رسید.  ورود عبد الرحمن بن معاویه به ال اندلس باعث ایجاد واکنش مثبت از طرفداران وی ، در میان وفاداران و سایر یمنی ها شد و آنها برای صلح و بیعت به سوی او گله کردند. وقایع مورد توجه یوسف الفیاری ، آخرین حاکم اندلس ، قرار گرفت ، بنابراین او ابتدا سعی کرد پس از دیدن تعداد زیادی از هواداران و محبوبیت وی ، با شاهزاده امویان مذاکره کند ، بنابراین او ناکام ماند و درگیری نظامی برای تعیین سرنوشت اندلس ، لازم بود و صبح روز 9 ذو الحجه 138 هجری قمری مربوط به 11 مه 756 AD ، یک نبرد سرنوشت و جو در زمان جای بین دو طرف، که با پیروزی عبدالرحمن به پایان رسید،  که پیروزی با پیشروی به سوی Qurtoba توسط تعهد عمومی سرمایه گذاری شده بود و وارد آن، و او به تاج و تخت در قصر امارات افزایش یافت، و مردم بیعت متعهد به او، و سپس او انجام نماز جمعه در مسجد الحرام Jami` ،  و موعظه اعلام شد تأسیس امارت بنی امیه ، با تشریح سیاست های آن براساس عدالت و امور خیریه.
 
عبد الرحمن بن معاویه به عنوان "عبد الرحمن الد الدخیل" شناخته شد ، زیرا "وارد" شد (یعنی مهاجرت کرد) به اندلس ، و از زمانی که قدرت را به دست گرفت تا زمان ورود مسلمانان به اندلس در دوره جدید بر اساس مبانی سیاسی به دور از مبانی سیاسی به دور از نژادپرستی ، قبیله گرایی و وضعیت قبیله ای. اقتدار دولت توسط شاهزاده ، محل اقتدار اقوام نشان داده می شود و اندلس در مسیر دستیابی به تمدن آغاز شد.  و به دلیل ادامه این روند ، بسیاری از نشانه های تمدنی که دو قرن به طول انجامید در دوره امارت ظهور کردند و ویژگی های جامعه اسلامی به وضوح ظهور یافت. عصر امارت شروع به برداشت میوه هایی از آنچه در زمان سلطنت حاكمان کاشته شده بود در جنبه های تغییر و تحولاتی که در نتیجه ورود اسلام به اندلس وارد شد ، شامل همه جنبه های متمدن ، چندگانه و انسانی بود.  آل اندلس به یک کشور اسلامی مستقل از خلافت عباسی در کشور تبدیل شدمشرق زمین ، در دوره اموی در معرض مرکز خلافت قرار داشته و دولت عباسی نیز هیچ تلاشی جدی برای بازگشت آن به بخش خود نکرد. به نظر می رسد جدایی نهایی وی از وی تهدید مستقیم واقعی برای وجود او نبوده است ، علاوه بر این وی همچنان به حمل پیام اسلامی ادامه می دهد و این لزوماً مستلزم رویارویی مستقیم نیست ، اما تلاشهای زودگذر از سوی عباسیان صورت گرفته است تا وی را به سمت خلافت برگردانند ، اما هیچ کاری انجام نشده است.  نهضت الفتح در این دوره متوقف شد و مسلمانان به سرزمینهایی که دست خود را در آن قرار داده بودند متقاعد شدند و شروع به ساماندهی امور خود و ترتیب دادن شرایطشان کردند تا اینکه از ثمرات فتح بهره مند شدند و سازمان های مختلفی ظاهر شد مانند موقعیت حجاب و وزارتخانه ، همانطور که نیروی دریایی اندلس ظاهر شد و شبه نظامیان توسعه یافتند و مراقبت ها را توسعه دادند. . و عبد الرحمن در ابتدای سلطنت خود سیاست عاقلانه ای را در قبال دولت عباسی در پیش گرفت ، زیرا این کشور دارای حاکمیت معنوی بر جهان اسلام است ، بنابراین جدایی از آن در ابتدا اعلام نشده بود تا علیرغم نفرت شدید خود از عباسیان ، احساس عمومی را برانگیزد ، بنابراین وی خواستار خلیفه عباسی ابوجعفر المنصور شد ، اما برای مدت کوتاهی انجام نشد بیش از ده ماه است که دعاوی برای عباسیان قطع شد و جدایی آل اندلس از دولت عباسی اعلام شد و استقلال آن مستقل از امور آن بود ،  و نام آن مشخص شد و کسانی که پس از آن از پسرانش آمده اند بر سکوهای آل اندلس ذکر شده اند.
 
علاوه بر بسیاری از دستاوردهای تمدنی ، عصر امارت اموی شاهد تعداد ناآرامی هایی بود که توسط چندین انقلاب به نمایش درآمد ، برخی از آنها ماهیت قومی و مذهبی و اجتماعی به خود گرفتند و از جمله این انقلاب ها ، به عنوان مثال: انقلاب بربر در شانتابری به رهبری شقیه عسفین بن عبدالوهید المکنزی الباربری ، که رهبری بربرها را بر عهده داشت. امام حسین حسین بن علی معروف به فاطمیون ،  و توانست با آغوش آموزه شیعه بتواند از احساسات مذهبی شدید در شکاف های میانی و پایین و سازماندهی یک جنبش سیاسی مذهبی بهره ببرد و شاید هماهنگ با واعظان فاطمی در شمال آفریقا باشد. انقلاب است که به مدت هشت سال (به طول انجامید 152 - 160 E \ 769 - 777 م ). این دوره همچنین شاهد تلاش فرانکی ها به رهبری امپراتور شارلمانی برای حمله به آندلس پس از توافق با سلیمان آل اورابی ، حاکم بارسلونا بود ، به همراه حسین بن یحیی آل انصاری ، رهبر زاراگوزا ، که علیه اقتدار مرکزی قیام کرد ، اما این تلاش ناکام ماند ، و عرب را به اسارت کشور فرانک برد و آل انصاری کشته شد.  فرانك ها پس از چند سال به حمله خود به اندلس بازگشتند ، و این بار آنها توانستند بارسلونا را كنترل كنند ، كه این یك ضربه شدید برای مسلمانان بود ، زیرا بخش مهمی از خلأهای خود را در نزدیکی پیرنه ها از دست دادند و تمام تلاش آنها برای ترمیم آنها ناكام ماند. از طرف دیگر ، فرانکی ها موفق شدند کنترل خود را بر سرزمین های اسلامی در امتداد لبه جنوبی آن کوه ها تحمیل کنند و آنها از این شهر به عنوان یک زمین صحنه برای تصرف شهرهای همسایه استفاده کردند. در سال 229 هجری قمری مربوط به سال 844 میلادی ، هنجارها كوشیدند از طریق شهر لیسبون در سواحل غربی به اندلس حمله كنند و او آنها را به سمت فرماندار این شهر دفع كرد ، اما حملات آنها به مدت دو ماه ادامه یافت و امنیت كشور تقریباً در معرض خطر خاصی قرار داشت ، اگر این امر برای هوشیاری شاهزاده عبد الرحمان نبود در وسط و فرماندهی آنها. شکست نادرست نورمن ها و پادشاه آنها مجبور به جستجوی مصالحه شدند و بین آنها و مسلمانان تفاهم برقرار شد.  این دوره همچنین شاهد انقلابی بود ، شاید مشهورترین در تاریخ اندلس ، آن عمر عمر هفسون ، که تا سال 316 هجری ، ده سال پس از مرگ خود عمر بن بن هافسون ادامه داشت. از اواخر قرن دوم هجری ، مجاهدین اندلس فعال بودند و یورشهای خود را از طریق دریا به سرزمینهایامپراتوری کارولینگین . این حملات در آخرین ربع قرن سوم هجری به سمت ثبات در جنوب فرانسه تکامل یافت . در سال 276 هجری قمری مربوط به سال 889 هجری شمسی ، هوی نیروی دریایی اسلامی شدت گرفت و شرایط در فرانسه با انتقال قدرت از خاندان کارولینگین به خاندان کاویار مختل شد ، بنابراین مسلمانان در منطقه پروانس گود زدند و کنترل آن را به دست گرفتند ، سپس در اواخر قرن سوم هجری قدم بردند و به سمت شمال پیش رفتند ، سپس به حرکت درآمدند. با پایان قرن فوق ، از لنگدوک در غرب تا حومه قلمرو سوئیس در شمال ، سپس به حومه غربی ایتالیا در شرق امتداد می یابد ، بنابراین آنها اکثر گذرگاه های آلپ را کنترل می کردند ، و کنترل مسیر حمل و نقل بین فرانسه و ایتالیا را در دست گرفتند.
 
