اشاعره: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
نالازم
ویکی‌سازی
خط ۵:
'''اَشاعِره'''، نامی است که بر پیروان مکتب [[علم کلام|کلامی]] [[ابوالحسن اشعری|ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری]] اطلاق می‌شود. اشاعره در معنای عام به سنت‌گرایان یا [[اهل سنت و جماعت]] گفته می‌شود، یعنی آنان که در برابر خردگرایان [[معتزلی]]، بر نقل ([[قرآن]] و سنت) تأکید می‌ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می‌دهند.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=130&avaid=3515| عنوان = اشاعره| تاریخ بازدید = ۱۰ آبان ۱۳۸۸| تاریخ = | ناشر = دائرةالمعارف بزرگ اسلامی| زبان = فارسی| archiveurl = https://web.archive.org/web/20111207142354/http://cgie.org.ir/shavad.asp?id=130&avaid=3515| archivedate = ۷ دسامبر ۲۰۱۱| dead-url = yes}}</ref>
 
== اشاعرهزمینه ==
{{اصلی|معتزله|ماتریدی|ظاهریه}}
پیروان ابوالحسن اشعری بودند و اعتقاد داشتند:
ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به ارکان از فروع آن است.
 
افکاریاندیشه‌هایی که منجر به مکتب اعتزال گشتانجامید، از نیمه دوم قرن اول هجری آغاز شد. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین. بدیهی است که در چنین روشی اولین شرط، اعتقاد به حجیت و حریت و استقلال عقل است؛ و نیز بدیهی است که عامه مردم که اهل تعقل و تفکر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدین» را مساوی با «تعبد» و تسلیم فکری به ظواهر آیات و احادیث - و مخصوصاً احادیث - می‌دانند و هر تفکر و اجتهادی را نوعی طغیان و عصیان علیه دین تلقی می‌نمایند، خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالاخص اگر برخی از علماء دین و مذهب این طرز تفکر را تبلیغ نمایند، و بالاخص اگر این علماء خود واقعاً به ظاهرگرایی خویش مؤمن و معتقد باشند و عملاً تعصب و تصلب بورزند. حملات اخباریین علیه اصولیین و مجتهدین، و حملات برخی از فقهاء و محدثین علیه فلاسفه در جهان اسلامی از چنین امری ریشه می‌گیرد.
صاحب [[گناه کبیره]] اگر بدون توبه بمیرد، حق‌تعالی او را شامل مغفرت می‌کند یا اینکه به شفاعت [[رسول اکرم]] می‌بخشد یا آنکه به مقدار جرمش او را عذاب می‌دهد؛ اما اگر با توبه بمیرد عفو او بر حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب است و چیزی بر او واجب نمی‌شود.
 
چنان‌که قبلاً اشاره شد، در [[قرن سوم هجری]] مأمون که خود مردی عالم و روشنفکر بود به حمایت معتزله برخاست، معتصم و واثق نیز از او پیروی کردند، تا نوبت به متوکل رسید. متوکل نقش اساسی در پیروزی مذهب اهل السنه - که در حدود یک قرن بعد به وسیله ابوالحسن اشعری پایه کلامی یافت - داشت. مسلماً اگر متوکل همان طرز تفکر مأمون را می‌داشت، اعتزال چنین سرنوشتی پیدا نمی‌کرد.
حق تعالی مالک خلایق است و آنچه اراده اش باشد، انجام می‌دهد و فرمان می‌دهد. چنانچه جمیع خلایق را به بهشت ببرد یا همه را در آتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده‌است؛ چون او مالک مطلق است.
 
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنابراین حق تعالی دیده خواهد شد؛ همچنانکه در [[قرآن کریم]] آمده: وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربها ناظره
 
افکاری که منجر به مکتب اعتزال گشت از نیمه دوم قرن اول هجری آغاز شد. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین. بدیهی است که در چنین روشی اولین شرط، اعتقاد به حجیت و حریت و استقلال عقل است؛ و نیز بدیهی است که عامه مردم که اهل تعقل و تفکر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدین» را مساوی با «تعبد» و تسلیم فکری به ظواهر آیات و احادیث - و مخصوصاً احادیث - می‌دانند و هر تفکر و اجتهادی را نوعی طغیان و عصیان علیه دین تلقی می‌نمایند، خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالاخص اگر برخی از علماء دین و مذهب این طرز تفکر را تبلیغ نمایند، و بالاخص اگر این علماء خود واقعاً به ظاهرگرایی خویش مؤمن و معتقد باشند و عملاً تعصب و تصلب بورزند. حملات اخباریین علیه اصولیین و مجتهدین، و حملات برخی از فقهاء و محدثین علیه فلاسفه در جهان اسلامی از چنین امری ریشه می‌گیرد.
 
معتزله علاقه عمیقی به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتی مبلغینی تربیت می‌کردند و به اطراف و اکناف می‌فرستادند. در همان حال از داخل حوزه اسلام وسیله ظاهرگرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنة» می‌نامیدند تهدید می‌شدند و بالاخره از پشت‌خنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند.
 
