امپراتوری آلمان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۲:
|today = {{flag|Belgium|state}}{{سخ}}{{flag|Czech Republic}}{{سخ}}{{flag|Denmark}}{{سخ}}{{flag|France}}{{سخ}}{{flag|Germany}}{{سخ}}{{flag|Lithuania}}{{سخ}}{{flag|Poland}}{{سخ}}{{flag|Russia}}
}}
'''امپراتوری آلمان''' ([[زبان آلمانی|آلمانی]]: ''Deutsches Kaiserreich''، «''قیصرنشین آلمان''»، با نام رسمی ''Deutsches Reich''، «''رایش آلمان''») که به '''رایش دوم''' (آلمانی: ''Zweites Reich'') هم معروف است، یک [[دولت-ملت]] آلمانی بود که در میان سال‌های ۱۸۷۱ و ۱۹۱۸ میلادی بر بخش‌های وسیعی از [[شمال اروپا|شمال]] و [[شرق اروپا]] حکومت می‌کرد. رایش دوم با استعفای قیصر [[ویلهلم دوم]] به پایان رسید. امپراتوری آلمان به صورت رسمی در سال ۱۸۷۱ میلادی، زمانی که حکومت‌های جنوب آلمان، به جز [[اتریش-مجارستان|اتریش]]، به [[کنفدراسیون آلمان شمالی]] پیوستند، شکل گرفت. در ۱ [[ژانویه]] ۱۸۷۱، [[قانون اساسی]] [[پادشاهی مشروطه|مشروطه‌]]<nowiki/>ای به اجرا درآمد که نام دولت را به امپراتوری آلمان تغییر داد و همچنین [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]]، [[فهرست شاهان پروس|پادشاه پروس]] از [[دودمان هوهن‌تسولرن]]، نیز به عنوان [[قیصر|امپراتور آلمان]] برگزیده شد. [[برلین]] جایگاه خود را به عنوان [[پایتخت]] حفظ کرد و [[اتو فون بیسمارک]] نیز به عنوان صدراعظم و رئیس دولت آلمان باقی ماند. همه این اتفاقات درحالی رخ داد که کنفدراسیون آلمان شمالی و متحدانش از آلمان جنوبی هنوز درگیر [[جنگ فرانسه و پروس|جنگ با فرانسه]] بودند. امپراتوری آلمان متشکل 27 ایالت بود که بیشتر آن‌ها توسط [[دودمان|خاندان‌های سلطنتی]] اداره می‌شدند. چهار [[پادشاهی]]، شش دوک‌نشین بزرگ، پنج [[دوک‌نشین]]، هفت [[شاهزاده‌نشین]]، سه [[دولت‌شهر|شهر]] آزاد از اتحادیه [[هانزا]] و یک [[آلزاس-لورن|قلمروی شاهی]] ایالت‌ها را تشکیل می‌دادند. با اینکه [[پادشاهی پروس]] یکی از چهار پادشاهی کشور بود، دو سوم جمعیت و قلمروی آلمان را تشکیل می‌داد. سلطه پروس بر امپراتوری آلمان در قانون اساسی نیز تأیید شده بود. پس از ۱۸۵۰ میلادی، دولت‌های آلمان به سرعت رو به [[صنعتی‌سازی|صنعتی‌ شدن]] گذاشتند و در صنایعی مانند فولاد، [[زغال سنگ]] و [[ترابری ریلی]] پیشرفت چشم‌گیری کردند. در سال ۱۸۷۱، آلمان جمعیتی بالغ بر ۴۱ میلیون نفر داشت که تا سال ۱۹۱۳ به ۶۸ میلیون نفر رسید. درحالی که در سال ۱۸۱۵ میلادی (زمانی که ناپلئون استعفا داد) آلمان متشکل از دولت‌های کوچک و بزرگ بسیار و دارای جمعیتی روستانشین بود، در سال‌های پایانی رایش دوم از لحاظ سیاسی یکپارچه شده بود و بیشتر جمعیت آن در شهرها زندگی می‌کردند. در ۴۷ سال امپراتوری آلمان، این کشور یک غول صنعتی و علمی به حساب می‌آمد و بیشترین [[جایزه نوبل]] علمی را به خود اختصاص داده بود. حجم اقتصاد آلمان در سال ۱۹۰۰ میلادی از اقتصاد [[امپراتوری بریتانیا|بریتانیا]] بیشتر شد و بدین ترتیب آلمان دارای بزرگ‌ترین اقتصاد اروپا و دوم اقتصاد بزرگ جهان (پس از [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]]) شد. در سال‌های ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۸/۹، بیسمارک، [[صدر اعظم آلمان|صدراعظم آلمان]] که دارای رکورد طولانی‌ترین زمان صدراعظمی در تاریخ آلمان نیز هست، [[لیبرالیسم]] را در پیش گرفت؛ اما رفته رفته رو به [[محافظه‌کاری]] نهاد. در دوران او، آلمان به یک قدرت [[استعمار|استعماری]] [[مستعمرات امپراتوری آلمان|تبدیل شد]] و [[تقسیم آفریقا|بخش‌های باقی مانده]] از [[آفریقا]] را که تا آن زمان هنوز توسط هیچ‌کدام از دولت‌های اروپایی فتح نشده بودند را از آن خود کرد. بدین ترتیب، آلمانی‌ها سومین امپراتوری استعماری بزرگ جهان پس از بریتانیا و [[تاریخ استعمارگری فرانسه|فرانسه]] شدند؛ همچنین رقابت دولت‌های استعمارگر در برخی موارد باعث آغاز جنگ میان آلمان و دیگر کشورها، از جمله بریتانیا، نیز می‌شد. در دوران رایش دوم، آلمان به یک [[قدرت بزرگ جهانی|قدرت بزرگ]] تبدیل شد، به سرعت راه‌های ریلی خود را گسترش داد، بزرگ‌ترین ارتش جهان را پی ریخت و با برنامه‌های گسترده‌ای، صنعتی شدن را دنبال کرد. در کمتر از یک دهه، [[نیروی دریایی امپراتوری آلمان|نیروی دریایی آلمان]] تبدیل به دومین نیروی دریایی بزرگ جهان پس از [[نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا|نیروی دریایی بریتانیا]] شد. پس از کنار گذاشته شدن بیسمارک از قدرت توسط ویلهلم دوم در سال ۱۸۹۰، امپراتوری «[[سیاست جهانی]]» را در پیش گرفت که نقش تعیین‌کننده‌ای در آغاز [[جنگ جهانی اول]] بازی کرد. همچنین سیاست‌های جانشینان بیسمارک — یعنی شکل‌دادن اتحادهای کوتاه مدت و پرشمار — زمینه‌ساز انزوای دیپلماتیک آلمان شد. امپراتوری آلمان در سال ۱۸۷۹ وارد اتحاد دوگانه با اتریش-مجارستان شد و در سال ۱۸۸۲ نیز ایتالیا با شکل‌گیری [[اتحاد سه‌گانه]] به این جمع اضافه شد؛ آلمان همچنین روابط نزدیکی را با [[امپراتوری عثمانی|عثمانی]] دنبال می‌کرد. با این حال، زمانی که بحران ژوئیه روی داد، ایتالیا از اتحاد با آلمان و اتریش-مجارستان خارج شد. پس از سقوط امپراتوری آلمان، یک جمهوری فدرال که به [[جمهوری وایمار]] مشهور شد، قدرت را در دست گرفت که مردم از آن بسیار ناراضی بودند و همین مسئله به ظهور [[نازیسم]] و [[آدولف هیتلر]] انجامید.
'''امپراتوری آلمان''' ([[زبان آلمانی|آلمانی]]: ''Deutsches Kaiserreich''، «''قیصرنشین آلمان''»، با نام رسمی ''Deutsches Reich''، «''رایش آلمان''») که به '''رایش دوم''' (آلمانی: ''Zweites Reich'') هم معروف است، یک [[دولت-ملت]] آلمانی بود که در میان سال‌های ۱۸۷۱ و ۱۹۱۸ میلادی بر بخش‌های وسیعی از [[شمال اروپا|شمال]] و [[شرق اروپا]] حکومت می‌کرد. رایش دوم با استعفای قیصر [[ویلهلم دوم]] به پایان رسید.
