هابیت (رمان): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
نوشتن خلاصه داستان از رمان هابیت
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
رعایت نکات املایی جزئی
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۲:
داستان هابیت، در زمان کم‌رنگ شدن دنیای موجودات افسانه‌ای و قدرت گرفتن حکومت انسان‌ها قرار دارد. داستان درمورد [[هابیت]] خانه‌دوستی به نام [[بیلبو بگینز]] است که بر طبق یک درخواست، برای گرفتن سهم خود از گنجی گرانبها که توسط اسماگ اژدها به غنیمت گرفته شده است، به سفر می‌رود. سفر بیلبو، او را از سرزمین آرام و راحتش به محیطی شیطانی می‌برد.
همراهان وی در این سفر گاندولف جادوگر و نوه پادشاه پیشین دورف‌ها یعنی تورین سپر بلوط و عموزادگان و دیگر دورف‌هایی که برای آزادسازی تنها کوه «اِرِبور» شاهزادهشان را همراهی می‌کنند هستند.
کوه اربور اکنون در چنگال [[اسماگ]] اژدهاست. [[کوتوله (سرزمین میانی)|دورف‌ها]] و بیل‌بو برای رسیدن به آنجا سختی‌های بسیاری را تحمل می‌کنند. همچنین در این سفر بیلبو در غاری که متعلق به گابلین هاست حلقه گرانبهایی که داستان ارباب حلقه‌ها دربارهٔ اوست را از گالم می دزدد و به این ترتیب چگونگی رسیدن حلقه به دست بیلبو در این داستان فاش می‌شود. سرانجام بعد از پشت سر گذاشتن خانه بئورن، سیاه بیشه و قلمرو الف های جنگلیجنگلی، با بدرقه مردم شهر دریاچه به اره بور رسیدند و با کمک بیلبو در مخفی را باز کردند. پس هابیت را برای دزدیدن گوهر پادشاه (فرمانروا با آن می‌توانست هفت سپاه کوتوله ها را تحت فرمان خود درآورد) به داخل کوه فرستادندفرستادند، اما هنگامی که بیلبو پیدایش کرد، آن را پیدا کرد نزد خودش نگاه داشت و از تورین مخفی کرد. بالاخره اژدها فهمید که از او دزدی شده و حدس زد که آنها از شهر دریاچه آمده‌‌اند پس به شهر دریاچه حمله کرد. بعد از کشته شدن اسماگ به دست بارد کماندار، شهر دریاچه(که در گذشته به آن اسکاروث می‌گفتند) نابود شده و بازماندگان حمله اژدها، به اتفاق شاه الف های جنگل و دو سپاهشان به سوی تنها کوه می روندرفتند تا سهمشان از گنج را، از تورین که با کشته شدن اسماگ، شاه زیر کوه بود، طلب کنند. با اینکه تورین اوکن شیلد ابتدا خود این وعده را به آنها داده بود و ادعایشان نیز برحق بود، بعد از کشته شدن اژدها از پرداخت سهم بارد(از نوادگان گیریون فرمانروای پیشین دیل) و تراندوئیل شاه الف های جنگلی سرباز زد. یک شب بیلبوبیلبو، بی سروصدا از دیوار قلعه پایین رفت و آرکن استونآرکنستون را به بارد داد تا آن را با سهمشان از طلا با تورین معامله کنند(برای جلوگیری از جنگ بین دورف ها و الف ها).روز بعدبعد، سپاه الف ها و انسان ها جلوی دروازه صف کشیده بودند، هنگامی که بارد گوهر را به سیزده دورف مسلح روی دروازه نشان دادداد، فکر کردند تقلبی استاست، ولی بیلبو تایید کرد که او گوهر را به آنها داده و تورین از عصبانیت میخواست او را از روی دروازه به پایین پرت کند اما دیگران مانع از انجام این کار شدند. آنگاه بارد برای بار آخر به تورین گفت که "آیا معامله می کند یا اعلان جنگ میکندمی کند، تورین در عین ناباوری گفت:« من اعلان جنگ می کنم» برای اینکه از قبل یکی از زاغ های «اره بور» بنام «روآک» را به تپه های آهنی فرستاده بود تا داین (پسر عموی تورین) را خبر کند و اکنون او با بیش از پانصد تن از دورف های تا دندان مسلح رسیده بودند. جنگ الف ها و انسان در برابر کوتوله ها داشت شروع میشدمیشد،(حتی تیر های الف ها چند بار هم پرتاب شد) که ابری از لاشه خوار های پرنده که جلوی تابش آفتاب را می‌گرفتند توجه آنها را جلب کرد و به زودی ارتشی بزرگ از گابلین ها و وارگ ها(گرگ های بزرگ سرزمین میانی) از راه رسیدند .بنابرین جنگ بزرگی در گرفت که در یک طرف الف ها، دورف ها و انسان ها و طرف دیگر گابلین ها و وارگ ها بودند و این جنگ را نبرد پنج سپاه نامیدند. حمله گابلین ها از یک طرف بخاطر کشته شدن گابلین اعظم به دست تورین و یارانش، و از طرف دیگر به دلیل کشته شدن اسماگ و تصاحب گنج عظیم تنها کوه بود. گابلین ها به فرماندهی بولگ به کوه هجوم آورده بودند و تعدادشان زیاد بود ولی با بیرون جستن تورین و یارانش از قلعه و آمدن عقاب های مانوه و بئورن اوضاع تغییر کرده و گابلین ها شکست خورند. بسیاری از آنها فرار کردند اما در کوهستان های مه آلود و سیاه بیشه به دام افتاده و کشته شدند. قبل از اینکه عقاب ها برسند تورین در حلقه محاصره گرفتار شده بود و زخم های عمیقی برداشته بود، فیلی و کیلی(از سیزده نفر) هم هنگام دفاع از تورین کشته شده بودند، خود تورین هم بعد از اینکه از بیلبوبیلبو، بخاطر رفتارش جلوی دروازه عذرخواهی کردکرد، درگذشت و به جای اواو، داین شاه تنها کوه شد اما آرکن استونآرکنستون، همراه تورین در اره بور دفن شد.
 
بدین ترتیب ماجراجویی بیلبو بگینز به پایان رسید و باید به خانه باز میگشت و به جای سهم یک چهاردهم از گنج بزرگ دورفها تنها دو صندوقچه کوچک با خود به خانه برد.
 
شصت سال بعد از آنآن، ماجرای ارباب حلقه ها آغاز شد.
 
'''میزان فروش'''