علیهذااز این رو در آغاز امر، یعنی تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم، یک مکتب کلامی معارض به [[معتزله]] - آن گونه که بعدها پیدا شد - وجود نداشت. تمام مخالفت‌ها با این نام صورت می‌گرفت که افکار معتزله ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای [[اهل حدیث]] مانند [[مالک بن انس]] و [[احمد بن حنبل]] اساساً بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ایمانی حرام می‌شمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامی در مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام و تکلم بودند.
 
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری پدیده تازه‌ای رخ داد و آن اینکه شخصیتی بارز و اندیشمند که سال‌ها در نزد قاضی عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرایید و چون از طرفی از نوعی نبوغ خالی نبود و از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اهل السنه را بر پایه‌های استدلالی خاصی بنا نهاد و آن‌ها را به صورت یک مکتب نسبتاً دقیق فکری درآورد. آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعری متوفا در حدود ۳۳۰ هجری است.
سطر ۲۷ ⟵ ۲۲:
اینجا بود که اهل الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنی پیروان ابوالحسن اشعری که کلام و تکلم را جایز می‌شمارند، و «حنابله» یعنی تابعان احمد بن حنبل که آن را حرام می‌دانند. در درسهای منطق گفتیم که [[ابن تیمیه]] حنبلی کتابی در تحریم منطق و کلام نوشته‌است.<ref>رجوع شود به کتاب «ابن تیمیه» تألیف محمد ابوزهره.</ref>
 
معتزله از ناحیه دیگر نیز منفور عوام شدند، و آن، غائله «محنت» بود زیرا معتزله بودندبودند، که می‌خواستند با نیروی خلیفه مأمون می‌خواستند مردم را به زور تابع عقیده خود در حادث بودن قرآن بنمایند،کنند، و این حادثه به دنبال خود کشتارها و خونریزیها و زندان‌ها و شکنجه‌ها و بی‌خانمانیها آورد که جامعه مسلمین را به ستوه آورد. عامه مردم، معتزله را مسؤول این حادثه می‌دانستند و این جهت‌سبب بیزاری بیشتر مردم از مکتب اعتزال شد.
 
ابوالحسن اشعری از افراد کثیر التألیف است. گفته‌اند متجاوز از دویست کتاب تألیف کرده‌است. در حدود صد کتاب از او در تذکره‌ها نام برده شده‌است ولی ظاهراً اکثر آن کتاب‌ها از میان رفته‌است. معروفترین کتاب او کتاب «مقالات الاسلامیین» است؛ که چاپ شده و تا حد زیادی مشوشپریشان و نامنظم است. کتاب دیگری نیز از او چاپ شده‌است و نام «اللمع» و شاید کتابهای دیگر هم از او چاپ شده باشد.
ظهور مکتب اشعری بدین دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت. بعد از ابوالحسن اشعری شخصیتهای بارز دیگر در این مکتب ظهور کردند و پایه‌های آن را مستحکم کردند. از آن میان [[قاضی ابوبکر باقلانی]] معاصر [[شیخ مفید]] و متوفای در سال ۴۰۳ و ابواسحاق اسفراینی که در طبقه بعد از باقلانی و [[سید مرتضی]] به‌شمار می‌رود، و دیگر [[امام الحرمین جوینی]] استاد غزالی و خود امام [[محمد غزالی]] صاحب «احیاء علوم الدین» متوفای در ۵۰۵ هجری و امام [[فخرالدین رازی]] را باید نام برد.
 
== نامداران ==
* [[قاضی عضدالدین ایجی]]
 
== باورها ==
پیروان ابوالحسن اشعری بودند و اعتقاد داشتند:
ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به ارکان از فروع آن است.
 
صاحب [[گناه کبیره]] اگر بدون توبه بمیرد، حق‌تعالی او را شامل مغفرت می‌کند یا اینکه به شفاعت [[رسول اکرم]] می‌بخشد یا آنکه به مقدار جرمش او را عذاب می‌دهد؛ اما اگر با توبه بمیرد عفو او بر حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب است و چیزی بر او واجب نمی‌شود.
 
حق تعالی مالک خلایق است و آنچه اراده اش باشد، انجام می‌دهد و فرمان می‌دهد. چنانچه جمیع خلایق را به بهشت ببرد یا همه را در آتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده‌است؛ چون او مالک مطلق است.
 
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنابراین حق تعالی دیده خواهد شد؛ همچنانکه در [[قرآن کریم]] آمده: وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربها ناظره
 
البته مکتب اشعری تدریجاً تحولاتی یافت و مخصوصاً در دست غزالی رنگ کلامی خود را کمی باخت و رنگ عرفانی گرفت، و وسیله [[امام فخر رازی]] به فلسفه نزدیک شد. بعداً که [[خواجه نصیرالدین طوسی]] ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت، کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت. پس از «تجرید» همه متکلمین - اعم از اشعری و معتزلی - از همان راهی رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی رفت.
 