 
امپراتوری آلمان به صورت رسمی در سال ۱۸۷۱ میلادی، زمانی که حکومت‌های جنوب آلمان، به جز [[اتریش-مجارستان|اتریش]]، به [[کنفدراسیون آلمان شمالی]] پیوستند، شکل گرفت. در ۱ [[ژانویه]] ۱۸۷۱، [[قانون اساسی]] [[پادشاهی مشروطه|مشروطه‌]]<nowiki/>ای به اجرا درآمد که نام دولت را به امپراتوری آلمان تغییر داد و همچنین [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]]، [[فهرست شاهان پروس|پادشاه پروس]] از [[دودمان هوهن‌تسولرن]]، نیز به عنوان [[قیصر|امپراتور آلمان]] برگزیده شد. [[برلین]] جایگاه خود را به عنوان [[پایتخت]] حفظ کرد و [[اتو فون بیسمارک]] نیز به عنوان صدراعظم و رئیس دولت آلمان باقی ماند. همه این اتفاقات درحالی رخ داد که کنفدراسیون آلمان شمالی و متحدانش از آلمان جنوبی هنوز درگیر [[جنگ فرانسه و پروس|جنگ با فرانسه]] بودند. امپراتوری آلمان متشکل 27 ایالت بود که بیشتر آن‌ها توسط [[دودمان|خاندان‌های سلطنتی]] اداره می‌شدند. چهار [[پادشاهی]]، شش دوک‌نشین بزرگ، پنج [[دوک‌نشین]]، هفت [[شاهزاده‌نشین]]، سه [[دولت‌شهر|شهر]] آزاد از اتحادیه [[هانزا]] و یک [[آلزاس-لورن|قلمروی شاهی]] ایالت‌ها را تشکیل می‌دادند. با اینکه [[پادشاهی پروس]] یکی از چهار پادشاهی کشور بود، دو سوم جمعیت و قلمروی آلمان را تشکیل می‌داد. سلطه پروس بر امپراتوری آلمان در قانون اساسی نیز تأیید شده بود. پس از ۱۸۵۰ میلادی، دولت‌های آلمان به سرعت رو به [[صنعتی‌سازی|صنعتی‌ شدن]] گذاشتند و در صنایعی مانند فولاد، [[زغال سنگ]] و [[ترابری ریلی]] پیشرفت چشم‌گیری کردند. در سال ۱۸۷۱، آلمان جمعیتی بالغ بر ۴۱ میلیون نفر داشت که تا سال ۱۹۱۳ به ۶۸ میلیون نفر رسید. درحالی که در سال ۱۸۱۵ میلادی (زمانی که ناپلئون استعفا داد) آلمان متشکل از دولت‌های کوچک و بزرگ بسیار و دارای جمعیتی روستانشین بود، در سال‌های پایانی رایش دوم از لحاظ سیاسی یکپارچه شده بود و بیشتر جمعیت آن در شهرها زندگی می‌کردند. در ۴۷ سال امپراتوری آلمان، این کشور یک غول صنعتی و علمی به حساب می‌آمد و بیشترین [[جایزه نوبل]] علمی را به خود اختصاص داده بود. حجم اقتصاد آلمان در سال ۱۹۰۰ میلادی از اقتصاد [[امپراتوری بریتانیا|بریتانیا]] بیشتر شد و بدین ترتیب آلمان دارای بزرگ‌ترین اقتصاد اروپا و دوم اقتصاد بزرگ جهان (پس از [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]]) شد. در سال‌های ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۸/۹، بیسمارک، [[صدر اعظم آلمان|صدراعظم آلمان]] که دارای رکورد طولانی‌ترین زمان صدراعظمی در تاریخ آلمان نیز هست، [[لیبرالیسم]] را در پیش گرفت؛ اما رفته رفته رو به [[محافظه‌کاری]] نهاد. در دوران او، آلمان به یک قدرت [[استعمار|استعماری]] [[مستعمرات امپراتوری آلمان|تبدیل شد]] و [[تقسیم آفریقا|بخش‌های باقی مانده]] از [[آفریقا]] را که تا آن زمان هنوز توسط هیچ‌کدام از دولت‌های اروپایی فتح نشده بودند را از آن خود کرد. بدین ترتیب، آلمانی‌ها سومین امپراتوری استعماری بزرگ جهان پس از بریتانیا و [[تاریخ استعمارگری فرانسه|فرانسه]] شدند؛ همچنین رقابت دولت‌های استعمارگر در برخی موارد باعث آغاز جنگ میان آلمان و دیگر کشورها، از جمله بریتانیا، نیز می‌شد. در دوران رایش دوم، آلمان به یک [[قدرت بزرگ جهانی|قدرت بزرگ]] تبدیل شد، به سرعت راه‌های ریلی خود را گسترش داد، بزرگ‌ترین ارتش جهان را پی ریخت و با برنامه‌های گسترده‌ای، صنعتی شدن را دنبال کرد. در کمتر از یک دهه، [[نیروی دریایی امپراتوری آلمان|نیروی دریایی آلمان]] تبدیل به دومین نیروی دریایی بزرگ جهان پس از [[نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا|نیروی دریایی بریتانیا]] شد. پس از کنار گذاشته شدن بیسمارک از قدرت توسط ویلهلم دوم در سال ۱۸۹۰، امپراتوری «[[سیاست جهانی]]» را در پیش گرفت که نقش تعیین‌کننده‌ای