== امارت اُموی(الخلافة القرطبة) ==
عبد الرحمن بن محمد روز پنجشنبه ، 1 ربیع الاول 300 هجری ، مربوط به 16 اکتبر 912 قبل از میلاد ، در امارات قرار گرفت .  از اولین روزی که در آن قدرت را به دست گرفت ، وی متعهد شد که بعد از انقلاب ها و انقلاب ها را اصلاح کند و اندیشه ها را اصلاح کند و دشمنان در اطرافشان جمع شدند ، بنابراین او اعلام کرد. انتشارات عمومی با تأکید بر مدارا و رها کردن تمام جنایاتی که علیه دولت صورت گرفته در صورتی که انقلابیون به اقتدار مرکزی در قربوبا اعلام وفاداری کنند ، و او قول و هشدار داد که دژهای انقلابیون و کسانی که امنیت کشور را زیر پا می گذارند و با قدرت های خارجی علیه دولت متفق می شوند. پست شاهزاده پاسخی از سوی برخی از انقلابیون دریافت کرد و اعترافات آنها با حکومت وی ​​ادامه یافت ، اما تیمی که درخواست او را نادیده گرفت ، یعنی گروه عمر بن هافسون ، و عبد الرحمن بن محمد مجبور شد برای سرکوب آن ، یک کارزار نظامی را سلب کند و عملیات نظامی موفق به اقتباس استانها و استحکامات انقلاب شد. بازیابی مقصد Badajoz و Bbstr و Toledo و مناطق از سوراخ بالای ، که نیمه تبدیل شده بود - مستقل در دوران از محمد بن عبدالوهاب - رحمان و دو پسرش منذر و عبدالله است، و کشورهای آبله پسران  و پاسخ کودکان و محمد بن عبد طولانی پادشاه  و بن عبدالرحمان مروان الجلاقی . پس از ریشه کن کردن انقلاب های داخلی ، عبد الرحمن بن محمد اکبر و خطرناک ترین تصمیم وی در جریان زندگی سیاسی صورت گرفت ، پیشینیان وی جرات جبران آن را نداشتند و او خود را با دو عنوان برتر خواند ، اولی عنوان خلیفه و دومی عنوان شاهزاده مومن بود و وی نام افتخاری را به وی اضافه کرد: خدا »،  و دستور داد كه خطبه جمعه در مسجد جامي آن را نيز شامل شود.  این عنوان در دوران سلطنت وی و دوران جانشینان وی پس از وی ادامه یافت تا اینکه دولت اموی در سال 422 هجری قمری منسوب به سال 1031 میلادی منقرض شد.
 
در این اثر ، عبد الرحمن الناصر از مبدأ نظری آموزه سنی خلافت منحرف شده و اظهار داشت: خلافت به عنوان یک نهاد دینی و سکولار نمی تواند مطابق با مفاهیم غالب در آن زمان تقسیم شود ، اما او این اثر را در موقعیتی کوشا قرار داد . محققان و دانشمندان در صورت علاقه عمومی به مسلمانان ، سنت را تصویب کردند و در صورت علاقه عمومی برای مسلمانان ، مشروعیت حضور دو امام را که در یک زمان حکومت مسلمین را به عهده داشتند ، تشخیص دادند ، مشروط بر اینکه فاصله بین آنها قابل توجه باشد تا برخورد بین آنها رخ ندهد.  یکی از دلایل واقع بینانه است که باعث عبدالرحمن اصر الناصر به اعلام خلافت ضعف دولت عباسی و کاهش در شهرت خود را به پایین سنگ بود، به طوری که آن را به یک برابر برای جاه طلبی های تبدیل ترکیه رهبران.کسانی که بر سرنوشت خلفا مسلط هستند و صاحب کلمه تأثیرگذار در دولت شده اند ، نسبت به خلافت به عنوان عنوانی که برای آن ممنوع است ، بی تفاوت نیستند ، و نه توسط خلیفه به عنوان دارنده اقتدار دینی و موقتی.  همین ترتیب ، امام یابید الله المهدی الفاطیمی به امامت افریقا فروخته شد و در سال 297 هجری قمری مربوط به سال 910 میلادی به عنوان فرمانده مؤمنان خوانده شد تا با دشمن اصلی خود ، جانشین بغداد ، رقابت کند و شاید این واقعه از کاهش نفوذ خلافت عباس در این شرق بسیار مهم بود. طرف عبد الرحمن اصر الانصر ، به ویژه که فاطمیان خلافت را بر اساس شیعه اسماعیلی اعلام کرده بودند ، که این یک تهدید نظامی و مذهبی به ویژه به بنی امیه و به طور کلی اندلس بود. برای مقابله با این خطر ، الناصر بنادر جنوبی اندلس را تقویت کرد و در آن بنادر مراکش که رو به رو به آل آندالوس در ملیلا ، سوتا و تانگیه قرار داشتند ، علاوه بر پشتیبانی از بربرهای خصمانه با فاطمیان در مراکش از نظر مالی و نظامی ، در همان زمان عبد الرحمن الناصر نیز توانست در جاه طلبی های پادشاهی در شمال سلطنت کند.
 
اندلس پس از کنترل شورش های داخلی به وضعیت و ثبات و امنیت زیادی رسید و پس از موفقیت مبارزات انتخاباتی که برای جنگ با پادشاهی های مسیحی در شمال اعزام شد که با غارت و پول و همچنین شرایط کشاورزی و صنعتی کشور بهبود یافته است ، تا زمان جمع آوری اندلس از دهکده ها و روستاهای دوره عبد رحمت ناصره پنج میلیون و چهارصد و هشتاد هزار دینار است و از مالیات بازار هفتصد و شصت و پنج هزار دینار ، علاوه بر آنچه که وارد صندوق های دولتی پنج پنجم گوسفند می شود.  شهر الزهرا ، شمال غربی قربوبا ، نیز در حدود پنج مایل ساخته شد ، تا پس از قربوبا ، ساکنان خود را شلوغ و از آن شلوغ کند ، یک پایگاه سلطنتی جدید باشد. در این دوره ، مسلمانان در پرووانس قدم دیگری برای نفوذ به اعماق اروپا برداشتند. در سال 318 قبا توجه به سال 930 میلادی ، آنها حمله به بخش Frijus ، که مانع از شکستگی های جنوبی شد ، زیرا آنها به شکستگی Tulun حمله کردند .  در سال 327 هجری قمری مربوط به 939 میلادی ، آنها به منطقه Valais در جنوب سوئیس حمله کردند ، و در آن مستقر شدند و از آنجا پایگاهی را برای حمله به سرزمین های همسایه در سوئیس و ایتالیا گرفتند ، زیرا آنها به منطقه جازبرون در شرق سوئیس حمله کردند و به هجوم آنها به دریاچه ژنو رسیدند و به سمت مورف ژورا در رفتند. آنها در شمال ، دولت ایالت Liguria را در شمال ایتالیا به دست گرفتند ، تپه ها و مسیرهای آلپ را باز کردند ، به منطقه نیس نفوذ کردند و به قلب ایالت دافین نفوذ کردند ، به گرنوبل حمله کردند و به گرنوبل حمله کردند و آن را برای یک دوره زمانی کنترل کردند ، زیرا آنها دره حاصلخیز آن را کنترل کردند. به این هجوم اسلامی در اعماق پادشاهان فراری اروپا ، پادشاهان ، شاهزادگان و امپراطوران اروپا برخاستند تا مسلمانان را در مرزهای خود متوقف كنند و آنها را به سمت جنوب سوق دهند ، بنابراین هیو پادشاه ایتالیا با همکاری امپراتور بیزانس رومانوس اول موفق شد مسلمانان را شكست دهد و آنها را مجبور به عقب نشینی كند تا اكام و این تقریباً نبود. اوضاع داخلی در کشور او ، بنابراین او مجبور به برقراری صلح با مسلمانان شد تا بتواند در سر و معابر آلپ مستقر شود و در مقابل مخالفان خود جاده ها را مسدود کند.  بنابراین مسلمانان برخی از قلعه ها و حاکمیت خود را در جنوب پرووانس به دست آوردند. در شمال ، در سرزمین هایی که آنها کنترل می کردند ، مسلمانان یک سلسله قلعه های قدرتمند را تأسیس کردند تا مرکز فتوحات خود در لومباردی و سوئیس باشند ، اما از برخی از محله های پیمونت بیرون رانده شدند.
 