مثلاً کتابهایکتاب‌های «مواقف» و «مقاصد» و شروح آن‌ها همه رنگ «تجرید» را به خود گرفته‌اند. در حقیقت باید گفت هر اندازه فاصله زمانی زیادتر شده‌است اشاعره از پیشوایان ابوالحسن اشعری دور شده و عقاید او را با اعتزال یا فلسفه نزدیکتر کرده‌اند. اکنون فهرست‌وار عقاید «اشعری» را که از اصول اهل السنه دفاع کرده یا به نحوی عقیده اهل السنه را تاویل و توجیه کرده‌است ذکر می‌کنیم:
 
الف. عدم وحدت صفات با ذات (برخلاف نظر معتزله و فلاسفه)
سطر ۷۱ ⟵ ۷۹:
یح. تکلیف مالایطاق بلامانع است. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
 
 
ابوالحسن اشعری از افراد کثیر التألیف است. گفته‌اند متجاوز از دویست کتاب تألیف کرده‌است. در حدود صد کتاب از او در تذکره‌ها نام برده شده‌است ولی ظاهراً اکثر آن کتاب‌ها از میان رفته‌است. معروفترین کتاب او کتاب «مقالات الاسلامیین» است؛ که چاپ شده و تا حد زیادی مشوش و نامنظم است. کتاب دیگری نیز از او چاپ شده‌است و نام «اللمع» و شاید کتابهای دیگر هم از او چاپ شده باشد.
=== صفات الاهی ===
 
=== نسبت اخلاق و دین ===
 
 
=== نگره کسب ===
{{اصلی| جبر و اختیار}}
 
== پیامد ==
 
ابوالحسن اشعری از افرادی است که افکارش تأثیر زیادی در [[جهان اسلام]] گذاشت. البته بعدها مناقشات زیادی بر سخنان او از طرف فلاسفه و معتزله وارد شد. بسیاری از عقاید و آراء او را [[ابوعلی سینا]] در شفا - بدون آنکه نام ببرد - ذکر کرده و رد نموده‌است. حتی برخی از اتباع «اشعری» از قبیل قاضی [[ابوبکر باقلانی]] و امام الحرمین جوینی در نظریه جبری او دربارهٔ خلق اعمال، تجدید نظرهایی کردند.
 
ظهور مکتب اشعری بدین دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت. بعدپس از ابوالحسن اشعری شخصیتهای بارز دیگر در این مکتب ظهور کردند و پایه‌های آن را مستحکم کردند. از آن میان [[قاضی ابوبکر باقلانی]] معاصر [[شیخ مفید]] و متوفای در سال ۴۰۳ و ابواسحاق اسفراینی که در طبقه بعد از باقلانی و [[سید مرتضی]] به‌شمار می‌رود، و دیگر [[امام الحرمین جوینی]] استاد غزالی و خود امام [[محمد غزالی]] صاحب «احیاء علوم الدین» متوفای در ۵۰۵ هجری و امام [[فخرالدین رازی]] را باید نام برد.
[[امام محمد غزالی]] اگر چه اشعری است و تا حدود زیادی اصول اشاعره را تحکیم و تثبیت نموده‌است ولی مبانی دیگری به آن‌ها داد. «کلام» وسیله غزالی به عرفان و تصوف نزدیک شده. مولانا محمد رومی صاحب کتاب مثنوی نیز به نوبه خود اشعری مذهب است، ولی عرفان عمیق او به همه مسائل رنگ دیگری داده‌است. امام [[فخر رازی]] نیز که با افکار فلاسفه آشنا بود، کلام اشعری را تحول و نیرو بخشید.
 
[[امام محمد غزالی]] اگر چه اشعری است و تا حدود زیادی اصول اشاعره را تحکیم و تثبیت نموده‌است ولی مبانی دیگری به آن‌ها داد. «کلام» وسیله غزالی به عرفان و تصوف نزدیک شده. مولانا محمد رومی صاحب کتاب مثنوی نیز به نوبه خود اشعری مذهب است، ولی عرفان عمیق او به همه مسائل رنگ دیگری داده‌است. امام [[فخر رازی]] نیز که با افکار فلاسفه آشنا بود، کلام اشعری را تحول و نیرو بخشید.
چنان‌که قبلاً اشاره شد، در [[قرن سوم هجری]] مأمون که خود مردی عالم و روشنفکر بود به حمایت معتزله برخاست، معتصم و واثق نیز از او پیروی کردند، تا نوبت به متوکل رسید. متوکل نقش اساسی در پیروزی مذهب اهل السنه - که در حدود یک قرن بعد به وسیله ابوالحسن اشعری پایه کلامی یافت - داشت. مسلماً اگر متوکل همان طرز تفکر مأمون را می‌داشت، اعتزال چنین سرنوشتی پیدا نمی‌کرد.
 
== جستارهای وابسته ==
* [[ماتریدی]]
* [[علم کلام]]
* [[مکتب تهافت]]
* [[کنفرانس جهان اهل سنت در چچن]]