در آغاز [[جنگ جهانی اول]] بازی کرد. همچنین سیاست‌های جانشینان بیسمارک — یعنی شکل‌دادن اتحادهای کوتاه مدت و پرشمار — زمینه‌ساز انزوای دیپلماتیک آلمان شد. امپراتوری آلمان در سال ۱۸۷۹ وارد اتحاد دوگانه با اتریش-مجارستان شد و در سال ۱۸۸۲ نیز ایتالیا با شکل‌گیری [[اتحاد سه‌گانه]] به این جمع اضافه شد؛ آلمان همچنین روابط نزدیکی را با [[امپراتوری عثمانی|عثمانی]] دنبال می‌کرد. با این حال، زمانی که بحران ژوئیه روی داد، ایتالیا از اتحاد با آلمان و اتریش-مجارستان خارج شد. پس از سقوط امپراتوری آلمان، یک جمهوری فدرال که به [[جمهوری وایمار]] مشهور شد، قدرت را در دست گرفت که مردم از آن بسیار ناراضی بودند و همین مسئله به ظهور [[نازیسم]] و [[آدولف هیتلر]] انجامید.
 
== تاریخ ==
سطر ۱۱۰ ⟵ ۱۰۹:
=== [[وحدت آلمان|یکپارچه شدن آلمان]] و تاسیس«1871-1848» ===
[[پرونده:Karte Deutsches Reich, Verwaltungsgliederung 1900-01-01.png|بندانگشتی|جایگزین=|راست|ایالتهای امپراتوری آلمان]][[پرونده:Wernerprokla.jpg|بندانگشتی|300px|تاج‌گذاری ویلهلم یکم، به عنوان قیصر (امپراتور آلمانی).|جایگزین=|راست]]
با رشد [[ملی‌گرایی]] آلمانی (که از مردم‌سالاری خارج شده بود)، [[اتو فون بیسمارک]] توانست حکومتی متحد از سرزمین‌های آلمانی و بر پایه قدرت و نفوذ بیش از اندازه پروس، تشکیل دهد. شکل‌گیری این امپراتوری، پس از سه پیروزی پی‌درپی، برای پروس صورت گرفت. این جنگ‌ها عبارت بودند از: [[جنگ دوم شلسویگ]]، [[جنگ اتریش و پروس]] و بالاخره [[جنگ فرانسه و پروس]]. هسته نخستین این امپراتوری، [[کنفدراسیون آلمان شمالی]] بود. این امپراتوری یک [[فدرالیسم|حکومت فدرالی]] همراه با مجلسی به نام ''[[رایشس‌تاگ]]'' (Reichstag) بود که به‌طور رسمی، کابینه آن فقط توسط یک نفر به نام ''صدر اعظم'' (Kanzler) که خود [[اتو فون بیسمارک|بیسمارک]] بود، تشکیل و اداره می‌شد. تشکیل این حکومت، با رشد اصلاحات در [[ژاپن]] و [[ایتالیا]] که مسیر مشابهی در پیش گرفته بودند، هم‌زمان شد. امپراتوری آلمان با وحدت شاهزاده‌نشین‌های آلمانی در سال ۱۸۷۱ توسط پادشاهی پروس (یکی از شاهزاده نشین‌های آلمانی) شکل گرفت و در نیمه دوم قرن نوزدهم به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شد. این امپراتوری تا پیش از شروع جنگ جهانی اول با تصرف سرزمین‌های نامیبیا، کامرون، توگو و تانزانیا در قاره آفریقا و نیز بخشی از جزیره گینه نو و تعدادی از جزایر اقیانوس آرام به یک قدرت استعماری بزرگ تبدیل شد. امپراتوری آلمان تا [[انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان|انقلاب نوامبر ۱۹۱۸]] ادامه یافت و از ۱۹۱۹ میلادی [[جمهوری وایمار]] جایگزین آن شد. سرزمین آلمان در نیمه نخست [[سده ۱۹ (میلادی)|سده 19 میلادی]] سرزمینی چند پاره بود، که میان [[فهرست شاهان پروس|شاهزاده‌نشین‌های آلمانی]] تقسیم شده بود و بخشی از [[امپراتوری مقدس روم]] به‌شمار می‌رفت. پس از آن که [[ناپلئون بناپارت|ناپلئون]] امپراتوری مقدس روم را منحل کرد، این شاهزاده‌نشین‌ها استقلال کامل یافتند. در این میان دو پادشاهی بزرگ ژرمن‌ها یعنی [[اتریش-مجارستان|اتریش]] و [[پروس]] برای کسب نفوذ بیش‌تر در [[اروپای مرکزی]] به رقابت برخاستند. [[امپراتوری اتریش]] افزون بر بخش آلمانی‌زبان، بخش‌های [[مجارستان|مجار]]، [[اسلاوها|اسلاو]] و [[کرووات|کروات‌]] نیز در قلمروش داشت و نژاد ژرمن تنها حدود یک‌سوم جمعیت این امپراتوری را تشکیل می‌داد، در حالی که [[پادشاهی پروس]] حکومتی کاملاً ژرمن بود و تقریباً تمام مردم این کشور را آلمانی‌زبانان تشکیل می‌دادند. پادشاهی پروس با اتحاد با [[امپراتوری روسیه]] نخست [[پادشاهی لهستان]] را که در اوج ضعف قرار داشت از میان برداشت و سرزمین لهستان میان دو قدرت تقسیم شد. اگرچه سهم بزرگ‌تر به روسیه رسید، اما پروس