خلیفه اندلس از اوج فرهنگی خود در دوره حکومت پیروزمندانه توسط خدا که سیاست های پدرش عبد الرحمن ٰ الناصر را ادامه می داد ، می دانست و دوران او دوران فرهنگ و عمران بود.  با این حال ، او اشتباه كرد كه تنها پسرش فرزند هشام المویاد را برای سرپرستی خود انتخاب كرد ، بنابراین برخی از دولتمردان مانند الحجیب جعفر بن عثمان الموشاف و پلیس محمد بن ابی عامر از سن جوانی و عدم توانایی او در دوران جوانی خود انتخاب كردند و خلافت و سرپرستی را تحمیل كردند. خلیفه سانسکی شد و همه قدرت را در دست داشتند.  محمد بن ابی امیر پس از آنكه همه ی شرکای خود را در دولت یک به یک خلاص کرد ، با تمام اختیارات تنها شد. کودک توسط خلیفه قرنطینه شد و فقط اختیارات اسمی خلیفه را به جا گذاشت و حکومت واقعی ابن ابی عامر ، که در آن زمان "الحجیب المنصور" خوانده می شد.  الحجیب المنصور توانست یک ایالت را در درون ایالت تأسیس کند ، و برخی مورخین حتی آن را "ایالت عامریه" می نامیدند. این دوره با وجود پیشرفت اجتماعی جدید در کنترل بربر مواضع رهبری در ارتش ، تعداد زیاد آنها و ناپدید شدن رهبری عرب از ارتش مشخص شد.  العمریه همچنان در تمام دوران سلطنت خلیفه هشام المویاد در خدا ، حاکمیت را کنترل می کرد ، همانطور که در پشت الحجیب عبد الملک المظفر الله ، پدرش المنصور در 392 هجری قمری در تمام اختیارات و مقامات خود ، پس از آن برادرش عبد الرحمن - شنجول پس از مرگ خود در 399 هجری ، که ماه نداشت حتی خلیفه مجبور به اعلام سلطنت سلطنت چنجول شد. این امر بعد از دیدن اینکه عصبانیت امویان در اندلس را برانگیخته است ، عنوان کرد که به عنوان تجاوز به حق آنها برای اداره کشور و یکی از شاهزادگانشان ، محمد بن هشام ، موفق شد در سال 399 هجری قمری کودتایی را در جماد al العاولل بر سر حکومت آل مویاد و شانگل سرنگون کند و آنها را از حاکمیت دولت سرنگون کند و خودش را اعلام کند که جدید است.  محمد بن هشام مشتاق سوءاستفاده از آمریکایی ها و بربرهایی بود که پایه اصلی ارتش حاجیب المنصور بود و همین امر باعث شد پسران عامری به سمت شرق اندلس فرار کنند و یک امارت را در آن مناطق مستقر کنند ، در حالی که بربرها در اطراف شاهزاده اموی دیگری بنام سلیمان بن الحکام که علیه خلیفه قیام کرد ، گریختند. وی موفق شد او را از مقام خود دور کند و خود را خلیفه در ربیع الاول در سال 400 هجری اعلام کند ،  اندلس وارد دوره ای ناآرامی شد که در آن بنی امیه ، بربر و حمودیه تلاش کردند.به اقتدار  این فتنه تا سال 422 هجری ادامه یافت ، هنگامی که خلافت به طور دائم در اندلس سقوط کرد و دولت در کشورهایی کوچک که به طور تاریخی توسط کشورهای فرقه شناخته می شدند ، تکه تکه شد .
 
دوره ایالت های کاست یکی از پیچیده ترین ، درهم تنیده و آشفته دوره های تاریخ اندلس است. در آن ، قرارداد کشور توسط حدود بیست و شش کشور شکسته و به اشتراک گذاشته شده است که از نظر اندازه ، قدرت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند ، به طوری که تقریباً در هر شهری حاکم مستقل خود را داشت و بسته به وسعت منطقه یا شهری که حاکم بر آن بود ، عنوان پادشاه ، شاهزاده ، فرماندار یا قاضی را به عهده می گرفت. جنگهای مداوم بین پادشاهان فرقه اندلس منجر به تغییر و تحولات مداوم در مسیر تاریخی ایالتهای آنها شده است ، از ظهور و سقوط گرفته تا بی ثباتی مرزها. نیرومند بر ضعفها غلبه کرد و بر او غلبه کرد ، اموال ، جنگ یا صلح خود را دزدید و بخشهایی از آن را قطع کرد. برای رهایی از خطر ، افراد ضعیف به اتحاد با جریان قوی تر متوسل شدند ، بنابراین او به عنوان یك زیردست شناخته شد. و پادشاهی مسیحی در شمال در حال افزایش قدرت بود و هرگز از مداخله در امور این کشورها دست کشید.به بسیاری از آنها ادای احترام کنید ، و تلاش کنید تا آنچه را که می توانید از اموال او بدست آورید.
 
از نظر اجتماعی ، برخی از مورخان ، خانواده های فرقه ها را به چهار دسته تقسیم می کنند:  '''اشراف عرب ،''' که مشهورترین آنها فرزندان ابیاد اللخمیون ، فرزندان تاجیب ال یمانی ، فرزندان صمده ، فرزندان هود الادارسا و فرزندان طاهر القایسین هستند ؛ '''پیروان بنی امیه''' که خانواده های آنها در دوره خاندان بنی امیه پایه اصلی دولت بودند و بیشتر زائران المنصور الامیری را پراکنده کردند و هیچ یک از آنها به جز بانو جواهور باقی نماند . '''بقایای خاندان الحجیب المنصور''' ؛ '''بربرها''' ، و آنها به سه گروه سازمان یافته اند: '''بربرهای عرب شده ،''' از جمله آنها بانو الاستاس ، بانو النون و بانو رائیز . '''نمایندگان بربرهای تازه متولد شده''' ، از جملهپسران از وزرای Alsnhadjiyan و پسران از Zenata و پسران از Brzal ؛ '''عربهای موجه ، از جمله''' آنها بانو حمود آدارسا حسینیه . پس از نبردهای خونین بین خانواده های فرقه ای ، هفت کشور بزرگ بر سر تمام ایالت های دیگر تشکیل شده و یا با آنها متحد شده اند ، یعنی:
 
# '''ایالت(دولت) بنو جهور:'''در کوردوبا و شهرهای همجوار و سرزمین های مرکزی آن. اینها توسط بنو عباد هلاک شدند.
# '''ایالت(دولت) بنو عباد:'''در سویا. آنها به یاری بنو حمود و بربرها به قدرت رسیدند و شاهزادگان کورتوبا و باداژوز به اجبار تحت فشار متحدین خود قرار گرفتند یا از بین رفتند و تلاش کردند تا همه اندلس را به دست بگیرند ، اما با ینو ذوالنون ، حاکمان توانا طلیطلة ، به مشکل خوردند و به سمت سرزمین های خودشان عقب نشینی کردند.
# '''ایالت(دولت) بنو ذوالنون المصري:'''در طلیطلة بخش مرکزی اندلس ، و آنها با بنو عباد وارد درگیری شدند و آنها با آرمانهای توسعه طلبانه آنها روبرو شدند ، اما این تنها به ضرر استقلال آنها بود ، زیرا آنها در حال هجوم آوردن جزیره به پادشاه کاستیل بودند تا از او در برابر مخالفان خود کمک بگیرند.
# '''ایالت(دولت) بنو زیري:'''در گرانادا و مالاگا در جنوب اندلس ، بعد از بنی حمود الدرسا.
# '''ایالت(دولت) بنو هود:'''در منطقه سارگوزا(سارگوسا)شمالی ترین ناحیه اندلس است ساکن بودند و در مدتی کوتاه موفق به فتح مارسی در فرانسه شده بودند و پس از چند سال آن را از دست دادند.
# '''ایالت(دولت) الافطس:'''در باداژوز.
# '''ایالت(دولت) بنو عامر:'''در والنسیا و مرسیا ، در شرق اندلس ، به جز این که از سایر خانواده ها ضعیف ترین و از وابسته ترین حکومت های اندلس بودند.
 
