'''حاجی میروَیسخان هوتک''' یا '''شاه میرویس غلزایی''' (۱۰۸۶ تا ۱۱۲۷ ه.ق / ۱۶۷۳–۱۷۱۵ م) از افغانان [[غلزایی]] (غلجائی) و بنیانگزاربنیانگذار پادشاهی [[هوتکیان]] بود. او در قندهار تولد یافت، پدرش سلیم خان (خالم خان) و مادرش نازو دختر یکی از خانهای عشیره توخی بود. وی در اواخر دولت [[صفویه]] بخاطر جور و ستم [[گرگینخان گرجی]] علیه دولت ایران آن زمان شورید. در ابتدای کار کلانتر [[قندهار]] بود اما هنگامی که دولت ایران حکومت قندهار را در سال ۱۱۱۹ ه.ق به [[گرگینخان گرجی (صفوی)|گرگینخان گرجی]] سپرد میرویس که مورد سوءظن حاکم واقع شده بود به [[اصفهان]] تبعید شد. در اصفهان میرویس به ضعف دولت صفوی پی برد و با دسیسهای بزرگان دربار شاه را نسبت به گرگینخان بدگمان ساخت و سپس به بهانهٔ زیارت [[مکه]] از شاه اجازهٔ سفر گرفت. در آنجا از علمای سنت [[فتوی]] گرفت که محاربه با [[شیعیان]] موافق احکام [[شرع]] است. پس از بازگشت به اصفهان در ۱۱۲۱ ه.ق / ۱۷۰۹ م. اجازه یافت که به قندهار برگردد.
افغانیهایافغانیهای غلزایی [[قندهار]] از ستمگریهای [[گرگینخان گرجی]]، حاکم شهر به ستوه آمده به اغوای<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|ص=۲۱}}</ref> [[میرویس خان هوتک|میرویس غلزایی]] کلانتر شهر بر سر او ریخته وی را کشتند. پس از کشته گرگینخان، افغانیها همگی نیروهای پادگان شهر را از دم شمشیر گذرانیده پرچم مخالفت برافراشتند. شاه سلطان حسین هنگامی از خواب بیدار شد که کار از کار گذشته بود. قندهار سر از فرمان دربار صفوی پیچیده، میرویس به حاکمی شهر رسیده بود. چون یک سال از این میان گذشت، شاه سلطان حسین پس از اینکه با فرستادن نمایندگان خود از تسلیم میرویس و فرمانبرداری غلزاییها ناامید شد و کیخسروخان گرجی، برادرزاده گرگینخان را با ۳۰ هزار سپاهی، به خونخواهی عمویش و سرکوبی میرویس فرستاد. کیخسروخان پس از یکسال محاصرهیمحاصرهٔ شهر، کاری از پیش نبرد و تنها کاری که توانست انجام دهد این بود که عبدالله خان پسر حیات سلطان ابدالی را که در خاک هند به سر میبرد، به فرماندهی افغانیهای شمالی برگماشته و در این اندیشه بود که به کمک او به شهر تاخته کار میرویس را بسازد.بسازد؛ ولی در این گیرودار کسان میرویس او را غافلگیر نموده، کشتند و از همه سپاهیانش تنها ۷۰۰ تن توانستند جان سالم به در برند.<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|ص=۲۲}}</ref>
پس از کیخسرو، شاه سلطان حسین، محمدزمانخان حاکم پیشین قندهار را از [[اصفهان]] به قندهار فرستاد ولی از دست اون هم کاری ساخته نشد و به دست افغانیها دستگیر و کشته شد.<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|صی=۲۲}}</ref> شاه سلطان حسین چون شورشیان را سخت پابرجا دید ناچار به آنها پیشنهاد صلح نمود. میرویس پیشنهاد پادشاه ایران را به سه شرط سنگین پذیرفت که بدینگونه بود:<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|ص=۲۲}}</ref>
۱.# افغانیهای غلزایی قندهار را برای همیشه از پرداخت باج معاف باشند.
▲۳. حکامی قندهار برای همیشه با دودمان میرویس باشد.<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|ص=۲۳}}</ref>
بدهی است با این پیشنهادات سخت، ایالت قندهار از حکومت صفویان جدا میشد، از این رو به پیشنهاد میرویس پاسخی داده نشد و بدینگونه ۸ سال میرویس حاکم یا شاه قندهار بود تا درگذشت.<ref>{{پک|لاروی|۱۳۸۸|ک=نادر پسر شمشیر|ص=۲۳}}</ref>
راجع به اینکه آیا میرویس پیش از مرگ خود اعلان پادشاهی کرد یا به عنوان کلانتر و رئیس قوم اکتفا نمود، غالب مورخین هم عصر وی نظریه متاخر یعنی بسنده نمودن به عنوان کلانتری را تأیید میکنند. اما [[جوناس هنوی]] که معاصر میرویس بود مینویسدمینویسد: که او اعلان پادشاهی کرد و فرمان داد تا به نام او سکه ضرب کنند و ترجمه انگلیسی بیتی را که بر سکه نقر کرده بود را نیز ذکر میکند.<ref>هنوی-ص57ص۵۷</ref>
مضمون بیت تا این اواخر مجهول بود تا اینکه در سال ۱۹۴۷میلادی، خلیل اللهخلیلالله خلیلی مضمون بیت مذکور را چنین ذکر میکندمیکند: «سکه زد بر درهم دارالقرار قندهار / خان عادل شاه علم میرویس نامدار» بیت مذکور با عبارات انگلیسی که پیشتر هنوی نوشته بود، مطابقت دارد.<ref>صدیق، همان-ص49ص۴۹</ref>
میرویس دو پسر داشت که ارشد آن محمود هجده ساله بود؛ اما طبق سنت غلزاییها برادر برای جانشینی مستحقتر شمرده میشدمیشد و نیز محمود کم سن و سال بود، بنابراین مقام ریاست به برادر میرویس، عبدالعزیز در سال (۱۱۲۷ه.ق/ ۱۷۱۵م) رسید.<ref>صدیق، همان-ص52ص۵۲</ref>