با به دست آوردن سرزمین‌های جدید، توانست تفاوت بارز نظامی و اقتصادی خود با دیگر پادشاهی‌های آلمانی را آشکار سازد. سپس فتح [[پادشاهی هانوفر]] نفوذ پروس را در کرانه‌های [[راین (رود)]] تثبیت کرد. در سال [[۱۸۴۸ (میلادی)|میلادی۱۸۴۸]] در اروپا موج انقلاب‌های آزادی‌خواهانه اتفاق افتاد. تحت تأثیر این موج بزرگ حکومت [[اسپانیا|پادشاهی اسپانیا]] از حالت [[پادشاهی مطلقه]] به [[پادشاهی مشروطه]] تغییر پیدا کرد، شاهان [[امپراتوری سوئد|سوئد]] و [[نروژ]] و [[دانمارک]] که کشورهایشان با اعتراضات مردمی مواجه شد نیز فوراً به نظام [[پادشاهی مشروطه|مشروطه]] تن دادند، در [[فرانسه در سده نوزدهم|فرانسه]] دوباره جمهوری به پا گشت، مردم بلژیک توانستند استقلال کشورشان را از پادشاهی هلند به دست بیاورند و مردم اتریش نیز که خونین‌ترین مبارزات را علیه حکومت پادشاهی مطلقه که در دست صدراعظم مستبد [[اتریش-مجارستان|اتریش]]، [[کلمنس ونتسل فون مترنیخ|کلمنس فون مترنیخ]] به یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شده بود نیز موفق شدند مترنیخ را سرنگون و پادشاه وقت اتریش را عزل نمایند. در [[پادشاهی ایتالیا|ایتالیا]] موج وحدت گرایی آغاز شد و ملی گرایانی چون [[جوزپه گاریبالدی|گاریبالدی]] با مبارزاتشان توانستند ایتالیا را یک کشور متحد نمایند و در سرزمین‌های چند پاره آلمانی نیز موج انقلابات آغاز شد این موج در این سرزمین‌ها با رشد روزافزون ملی‌گرایی آلمانی همراه شد بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، تاریخ دانان و جامعه شناسان آلمانی سخن از لزوم اتحاد سرزمین‌های آلمانی نژاد می‌کردند و جوانان پرشور ملی‌گرا نیز از این فکر حمایت می‌کردند، در سال ۱۸۶۱ [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]] به [[پادشاهی پروس]] رسید و یکی از مهم‌ترین طرفداران ملی‌گرایی آلمانی به نام [[اتو فون بیسمارک|اتوفون بیسمارک]] را [[رئیس‌الوزرا|رئیس‌الوزرای]] پروس نمود. با برقراری نظام مشروطه بیشتر اقتدارات نیز در اختیار نخست‌وزیر قرار گرفت [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]] اداره ارتش و نیروی دریایی را نیز به بیسمارک واگذار کرد و [[اتو فون بیسمارک|بیسمارک]] عملاً به قدرتمندترین فرد پروس تبدیل شد، او از همان ابتدا شرایط را برای اتحاد سرزمین‌های آلمانی آماده کرد. اولین جنگ بین [[پروس]] و [[دانمارک]] بود که علت آن اختلاف بر سر [[شاهزاده‌نشین|شاهزاده نشینهای]] [[شلسویگ-هولشتاین|شلسویگ]]، [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]] و [[لونبورگ]] میان شاه دانمارک و [[کنفدراسیون آلمان]] بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت کرد تا با پروس در [[حل اختلاف]] بین اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان، شاه [[دانمارک]] خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد و وی به این امر راضی نشد آن دو کشور با سپاهی ۹۰ هزار نفری به دانمارک حمله کردند. نیروهای نظامی کریستیان به علت کمبود نیرو، از اتریش و آلمان شکست خوردند و او درخواست صلح کرد و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در [[وین]] منعقد شد، دانمارک رسماً از شاهزاده ‌نشینهای سه ‌گانه چشم پوشید. پروس لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن شاهزاده ‌نشین گرفت و حکومت دو شاهزاده ‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد. بیسمارک پس از جنگ [[دانمارک]] در صدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با [[ناپلئون سوم]] امپراتور [[فرانسه]] دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بی‌طرف بماند و سپس با [[ویکتور امانوئل دوم]]، شاه [[ایتالیا]] بر ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم کرد که در حکومت [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]] از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کرده‌است. همچنین موضوع تغییر وضع دولت‌های آلمانی را پیش کشید و مجلس [[کنفدراسیون آلمان]] به اتریش اعلان جنگ داد. نبرد سادو که آلمانی‌ها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجهٔ درگیری بین پروس و اتریش را مشخص کرد. بعد از آن دیگر اتریشی‌ها مقاومت جدی نکردند و در فردای نبرد سادو، [[فرانتس یوزف یکم|فرانتس ژوزف]] درصدد برآمد که با [[ناپلئون سوم]] صلح کند. به موجب معاهدهٔ پراگ، ایالات [[شلسویگ-هولشتاین|شلسویگ]]، [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]]، [[هانوفر]]، [[هسن]] و [[فرانکفورت]] ضمیمهٔ پروس شد و پروس که تا این زمان دو قطعهٔ جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال [[رود ماین]] در مورد تشکیل یک کشور جدید به مذاکره پرداخت و این کشور به اسم [[کنفدراسیون آلمان شمالی]] در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل شد که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی «باواریا و وورتمبرگ و بادن» می‌شد. بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با [[امپراتوری دوم فرانسه|فرانسه]] بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً ارادهٔ بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیلهٔ ضمیمه کردن ممالک جنوبی به ممالک مجتمعهٔ شمالی، که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیلهٔ احساسی قوی‌تر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) بود را از بین ببرد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدام‌های لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل [[راین (رود)|رود راین]] و همچنین شهر [[ماینتس]] را تقاضا نمود (پنجم اوت ۱۸۶۶) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در ۲۰ اوت الحاق فوری [[لوکزامبورگ]] و اجازهٔ الحاق [[بلژیک]] را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً به پروس این آزادی عمل را می‌داد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً به شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آن‌ها خشمگین شده و قراردادهای نظامی ای با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالت‌های جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. [[لوکزامبورگ]] ملک شخصی شاه [[هلند]] بود و او راضی شد به ۹۰ میلیون فرانک آن را به [[فرانسه]] بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک شاه هلند را مجبور ساخت لوکزامبورگ را نفروشد و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در ۱۸۶۸ نام لئوپولد پسر عمه شاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام در روز سه‌شنبه ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا 6 ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. بیسمارک در [[کاخ ورسای]] رسماً اتحاد آلمان را اعلام کرد و کشور جدید را بنیان نهاد. ویلهلم یکم، شاه پروس نیز در [[کاخ ورسای]] به عنوان امپراتور«[[قیصر آلمان|قیصر]]»آلمان تاجگذاری کرد. شاهان ایالات‌ مختلف آلمانی که زیر سیطره پروس و در داخل آلمان متحد قرار داشتند نیز از استقلال درونی برخوردار ماندند و نوعی نظام فدرال در کشور باقی ماند. به موجب [[پیمان فرانکفورت (۱۸۷۱)|عهدنامهٔ فرانکفورت]] فرانسه مجبور شد [[آلزاس-لورن|آلزاس و موزل]] را به آلمان واگذار کند، 1 میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. مردم فرانسه نیز در یک همه‌پرسی رأی به بازگشت نظام جمهوری دادند و برای آخرین بار نظام جمهوری در فرانسه برقرار گشت که تا امروز باقی مانده‌است. [[پرونده:Map-deutsches-kaiserreich.png|بندانگشتی|گستره امپراتوری آلمان، ۱۸۷۱–۱۹۱۸.]]