دوران دولتهای فرقه ای ، در بسیاری از مظاهر آن با دوره های قبلی اندلس متفاوت است ، زیرا این اجتماعات خانوادگی با یک سیاست اسلامی هدایت نمی شدند ، چه در روابطشان با یکدیگر و چه در روابط با مردمانشان ، بر اساس جهاد.و گسترش قلمرو آن به ضرر مسیحیان در شمال اندلس. خاطرنشان می شود ، در زمینه روابط متقابل بین آنها ، که پادشاهان فرقه ها درگیر درگیری مداوم بوده اند و سیاست آنها را بر اساس همزیستی مسالمت آمیز و حفظ وضع موجود ارزیابی نکرده اند ، و شاید دلیل این امر به دلیل اختلاف بین آنها از نظر قدرت ، ضعف ، جاه طلبی های شخصی ، عشق به ظاهر و تملک باشد ، علاوه بر این خطر مسیحیان افزایش یافته است. کشورهای فرقه ای به معنای شناخته شده ایالتی نبودند بلکه بیشتر به واحدهای فئودالی و عصبی بودن یک خانواده قوی نزدیک بودند ، و سپس هیچ دولت سازمان یافته ای به معنای صحیح وجود نداشت که بر روی رفاه مردم خود کار کند ، بلکه خانواده ها یا رهبریانی بودند که برای منافع خود و افزایش اهمیتشان و توسعه منابع و ثروت و تحکیم قدرت کار می کردند.  نمونه ای از تعدادی از پادشاهان فرقه ای که نسبت به ملت و دین خود بی پروا هستند ، کاری است که محمد المؤمید بن بن عباد انجام داد.صاحب سویل وقتی به پادشاه کاستیل تعهد کرد تا به سرزمین های پادشاهی جنوبی تولدو حمله کند ، زمین هایی را در شمال کوه های سرامنتوره - نمادها - به آنها واگذار کند ، و نسبت به پروژه آلفونسو ششم برای تصرف تولدو اعتراض نکند .  و آنچه یحیی القادر بن اسماعیل هنگام عقب نشینی آلفونسو ششم از قلعه های مرزی از جمله سارتاح ، قانتوریویه و قنالش انجام داد ، در ازای حمایت دوم از او در برابر همسایگانش ، پادشاهان فرقه.  با این حال ، آلفونسو ششم به دنبال تصرف خود تولدو بود و محاصره به مدت سه سال او را مورد اصابت قرار داد (شووال 474 ق / محرم 478 ق / مارس) 1082 میلادی - مه 1085 پس از میلاد ، که با تسلیم یحیی القادر و تسلیم شدن او از شهر به قلعه ها پایان یافت. سقوط تولدو تأثیر بسزایی در سیر جنگهای لندن اندلس داشت و در شعله ور شدن قدرتهای مسیحی ، این شهر در گذشته پایتخت پادشاهی گاتها بود و کنترل آن ، مهمی برای احیای پادشاه باستان گاتها ، و کار برای اخراج دائمی مسلمانان از اندلس بود. و آلفونسو ششم به زودی کم شد ، تا اینکه او به تولدو حمله کرد و تمام آثار او را به دست گرفت.
 
== دوران مُرابطون ==
در نتیجه پارگی سیاسی ، جدایی کلمه مسلمانان در اندلس ، و کشور های لاتین که از این کشور غفلت می کنند و قلعه یکی پس از دیگری فتح شده بود ، اندلس به دنبال کمک از مرابطون در مغرب دور بود ، به خصوص پس از اینکه آلفونسو ششم با دقت توهین به پادشاهان فرقه های مجاور کشورش و گسترش آن به اسلام با این حال ، در ابتدا درخواست واقعی پیروزی از مراکش جدی گرفته نشده بود ، به دلیل وسواس پادشاهان فرقه ها ، از ترس از قدرت جدیدی که از جنوب آمده ، می ترسید و ممکن است آنها را از عرش های خود دور کند. با این حال ، سقوط طلیطله به دست لاتین ها باعث شد كه فقها و دانشمندان اندلس بتوانند در كورتوبا یك كنفرانس برگزار كنند تا در مورد آنچه باید انجام شود مشورت كنند و آنها به قاضی شهر ، عبید الله بن ادهم ، وضعیت تحقیر مسلمانان ارائه دادند و به وی پیشنهاد دادند كه از هلاینی ها در آفریقا یاری كند. خرابکاری برای اندلس ، همانطور که در آفریقا انجام داد ، و وی اظهار داشت که باید با مرابطون تماس بگیرند زیرا آنها مناسب تر و نزدیک تر به آندلس هستند ، بنابراین آنها وی را به انجام این کار مجاز کردند ، و طبیعی بود که در پشت فقها برای تماس با آنها از آنها حمایت کنند. بدین ترتیب ، با استفاده از مرابطون ، به منظور اصلاح اوضاع دشوار در اندلس ، به صحیح ترین حالت تبدیل شد و به پادشاهان فرقه ها ، به ویژه المؤمید بن بن عباد فشار آورد. و آل متوکل بن افتس است نویسنده مقصد البداجوز . بحث و گفتگوهایی بین این دو شاهزاده و شاهزاده عبدالله بن بالكین السنجی ، صاحب گرانادا صورت گرفت و تصمیم بر این شد كه در نتیجه ، هیاتی به مراكش اعزام شود تا امیر مرابطون ، یوسف بن تاشفین را ملاقات كند و از او بخواهد كه برای كمك به آندلسی ها به سمت اندلس لشکر کشی كند.  مأموریت رسمی شامل قاضی قربوبا عبدالله بن ادهم ، قاضی بطلیوس ابن ماكانا ، قاضی گرانادا ابن القولی و وزیر ابو بكر بن زیدون معتبر بود. اعضای این اکسپدیشن از مراکش عبور کردند و با جوزف بن تاشفین در مراکش ملاقات کردند و برای او پیام کتبی از المحمید بن عباد را تحویل دادند و بیان کرد که چه شهرها و قلعه‌ای از حملات ویرانگرانه بخشی از سلطنت مسیحیان قرار گرفته و از وی دعوت به عبور و تسکین مسلمانان کردند. یوسف بن تاشفین عناصر جنگ و وزیرانش را درمورد محتوای پیام و مباحثاتی که با اعضای هیئت مأموریت اندلس صورت گرفت ، خلاصه کرد و اینها مشتاق ورود به اندلس و جهاد علیه لاتین ها بودند ، بنابراین تصمیم گرفتند از کمک بخواهند و این را برای هر مسلمانی که قادر به جنگ است ، می دانستند و آنها از شهر سبز خواستند. برای اینکه ارتش مرابطون بتواند آزادانه آن را دفع کند و بتواند هر وقت بخواهد از دریا عبور کند ، کمیسر موافقت کرد و قضات و فقها را جمع کرد و یک قرارداد هدیه برای آنها نوشت.  سپس شاهزاده یوسف پرونده کلی جهاد را برای مبارزه در اندلس اعلام کرد ، بنابراین بسیاری از نیروها از مراکش ، از صحرا و زاب و از همه طرف مراکش آمدند و به محض اینکه جمعیت ها کامل شدند ، وی دستور عبور به اندلس را صادر کرد و او و دیگر رهبران و فقهای ارشد ارتش از سراسر دریا بودند. این پنجشنبه ، ربیع الاول بود 479 هجری قمری مربوط به 30 ژوئن (ژوئن) 1086 میلادی ، او در جزیره سبز به زمین نشست و در استحکام و ترمیم دیوارها و برجهای آن کار کرد ، و سپس به بداخوز رفت و سه روز در سویل استراحت کرد ،  که در طی آن او نامه هایی را به پادشاهان فرقه ها ارسال کرد ، تا آنها را برای جهاد بسیج کند.  بنابراین او اولین کسی بود که ملاقات کرد دعوت صاحب گرانادا عبدالله بن بالكین السنججی است و برادرش تمیم صاحب مالاگا و ابن صمداه ، پادشاه آلمریا ، پسرش المیوز را ارسال كرد. و این جمعیت سلسله مراتب راهپیمایی کردند تا اینکه سفر خود را در دشت الزالقا ، هشت مایلی باداژوز انجام داد. در همین حال ، شاه آلفونسو مشغول محاصره ساراگوسا بودوی مجبور شد محاصره را بر روی آن بلند کند و برای جمع کردن لشکر خود به طالدو بازگشت و سربازان و اسبیان را از پادشاهی های مسیحی همجوار فراخواند ، بنابراین آنها با برکت کلیسا از ایتالیا و فرانسه آمدند و صلیبیان و ارتشهای اسلامی در نبرد زالاک در 12 رجب 479 هجری مربوط به 23 اکتبر 1086 میلادی ، که در آن پیروز شد ، آمدند. مسلمانان در مقایسه با پیروزی قادسیه و یرموک پیروزی بزرگی بودند ،  و پس از این جنگ به او عنوان یوسف بن تاشفین"امیر المومنین"دادند علمای سنی مالکی مذهب اندلس و قبل از بازگشت به مراکش پادشاهان فرقه را جمع کرد و به آنها توصیه کرد که با هم توافق کنند و حرف آنها یکسان باشد.
 
