نامه تنسر به گشنسب: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌شده][نسخهٔ بررسی‌شده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
چپ‌چین کردن پانویس‌های لاتین
خط ۱۲۸:
این نامه یکی از مهم‌ترین نوشته‌های مجموعهٔ [[ادبیات پارسی میانه]] است که آگاهی‌های ارزشمندی دربارهٔ سازمان اجتماعی و اداری ایران در دورهٔ ساسانیان به دست می‌دهد. متن پهلوی نامهٔ تنسر را روزبه پسر داذگُشْنَسْب (عبدلله بن مقفع)، در نیمهٔ نخست سدهٔ دوم هجری قمری به [[زبان عربی]] ترجمه کرد. او در دیباچهٔ ترجمهٔ ''نامهٔ تنسر'' می‌گوید پایهٔ ترجمه‌اش، گزارش «بهرام بن خورزاد و او از پدر خویش منوچهر موبد خراسان و عُلمای پارس» بوده‌است. با این همه، این زنجیرهٔ نام‌ها اندکی گنگ است و شاید چنین بوده باشد: بهرام پسر خورزاد، و خورزاد پسر منوچهر، موبد خراسان و از علمای پارس.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=نامهٔ تنسر به گشنسب|ص=۵۷–۵۸}}</ref><ref dir="ltr">{{پک|Boyce|1968|ک=The Letter of Tansar|ص=۲۴|زبان=en}}</ref> به‌عقیدهٔ مینوی دیباچهٔ ابن مقفع و متن ''نامهٔ تنسر''، آشکار می‌گرداند که ابن مقفع، یک متن پهلوی را که گردآوردهٔ بهرام پسر خورزاد بود در دستان خود داشته‌است و در ترجمهٔ آن به عربی، دیباچه و پاره‌ای گفتارهای تازه همچون داستانی از ''[[کلیله و دمنه]]'' را به آن افزوده و در کوشش برای زدودن رنگ‌وبوی زرتشتی این نامه برای پذیرفته‌شدن آن در جامعهٔ اسلامی، گفتارهایی از ''[[تورات]]'' و ''[[انجیل]]'' را هم در لابه‌لای متن نامه گنجانده‌است.<ref>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=نامهٔ تنسر به گشنسپ|ص=۴۵–۴۶}}</ref> امروزه متن پهلوی و همچنین ترجمهٔ عربی ''نامهٔ تنسر'' گم شده و شاید برای همیشه نابود شده‌اند.<ref>{{پک|جلیلیان|۱۳۹۶|ک=نامهٔ تنسر به گشنسب|ص=۵۷–۵۸}}</ref>
 
[[ابن اسفندیار|بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار]]، تاریخ‌نویس ایرانیِ پایانِ سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم هجری و نویسندهٔ کتاب [[تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار)|''تاریخ طبرستان'']] که خود از مردم طبرستان بود، چندی در دربار [[باوندیان]]، و از پشتیبانی [[اردشیر یکم باوندی|حسام‌الدّوله اردشیر بن حسن باوندی]] (۵۶۷–۶۰۲ ه‍.ق) برخوردار بود. در سال ۶۰۶ ه‍.ق هنگامی که از [[بغداد]] به ایران می‌آمد، در میانهٔ راه از کشته‌شدن [[رستم پنجم|نصیرالدّوله رستم بن اردشیر بن حسن]] و پیوستن بزرگان طبرستان به [[علاءالدین محمد خوارزمشاه|سلطان محمد خوارزمشاه]] آگاه شد، به [[شهر ری|ری]] آمد. روزی در این شهر، «در دارالکتب مدرسهٔ [[رستم شاه غازی|شهنشاه غازی رستم بن علی بن شهریار]]»، کتابی دید به نام ''عُقَدِ سحر و قلائد دُرّ'' که ابوالحسن بن محمد یزدادی دربارهٔ تاریخ [[سلسله گاوبارگان|گاوبارگان]] طبرستان به زبان عربی نوشته‌بود.<ref>{{پک|آل داود|۱۳۷۴|ک=ابن اسفندیار|ص=۱۳}}</ref> ابن‌اسفندیار این کتاب را به فارسی ترجمه‌کرد و آن را شالودهٔ تألیف خود دربارهٔ تاریخ طبرستان کرد. پس از دو ماه زندگی در ری، برای دیدار پدر به [[آمل]] در طبرستان شتافت و سپس به [[خوارزم]] رفت و پس از پنج سال، روزی در «رَستهٔ صحافان» کتابی دید که یکی از رساله‌های آن ترجمهٔ عربی عبدالله بن مُقَفّع از متن پهلوی نامهٔ «تنسر، دانای فارس، هربذ هرابذهٔ اردشیر بابک» در پاسخ به «نوشتهٔ جُشْنَسْف شاه، شاهزادهٔ طبرستان» بود، و ابن‌اسفندیار پس از ترجمهٔ آن به زبان فارسی، متن نامه را در مقدمهٔ ''تاریخ طبرستان'' خود آورد. محتوای ''تاریخ طبرستان'' و اشاره‌هایی که ابن اسفندیار در مقدمهٔ کتاب به زندگی و مسافرت‌های خود دارد، نشان می‌دهد که او در سال ۶۱۱ یا ۶۱۲ ه‍.ق ترجمهٔ عربی ''نامهٔ تنسر'' را به دست آورده‌است، و دست‌کم تا سال ۶۱۳ ه‍.ق/۱۲۱۶ م هنوز زنده بوده و به نوشتن ''تاریخ طبرستان'' می‌پرداخته‌است. روشن نیست که آیا او همچنان در خوارزم بوده‌است و در سال ۶۱۷ ه‍.ق که مغولان خوارزم را گشودند، کشته شده یا این‌که پیشتر به مازندران بازگشته بوده‌است.<ref dir="ltr">{{پک|Melville|1998|ک=Ebn Esfandīār|ص=20-23|زبان=en}}</ref> نیک پیداست که پاره‌ای شعرهای عربی و فارسی، آیه‌هایی از [[قرآن]]، نوشته‌هایی به زبان عربی و گفته‌ای از [[علی بن ابی‌طالب]] که در لابه‌لای متن ''نامهٔ تنسر'' در مقدمهٔ ''تاریخ طبرستان'' دیده می‌شود، همگی باید از افزوده‌های خود ابن‌اسفندیار به هنگام ترجمهٔ نامه از عربی به فارسی باشد.<ref>{{پک|مینوی|۱۳۵۴|ک=نامهٔ تنسر به گشنسپ|ص=۴۵–۴۶}}</ref>
 
== نسخه‌ها ==