 
پادشاهی پروس با اتحاد با [[امپراتوری روسیه]] نخست [[پادشاهی لهستان]] را که در اوج ضعف قرار داشت از میان برداشت و سرزمین لهستان میان دو قدرت تقسیم شد. اگرچه سهم بزرگ‌تر به روسیه رسید، اما پروس با به دست آوردن سرزمین‌های جدید، توانست تفاوت بارز نظامی و اقتصادی خود با دیگر پادشاهی‌های آلمانی را آشکار سازد. سپس فتح [[پادشاهی هانوفر]] نفوذ پروس را در کرانه‌های [[راین (رود)]] تثبیت کرد. در سال [[۱۸۴۸ (میلادی)|میلادی۱۸۴۸]] در اروپا موج انقلاب‌های آزادی‌خواهانه اتفاق افتاد. تحت تأثیر این موج بزرگ حکومت [[اسپانیا|پادشاهی اسپانیا]] از حالت [[پادشاهی مطلقه]] به [[پادشاهی مشروطه]] تغییر پیدا کرد، شاهان [[امپراتوری سوئد|سوئد]] و [[نروژ]] و [[دانمارک]] که کشورهایشان با اعتراضات مردمی مواجه شد نیز فوراً به نظام [[پادشاهی مشروطه|مشروطه]] تن دادند، در [[فرانسه در سده نوزدهم|فرانسه]] دوباره جمهوری به پا گشت، مردم بلژیک توانستند استقلال کشورشان را از پادشاهی هلند به دست بیاورند و مردم اتریش نیز که خونین‌ترین مبارزات را علیه حکومت پادشاهی مطلقه که در دست صدراعظم مستبد [[اتریش-مجارستان|اتریش]]، [[کلمنس ونتسل فون مترنیخ|کلمنس فون مترنیخ]] به یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شده بود نیز موفق شدند مترنیخ را سرنگون و پادشاه وقت اتریش را عزل نمایند. در [[پادشاهی ایتالیا|ایتالیا]] موج وحدت گرایی آغاز شد و ملی گرایانی چون [[جوزپه گاریبالدی|گاریبالدی]] با مبارزاتشان توانستند ایتالیا را یک کشور متحد نمایند و در سرزمین‌های چند پاره آلمانی نیز موج انقلابات آغاز شد این موج در این سرزمین‌ها با رشد روزافزون ملی‌گرایی آلمانی همراه شد بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، تاریخ دانان و جامعه شناسان آلمانی سخن از لزوم اتحاد سرزمین‌های آلمانی نژاد می‌کردند و جوانان پرشور ملی‌گرا نیز از این فکر حمایت می‌کردند، در سال ۱۸۶۱ [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]] به [[پادشاهی پروس]] رسید و یکی از مهم‌ترین طرفداران ملی‌گرایی آلمانی به نام [[اتو فون بیسمارک|اتوفون بیسمارک]] را [[رئیس‌الوزرا|رئیس‌الوزرای]] پروس نمود. با برقراری نظام مشروطه بیشتر اقتدارات نیز در اختیار نخست‌وزیر قرار گرفت [[ویلهلم یکم، امپراتور آلمان|ویلهلم یکم]] اداره ارتش و نیروی دریایی را نیز به بیسمارک واگذار کرد و [[اتو فون بیسمارک|بیسمارک]] عملاً به قدرتمندترین فرد پروس تبدیل شد، او از همان ابتدا شرایط را برای اتحاد سرزمین‌های آلمانی آماده کرد. اولین جنگ بین [[پروس]] و [[دانمارک]] بود که علت آن اختلاف بر سر [[شاهزاده‌نشین|شاهزاده نشینهای]] [[شلسویگ-هولشتاین|شلسویگ]]، [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]] و [[لونبورگ]] میان شاه دانمارک و [[کنفدراسیون آلمان]] بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت کرد تا با پروس در [[حل اختلاف]] بین اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان، شاه [[دانمارک]] خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد و وی به این امر راضی نشد آن دو کشور با سپاهی ۹۰ هزار نفری به دانمارک حمله کردند. نیروهای نظامی کریستیان به علت کمبود نیرو، از اتریش و آلمان شکست خوردند و او درخواست صلح کرد و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در [[وین]] منعقد شد، دانمارک رسماً از شاهزاده ‌نشینهای سه ‌گانه چشم پوشید. پروس لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن شاهزاده ‌نشین گرفت و حکومت دو شاهزاده ‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد. بیسمارک پس از جنگ [[دانمارک]] در صدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با [[ناپلئون سوم]] امپراتور [[فرانسه]] دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بی‌طرف بماند و سپس با [[ویکتور امانوئل دوم]]، شاه [[ایتالیا]] بر ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم کرد که در حکومت [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]] از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کرده‌است. همچنین موضوع تغییر وضع دولت‌های آلمانی را پیش کشید و مجلس [[کنفدراسیون آلمان]] به اتریش اعلان جنگ داد. نبرد سادو که آلمانی‌ها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجهٔ درگیری بین پروس و اتریش را مشخص کرد. بعد از آن دیگر اتریشی‌ها مقاومت جدی نکردند و در فردای نبرد سادو، [[فرانتس یوزف یکم|فرانتس ژوزف]] درصدد برآمد که با [[ناپلئون سوم]] صلح کند. به موجب معاهدهٔ پراگ، ایالات [[شلسویگ-هولشتاین|شلسویگ]]، [[شلسویگ-هولشتاین|هولشتاین]]، [[هانوفر]]، [[هسن]] و [[فرانکفورت]] ضمیمهٔ پروس شد و پروس که تا این زمان دو قطعهٔ جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال [[رود ماین]] در مورد تشکیل یک کشور جدید به مذاکره پرداخت و این کشور به اسم [[کنفدراسیون آلمان شمالی]] در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل شد که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی «باواریا و وورتمبرگ و بادن» می‌شد. بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با [[امپراتوری دوم فرانسه|فرانسه]] بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً ارادهٔ بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیلهٔ ضمیمه کردن ممالک جنوبی به ممالک مجتمعهٔ شمالی، که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیلهٔ احساسی قوی‌تر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) بود را از بین ببرد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدام‌های لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل [[راین (رود)|رود راین]] و همچنین شهر [[ماینتس]] را تقاضا نمود (پنجم اوت ۱۸۶۶) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در ۲۰ اوت الحاق فوری [[لوکزامبورگ]] و اجازهٔ الحاق [[بلژیک]] را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً به پروس این آزادی عمل را می‌داد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً به شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آن‌ها خشمگین شده و قراردادهای نظامی ای با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالت‌های جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. [[لوکزامبورگ]] ملک شخصی شاه [[هلند]] بود و او راضی شد به ۹۰ میلیون فرانک آن را به [[فرانسه]] بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک شاه هلند را مجبور ساخت لوکزامبورگ را نفروشد و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در ۱۸۶۸ نام لئوپولد پسر عمه شاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام در روز سه‌شنبه ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا 6 ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. بیسمارک در [[کاخ ورسای]] رسماً اتحاد آلمان را اعلام کرد و کشور جدید را بنیان نهاد. ویلهلم یکم، شاه پروس نیز در [[کاخ ورسای]] به عنوان امپراتور«[[قیصر آلمان|قیصر]]»آلمان تاجگذاری کرد. شاهان ایالات‌ مختلف آلمانی که زیر سیطره پروس و در داخل آلمان متحد قرار داشتند نیز از استقلال درونی برخوردار ماندند و نوعی نظام فدرال در کشور باقی ماند. به موجب [[پیمان فرانکفورت (۱۸۷۱)|عهدنامهٔ فرانکفورت]] فرانسه مجبور شد [[آلزاس-لورن|آلزاس و موزل]] را به آلمان واگذار کند، 1 میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. مردم فرانسه نیز در یک همه‌پرسی رأی به بازگشت نظام جمهوری دادند و برای آخرین بار نظام جمهوری در فرانسه برقرار گشت که تا امروز باقی مانده‌است.[[پرونده:Map-deutsches-kaiserreich.png|بندانگشتی|گستره امپراتوری آلمان، ۱۸۷۱–۱۹۱۸.]]
 
== توسعه امپراتوری ==