به محض بازگشت یوسف بن تاشفین به مراکش تا بدتر شدن اوضاع در اندلس ، اختلافات بین پادشاهان فرقه به دوران قبلی خود بازگردد و آلفونسو ششم از شوک و بازیابی قدرت خود بیدار شد و تلاش کرد تا به تجاوز خود بر سرزمین های اسلامی ادامه دهد و او را بر پادشاهان فرقه ها بازگرداند و انتقام بگیرد. از ایستگاه. یوسف بن تاشفین مجبور شد دوباره در ربیع الاول در سال 481 هجری دوباره به اندلس بازگردد ، مربوط به ژوئن (10 ژوئن 1028AD) بود و پادشاهان فرقه ها خواستار جهاد با او بودند ، اما فقط المؤمید بن عبداد و تمیم و عبدالله ، دو پسر بیلکین بن زیری و صاحبان مالاگا بودند. دیگران اهمیت کمتری دارند.  پادشاهان فرقه نیز هنگام قطع وسایل اردوگاه های خود به ابن تاشفین و نیروهایش خیانت کردند. آنها معاهدات پنهانی با آلفونسو ششم منعقد كردند و پول و هدایا برای او فراهم كردند تا حامی آنها در برابر مداخلات مرابطون در كشورهایشان قرار بگیرد.  ابن تاشفین دید كه راه حل در جدا كردن پادشاهان فرقه ها و متحد كردن اندلس با مراكش است و در همان زمان مردم و فقهای اندلس از یوسف شكایت می كنند. پادشاهان فرقه ها و برچیدن کشورشان ، اما فتواهای علمای شرق مانند امام ابو حمید الغزالی و ابوبکر التارتوشی (ساکن اسکندریه در آن زمان) از این نظر پشتیبانی می کنند. براساس فتواهای دانشمندان و مطالبات مردم ، مرابطون به سمت اندلس عبور کردند و ابتدا به تالدو حمله کردند ، جایی که آنها آلفونسو ششم و لشکرهای وی را قطع کردند تا پادشاهان فرقه ها کمک بیشتری نکنند ، سپس اقدام به الحاق شهر بعد از شهر و قلعه بعد از قلعه کردند ، بنابراین صاحب گرانادا عبدالله بن بیلکین به او سپرده شد. دولت مرابطون ،  سپس برادرش تمیم ، صاحب مالاگا ، تسلیم شد و جیان و مبتلایان ضمیمه شدند ، و ایالت بنی زیری سقوط کرد.  سپس قورتبا و سویل ضمیمه شدند ، و المؤمید بن بن عبد تلاش کرد تا از آلفونسو ششم کمک بخواهد ، بنابراین دومی برای او یک نیروی نظامی فرستاد ، اما مرابطون آن را شکستند ، آن را تحریف کردند و ارتباط بین پادشاه کاستیلین و مورد تأیید را قطع کردند. بدین ترتیب ، ایالت بنوعباد سقوط کرد ، و سپس المریا ضمیمه شد ، به طوری که مرابطون کنترل قسمت جنوبی اندلس را به دست گرفتند. و تقریبا به پایان می رسد یوسف بن یاسین دستیابی به پیروزی تا آماده برای مبارزه در شرق از اندلس ، که به نظر می رسد به در شود آستانه از افتادن به دست از پادشاهی مسیحی همسایه تفسیر است پسرش محمد بن عایشه ، یک سر بزرگ از ارتش به مورسیا ، محروم کردن خود مالک و الحاق، و سپس وارد سوزن و دانیا و خواتیو ، پس از آن والنسیا ضمیمه شد و پس از آن باداجوز بود. بنابراین ، اندلس متحد شد تا به دولت تحت المرور تبدیل شود و تنها امارات زاراگوزا به دلیل وضعیت ویژه مرزی خود خارج از محدوده این واحد باقی ماند.
 
یوسف بن یاسین در درگذشت 1 محرم 500 ق مربوط به سپتامبر 2 1106 میلادی ، و شد موفق توسط پسرش علی، که پدرش را ادامه داد را سیاست در جنگ مسیحی، ارسال عملیات نظامی را به تسخیر زمین از کاستیا، باز شهرستان اوکولایه و بازگشت شخصیت اسلامی و ارتش کاستیلی که سعی نابود بازیابی آن و کشتن رهبر آن ، شاهزاده چنگاه بن آلفونسو ،  و شکست آنقدر برای پادشاه کاستیلایی سنگین بود که وی تنها پس از کمتر از یک سال زندگی کرد و دخترش آرورا و همسرش آلفونسو آراگون جانشین وی شدند و اختلافات بین همسران به دلیل اعمال قدرت به سرعت فوران کرد و تا حد جنگ داخلی توسعه یافت. لتویایی ها ، المورویدها از این فرصت استفاده کردند و به تولدو حمله کردند ، اما به دلیل استحکام دیواره های آن و استحکام پادگان آن ، آن را طوفان نکردند و در عوض تعدادی از قلعه ها و قلعه های مجاور را علاوه بر شهر باز کردند. سنگ های دره مجرات و قلعه هنرز.  در همان زمان ، ارتش دیگری از الموراویید برای قطع مسیر عرضه بین آنها به سمت پرتغال ، متحد كاستیل ، راهپیمایی كرد و برخی از شهرها در اندلس غربی مانند بادجوز ، ایبری ، لیسبون ، شینترین و دیگران را گشود .  در سال 503 هجری قمری مربوط به سال 1110 میلادی ، المورویدها بر اساس یک فتوای قانونی کنترل ساراگوزا را به دست گرفتند که صیقل دادن به صاحب آن جایز نیست ، زیرا این اتحاد با پادشاهان مسیحی همسایه است ، بنابراین این امر به آلفونسو آراگونی که به نوبه خود بسیج یک نیروی صلیبی اروپا بود و همه آنها را در بر می گرفت. این شهر حدود شش ماه حمله و محاصره کرد و مردم آن مجبور به تسلیم شدند و حدود 50 هزار مسلمان پس از سقوط آن از آن خارج شدند. آلفونسو آراگونی پس از اغتشاش توسط مسیحیان عرب ،سعی در كنترل گراناداكرد و او به محاصره حمله كرد اما نتوانست در آن طوفان كند ، و سعی كرد برخی شهرها و قلعه های دیگر را به تصرف خود درآورد ، اما او نیز نتوانست و خسارات سنگینی را متحمل شد ، بنابراین جنگ بین او و مسلمانان گسترش یافت تا به درگیری ها و مرزها برسد. .
 
در مراکش ، پایتخت المرابطون ، به دست عبد المومنین بن علی ، رهبر نهضت متحد انقلابی ، در 18 شوال 541 هجری قمری مربوط به 24 مارس 1147 م. ، و آخرین امیر آن ، ابراهیم بن تاشفین ، کشته شد ،  و الموحدون بر تخت مرابطون نشستند و اموال آنها به آنها منتقل شد. اندلس در آن زمان پس از تضعیف دولت مرابطون و در نتیجه انقلابها و نهضت های استقلال در آن ، دوباره از بین رفت و پادشاهان مسیحی مستند و آماده برای از سرگیری جنبش برای حمله به آنها بودند. عبد المؤمنین بن علی سه لشکر را که در محرم 541 هجری قمری (ژوئن) 1146 A.D. به اندلس منتقل شده بود ، اعزام کرد و پس از موفقیت در کنترل آن ، در جنوب کشور مستقر شد و پادگان های نظامی را در تورایف ، جزیره سبز و شوریش مستقر کرد.و دیگران که شامل یک شب ، یک کاروان ، یک قلعه در تبراه ، باداجوز ، شلب ، بجاه ، ایبری ، سوله و مالاگا بود و ساکنان این شهرها به اطاعت الموحدون وارد شدند و آنها را به منبرها مشغول کردند.  پس از گذشت یک دوره از ورود موحدون به اندلس ، بسیاری از شهرهای فوق الذکر از اطاعت خود جلوگیری کردند و برخی از شاهزادگان آن مانع از ورود کمک ها به مراکش شدند ، به این دلیل که اندلس به طور کلی از همه آنچه در مراکش بودند ، متنفر بودند و به اجبار وارد شرایط سیاسی شدند. آنها امیدوار بودند که وضعیت سیاسی آنها تحت حاکمیتشان تغییر کند ، اما وقتی المحدث مانند المرابطها عمل کردند و مانع حکومت رهبران محلی شدند ، علیه آنها قیام کردند. در نتیجه این اوضاع وخیم ، عبد المؤمنین بن علی تقویت قدرتهای نظامی را به رهبری یوسف بن سلیمان فرستاد و به وی دستور داد تا انقلابهای فوران شده علیه حاکمیت او را از بین ببرد و الحاق کشور را کامل کند. وی نیروهای خود را از شهرهای آبدا و بائزا بیرون کشید و نیروهای الموحد وارد آنها شد. مرابطون پس از فرار شاهزادگان از آن ، به استثنای گرانادا ، آنتکوا ، مالاگا و وادی آش ، بقیه منطقه و قلعه های منطقه را شامل می شدند ، در حالی که آلمریا از زمان تصرف آنها در سال 542 هجری قمری مربوط به سال 1147 میلادی در دست مسیحیان بود . تا سال 551 هجری قمری مربوط به سال 1156 میلادی ، همه صاحبان و شاهزاده های شهرهای فوق الذکر آنها را به المحدث واگذار کرده بودند ، یا اینکه آنها زیر پرچم اراده آزاد خود قرار گرفتند ، یا از بین رفتند. در سال 552 هجری قمری مربوط به 1157 میلادی ، الموحدها پس از محاصره ای از هفت ماه توانستند المریا را از قلعه ها بازیابی کنند.
 
مسلمانان در شد آغاز از میثاق Almohad تمام پایگاه های خود را در بالای شکاف، سقوط شهرستانها از Tortosa و دریافت در دست از رامون ERN گ AR چهارم تعداد از بارسلونا، و Alakectaliwn در کشف و ضبط Okulaih و sneakiest و خالی و sweepings.  در زمان سلطنت ابو یاعقوب یوسف بن عبد المؤمنین (55 هجری - 580 ق / 1163-1184 میلادی) ، المحادها در شرق اندلس ، که تحت حاکمیت محمد بن سعد بن مردانیشی بودند ، از فرزندان به دنیا آمدند و خود را به جهاد علیه پادشاهی های مسیحی همسایه ، و در صفر 56 اختصاص دادند. (اکتبر) 1170 میلادی ، خلیفه المحد ابو یاعقوب یوسف شروع جهاد را اعلام کرد ، حمله به شهر و قلعه در نزدیکی سویل ، باز کردن قلعه های بالگ و الکاراس و درگیری با قلعه نویسان در مکانی موسوم به معاینه کرکوک در نزدیکی قلعه رباح و اعلام آنها شرارت شکست و کشته شدن رهبر خود ، شمرد خمینیو. اهواز همچنین به طالابیرا و تولدو حمله كرد و كاستیل از حمله بیشتر در هنگام جنگ با پادشاهی نبارا برای كنترل قلعه های مرزی ترسید. او به سمت صلح خم شد و با خلیفه که سه سال به طول انجامید ، پیمان صلح منعقد کرد که آخرین آن صرف ساخت و ساز و ساخت بیابان های زمین و رفع شکاف ها شد.  خلیفه ابو یعقوب یوسف تقریباً اندلس را به عقب به مراکش برگرداند تا اینکه آلفونسو هشتم آتش بس را شکست و جنگ را علیه مسلمانان از سر گرفت ، بنابراین او با نیروهای خود به قونقا رفت که یکی از دژهای جبهه ممنوعه والنسیا بود و مدتی محاصره کرد ، بنابراین او را مجبور به فتح کرد. برای تسلیم ، پادشاه کاستیلایی وارد آن شد و آن را به مرکز اسقاط تبدیل کرد. این قانون سقوط كوكنا را برای گسترش مرزهای پادشاهی كاستیل به شرق پیش بینی كرد و پادشاه آراگون را به تسخیر اندلس تبدیل كرد. برای جلوگیری از وقوع اختلاف بین آنها در مورد تقسیم مناطق اسلامی ، این دو پادشاه در شوال سال 574 هجری قمری مربوط به مارس 1179 میلادی ، توافق كاسولا را منعقد كردند و مرزهای مناطق تقسیم را ترسیم كردند ، بنابراین سهم زمینهای مسلمان آراگونی واقع در شرق اندلس و پادشاه كاستیل در سرزمین های پشت آن کشورها تخصص داشتند.  در 17 صفر 578 هجری ، مربوط به 22 ژوئن 1182 بعد از میلاد ، پادشاه کاستیل به کوردوبا و سویل حمله کرد ، سرزمین های آنها را ویران کرد ، به استقلا و راندا حمله کرد و قلعه های المنار و شانتفیلا را گرفت.  آخرین قلعه غیرقابل نفوذ بود ، و موقعیت استراتژیک آن بین کوردوبا و سویل بود ، بنابراین پادشاه کاستیلین به دلیل اهمیت از استحکام خود استفاده کرد و هنگام تصرف آن گفت: «اکنون من کوردوبا و سویل را می گیرم . آلمودها اهمیت و جدی بودن ضرباتی را که با از دست دادن قلعه چانتلوا به دست آمده بودند ، فهمیدند ، بنابراین سعی کردند آن را بازیابی کنند ، اما آنها نتوانستند ، بنابراین آنها به سرزمین های کاستیل حمله کردند تا اینکه به طلابارا رسیدند و با قلعه ای ها برخورد کردند و آنها را شکست دادند.  پس از درگذشت ابو یعقوب یوسف ، پسرش ابو یوسف یاعقوب المنصور امور خلافت المحد را به عهده گرفت ، و او با آلفونسو هشتم صلح برقرار كرد تا خود را وقف جنگ با پادشاهی پرتغال كند و در انتقام از شکست پدر و قتل او به دست پرتغالی ها قرار گرفت. وی پس از بهبود برخی قلعه ها ، دوباره به مراکش بازگشت ، آلفونسو هشتم این فرصت را به دست آورد ، پیمان صلح را نقض کرد ، به سرزمین های اندلس حمله کرد تا اینکه به جنوب آن رسید ، و نیروهایش همه چیز را که در مسیرشان بود بدون رحمت و رحمت از بین بردند. هنگامی که آگاه از خلیفه Almohad چه در اندلس اتفاق افتاد ، حتی از طریق آن در سر بزرگ از جمعیت ارتش از بیش از یک صد هزار جنگجو بود انسجام با Alakectaliyn در، و مواج نبرد شدید و شکست آنها را شکست بی رحمانه حدود سی هزار نفر، وارد  و صرف قدرت میدان و آنها را در آورده شکست ارتش نظامی که چندین سال به طول انجامید و بیست هزار سرباز را اسیر کرد که همگی بازگشتند و بدون رستگاری آزاد شدن.
 
پس از فهمیدن چگونگی قرار دادن آن در پی شکست خود در نبرد کشتی ، پادشاهیان مسیحی روی اتحاد کار کردند و اختلافات را برای برطرف کردن تهدید اسلامی رد کردند ، بنابراین پادشاه کاستیل و لئون آشتی کردند و پیمان صلح بین کاستیا و نابرارا منعقد شد و صلح و اتحاد در سال بعد بین نابارا و آراگون به دست آمد. کاستیل و پرتغال نیز متحد شدند و همه پذیرفتند که به اندلس حمله کنند و در جنگ با مسلمانان همکاری کنند. پاپ Innocent III این مرحله را برکت داد و از استقرار جنگ صلیبی در ایبری حمایت کرد و از پادشاهان و شاهزادگان مسیحی برای کمک به این امر درخواست کرد ، بنابراین داوطلبان و شوالیه های جوامع مذهبی از سراسر شهرهای اسپانیا و فرانسه روحانیت را رهبری می کردند ، و آنها نماد صلیب را به عهده می گرفتند.  بیش از دویست هزار مبارز ، سواره نظام و پیاده نظام ، در تولدو جمع شدند و در 17 محرم 609 هجری قمری مربوط به آن بیرون آمدند .در تاریخ 20 ژوئن 1212 A.D. ، و آنها قلعه رابعه و قلعه الاقاب را به دست گرفتند و این دو در روز دوشنبه 15 صفر 609 هجری مربوط به 17 ژوئیه 1212 م ملاقات کردند و نبرد شدیدی بین آنها صورت گرفت که در طی آن مسلمانان شکست خوردند و به سویل بازگشتند.  آن شکست به طور دائم شهرت نظامی المحادها را در شبه جزیره ایبری نابود کرد و سپر مورد استفاده ارتشهای آلمود را که از آن طرف دریا آمده بودند برای محافظت از مسلمانان در اندلس از حملات مسیحیان ، خراب کرد و حاکمیت المحد را در این کشورها که از آن زمان به بعد در حال نزول هستند ، تضعیف کرد. هرج و مرج ظالمانه. این نبرد همچنین درهای مختلف را برای از سرگیری حمله منظم به کشورهای مسلمان ، تصرف شهرهای آنها و ضرب و شتم بقایای اندلس به صورت متوالی و در مدت زمان کوتاه باز کرد. با درگذشت محمد الناصر ، سلسله الموحد در مراکش و اندلس فروپاشی شد و پس از آن جانشینان ضعیفی که در آن زمان در سطح حوادث جدی نبودند ، مهمترین آنها اتحادیه پادشاهی های کاستیل و لئون بود.
 
== جنگ های لاتین و گرانادا و سقوط اندلس ==
این قانون پس از درگذشت محمد النصر در میان سه برادر وی در اندلس توزیع شده است: آنها: عبدالله در والنسیا ، دانیا ، شتیبه ، مرسیا ، ابو الحسن در گرانادا و ابو العلا ادریس در کورتوبا . اختلافات به زودی به وجود آمد و هر یک از سرزمین های یکدیگر حرص و طمع کردند و شورش های پی در پی و جنگ های متناوب بین آنها رخ داد شاهزاده عبدالله با فرناندو سوم کاستیل علیه مخالفان خود متحد شد و این اتحاد به پادشاه کاستیلین این امکان را داد تا تعدادی از قلعه های واقع در دره بزرگ را تصرف کند.مانند قبدق ، باجاجا ، مارش و اندوجر ، در زمان غیبت عبدالله در مراکش در تلاش برای صعود به قدرت حاکمیت المحد در مراکش ، بنابراین بقیه اندلس تحت پرچم ابوعلا ادریس قرار گرفت. با این حال ، پس از آن قلعه کبیلا ، واقع در شمال قورتبا ، به فرناندو سوم سقوط کرد ، و پس از آن به آرامی از او پیروی کرد ، چون شوتر سقوط کرد ، و ابوعلاء در مقابل قلعه نویسان احساس درماندگی کرد ، به همین دلیل آنها را دلگرم کرد.  ابوالعلا ادریس به زودی در زمان غیبت دوم در مراکش حاکم برادرش شد ، بنابراین او از اطاعت خود نافرمان شد و خود را در سویل فراخواند ، و او با او و برخی از حاکمان اندلس ، بیعت کرد ، سپس به شیوخ آلمواد در مراکش نوشت و با آنها خواست تا او را بفروشند و برادرش را کشتند و او را به قتل رساندند و او را به قتل رساندند و به قتل رساندند و او را کشتند. برای او. اما ، به دلیل اصلاحاتی که ابو العلا در رژیم المحد انجام داد ، اختلاف نظر بین دو طرف به وجود آمد و این امر باعث محدود شدن نفوذ شیخ ها شد و این موضوع به سرعت به یک جنگ داخلی تبدیل شد که منجر به برکناری ابو العلا و نتیجه خواهرزاده وی ، پسر ابو زکریا یحیی به عنوان جانشین کشور المحد شد.  وقتی خبرهایی از این تحولات به ابو العلا رسید و او هنوز در اندلس بود ، او عصبانی شد و او با ارتش خود از دریا به سمت مراکش عبور کرد و تنها سویل و بقیه شهرهای اندلس را تنها با چند پادگان ترک کرد. وی تاج و تخت خود را دوباره بدست آورد ، مخالفان و حامیان دوره قبل خود را از بین برد و جنبشی احیا کرد که در آن او برخی از رژیم های المحد را از جمله ابطال عصمت مهدی و پاک کردن نام وی از خطبه ها و راه آهنها لغو کرد و مردم به همین خاطر او را کفاره کردند. این جنبش منجر به جدایی مراکش و آفریقا از ایالت المحد و عزیمت اکثر شهرهای اندلس تحت حاکمیت آلمودها شد.  محمد بن یوسف ، از نوادگان یک خانواده ، برخاستبنی هود در منطقه مورسیا ، این شهر را به تصرف خود درآورد و خود را به نام کسی که به خدا اعتماد کند ، خواستار یک شاهزاده شد ، و اندلس را به خود جلب کرد و آنها را در نبرد با المحادها قرار داد. به زودی ، اکثر شهرهای اندلس حکومت او را به رسمیت شناختند. شاهزاده گرانادا ، محمد بن الاحمر ، بعدها قسمتهای جنوبی اندلس را کنترل کرد.
 
در دورانی که انقلابها در بهار اندلس فوران کردند ، پادشاهی های مسیحی با سرعت ثابت پیش می رفتند و با امید به انتظار برای استخراج همه شهرهای اندلس از دست مسلمانان ، با بهره گیری از فروپاشی جبهه دفاعی خود و عقب نشینی قدرت نظامی آنها. آلفونسو IX ، پادشاه لیون ، به شهر قصرش حمله کرد و آن را به تصرف خود درآورد و جاده برای آن باز شد تا به مریدا و پتئیلوس ، واقع در جنوب قصرش سرازیر شود.وی همچنین قلعه منتقش ، شمال مریدا را به دست گرفت ، و دومی را محاصره کرد و در سال 627 هجری ، مربوط به ماه مه 1230 ، در رجب طغیان کرد. باداژوز به دستش افتاد.  فرناندو سوم از رقابت و جنگ علیه شاهزادگان مسلمان بهره برد ، بنابراین وی یك كارزار نظامی ارسال كرد كه هفت ماه محاصره شهر عبده را درگیر كرد تا اینكه در دست وی گرفت ، و در ماه ذو الحجه در سال 631 هجری قمری مربوط به ماه سپتامبر 1234 میلادی شد. در حقیقت ، فتوحات تسخیر فرناندو سوم از سرزمین های اندلس و کنترل او بر قلعه های منطقه جیان و شهر عبده؛ این تنها مقدمه ای برای یک واقعه جدی تر و دور دست بود که وی برای تحقق آن تلاش می کرد ، یعنی تسخیر قورتوبا. در پایان ربیع الاخر در سال 633 هجری قمری مربوط به اوایل ژانویه 1236 ق ، یک ارتش عظیم مسیحی از عبده راهپیمایی کرد و محاصره را بر پایتخت باستانی مسلمانان زد و فرناندو محاصره خود را محکم کرد و آن را از خارج جدا کرد ، بنابراین نیروهای آن تخلیه شدند و ساکنان آن مجبور شدند در ازای امنیت برای خود تحویل در مورد تحویل دهند. بنابراین ، او با آن موافقت كرد ، و مسیحیان در روز یكشنبه 22 شوال 633 بعد از میلاد ، مطابق با 29 ژوئن 1236 میلادی ، وارد شهر شدند و ساكنان آن آن را ترك كردند و پراکنده در بقیه شهرهای اندلس ، و پاییز آن به دنبال تسلیم بیشتر شهرها و قلعه های وابسته به آن ،  پس از حكومت مسلمانان. پانصد و بیست و پنج سال.
 
محمد - متوکل بود در 4 جمادی الثانی 635 ق کشته ، مربوط به 21 ژانویه (ژانویه) 1238، دولت سقوط از مرگ او، که بود وعده زنده اندلس جدید، ترین از میراث آن فال را به محمد بن سرخ امیر جیان Orgeonh، ملاقات تحت سایه از بقایای امارات از AL - اندلس سقوط و احزاب با آن قرارداد فراتر از گراند کانیون در جنوب ، یک تکه فروتن فرو رفته که از جیان ، بائزا و آساجا تا دریا و از المرزا و ایبریا از غرب به دهانه گراند کانیون امتداد یافته است. این ایالت به عنوان "دولت پیروزی یا پادشاهی گرانادا " شناخته می شد و آخرین پادشاهی مسلمانان در اندلس بود و برای آگاهی از حاکمان و سیاستهای انعطاف پذیر آنها برای دویست و پنجاه سال دیگر به عنوان مخزن تمدن اندلس ادامه یافت.  در آن دوره ، پادشاه آراگون 1 نخست وزیر تصمیم به تصرف الجزایر شرقی گرفتبنابراین ، او ارتش بزرگی را بسیج کرد و در یک صد و پنجاه کشتی بزرگ به سمت جزیره مایورکا سوار شد و با وجود مقاومت شدید توانست به زمین بیفتد و راه خود را به سمت پایتخت طی کرد و در ماه صفر 627 هجری قمری مربوط به دسامبر 1229AD موفق به فرود آمد. بازی زودتر تسخیر الجزایر را به پایان نرسانید تا اینکه تصمیم به تصرف والنسیا ، نقض بزرگ اسلامی گرفت و کمپین آن به این شخصیت صلیبی با برکت پاپ گرگوری IX داده شد که باعث شد بسیاری از شوالیه ها و مبارزان فرانسه و انگلیس برای پیوستن به این کارزار باشند. مرحله اول فتح شهر با کنترل همه قلعه ها و شهرهای شمالی برای انکار والنسیا پایگاه های حفاظت و تأمین آغاز شد و در مرحله دوم به شدت محاصره شد تا اینکه منابع آن تخلیه شود و ساکنان آن به خستگی رسیدند ، بنابراین صاحب آن تسلیم اولین لیمو که در روز جمعه وارد آن شد ، شد.صفر 27 مربوط به 9 اکتبر .  در جماد al الاول 645 هجری قمری مربوط به سپتامبر 1247 میلادی ، فرناندو سوم کاستیل محاصره شدیدی را از سمت زمین و دریا به سویل تحمیل کرد. در 23 نوامبر 1248 میلادی ، سویل ، پایتخت المحادها در اندلس ، پس از آنكه مسلمانان به مدت پنج قرن و یک سوم قرن بر آن حكومت كردند ، سقوط كرد. با سقوط سویل ، تمام شهرهای واقع در دهانه دره بزرگ در منطقه وادی لککا سقوط کردند و این انحلال نهایی سلطان مسلمانان در شبه جزیره ایبری بود. در دوره بین سالهای 614 - 648 ق / 1217-1250 میلادی ، همه شهرها و شکاف های اندلس غربی همه به دست پرتغالی ها افتاده بود و بدین ترتیب سلطان مسلمانان به طور دائم در قلمرو پرتغال حذف شد.
 
فقط پادشاهی گرانادا ، واقع در جنوب شبه جزیره ایبری ، در دست مسلمانان در ایبری است ، این پادشاهی علی رغم وسعت جغرافیایی و تعداد کمی از جمعیت آن ، دو و نیم قرن زندگی می کرد و آنچه را برای مسلمانان از قدرت سیاسی و میراث تمدنی باقی مانده بود ، حفظ کرد و دلیل این تعداد بازگشت است. شاید مهمترین دلایل آن عبارتند از: فاصله آن از دسترس پادشاهی های مسیحیان و نزدیکی آن با مراکش که باعث شده است در صورت لزوم از آنها کمک بخواهند به کمک و تجهیزات نظامی بیفزایند ، و آموزش مردم خود به جنگ و حمل اسلحه و تمایل دائمی برای دیدار با دشمن ،  و عزم فرار از آن را از دیگر شهرهای اندلس برای تحمل و فداکاری و تعهد ساکنان آن جهادی هستند. این دوره شاهد اوج درگیری بین مسلمانان و کاستیل ها بود ، به عنوان آلفونسو XIوی کوشید تا بخشی از سرزمین های پادشاهی کوچک گرانادا را قطع کند و هجوم وی به سرزمین های آن افزایش یافت و همین امر باعث شد تا شاهزاده اش از سلطان مارینید مغربی که او را برای مردان و تجهیزات فراهم می کرد ، به کمک بخواهد ، بنابراین او با یک اتحاد صلیبی جنگید که در ابتدا توانست او را شکست دهد ، اما او بازگشت و در جنگ تورائیف به شدت شکست خورد و آن شکست هشدار از پایان مبارزه برای سرنوشت اندلس. در طی یک ربع بعدی قرن ، شکستهای مسلمانان شکست خورد و اکثر قلمروهای پادشاهی گرانادا را از دست داد ، زیرا در سال 1462 میلادی جبل الطارق را از دست دادند . در 12 صفر 897 هجری مربوط به 15 دسامبر 1491AD ، وزیر ابا القاسم بن عبد الملك به نمایندگی از پادشاه ابوعبدالله محمد بن علی امضا كرد .پیمانی با پادشاه فرناندو پنجم ، که در آن وی گرانادا و کلیه مشاغل آن را به Castilians تحویل داد ، و آنها در روز دوشنبه ، 1 ربیع الاول 897 هجری ، مربوط به 2 ژانویه 1492 ق وارد آن شدند. با سقوط گرانادا ، اندلس به طور دائمی سقوط کرد و پرده بر تاریخ مسلمانان آنجا ریخته شد.
 
== منابع ==