قبیلههای عرب: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز چند ویرایش دستوری برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری وظیفه تازهوارد |
۱ ویرایش Ordibehesht1380 (بحث) برگردانی شد (توینکل) برچسب: خنثیسازی |
||
خط ۱:
{{بهبود منبع}}
{{ویکیسازی}}
[[عربستان]] در پایان قرن ششم میلادی در گیر و دار انتقال به
[[پرونده:Map of Arabia 600 AD.svg|500px|بندانگشتی|چپ|محل زندگی قبیلههای عرب در قرن هفتم میلادی]]
== قبایل پیش از اسلام ==
قبایل درون عربستان پیش ازظهور [[اسلام]] به ۳
این سه مجموعه عبارت بودند از:
# مجموعه قبایل یمنی در جنوب عربستان؛
خط ۴۷:
== پس از ظهور اسلام ==
در پایان
یکی '''اسود عنسی''' در میان قبایل مذحج و کنده بود؛
دیگری '''طلیحه''' در قبایل یمنیِ [[بنیاسد]] که در شمال [[حجاز]] جاگیر بودند؛
خط ۵۷:
دراین سامان بزرگ تاریخی، هر سه دستهبندی '''مُضَر''' و '''یَمَن''' و '''رَبیعه''' به رهبری [[مدینه]] بسیج شده از مرزهای عربستان به سوی دنیای فراخ و متمدن به راه افتادند تا با وارد شدن به تمدنهای باستانی در سرزمینهای تمدنی اسکان یابند. ازمیان این سه دستهبندی، جز قبایل مدینه و مکه و طائف، هیچ قبیله دیگری دینِ اسلام را نمیشناخت و با سنتهایش که مخصوص حجاز بود آشنائی نداشت. همه قبایل عربستان همراه با پخش شدن و سامان به درون سرزمینهای تمدنی گفتند که ما مسلمانیم و قرآن را [[کتاب آسمانی]] و [[پیامبر اسلام]] را آخرین فرستاده [[الله]] دانستند.
در سال ۱۳ هجری مأموران مدینه برای جلب رؤسای قبایل یمنی به آن کشور گسیل گشتند و سران بسیاری ازقبایل [[یمن]] به امید حصول غنایم جنگی، برای شرکت در لشکرکشیهای مدینه به اطراف عربستان ابراز آمادگی کردند. عَمرو ابن مَعدیکرِب که نیرومندترین مرد مِذحَج و برجستهترین سرهنگ [[اسود عنسی]] بود برای شرکت دادنِ قبیلهاش در لشکرکشیها به [[مدینه]] رفته اطاعت از [[ابوبکر]] را پذیرفت. [[ابوموسی اشعری]] با قبیلهاش به [[مدینه]] رفت تا همراه لشکرهای مهاجم به [[عراق]] شود. جریر ابن عبدالله نیز قبیلهاش بُجَیله را به درون [[حجاز]] انتقال داد تا در لشکرکشیها شرکت ورزد. اشعث ابن قیس نیز قبیلهاش را برداشته به مدینه رفت و از آنجا برای شرکت در فتوحات عراق گسیل شد. قیس ابن عبد یغوث- خلیفه اسود عنسی- نیز صلاح خودش و قبیلهاش را در آن دانست که اطاعت ازمدینه را قبول کند، و خود با بخشی از قبیلهاش به خدمت سپاه اسلام درآمد و نام پدرش به مَکشوح تغییر یافت و او ازآن پس قیس ابن مکشوح نامیده شد. همه این افراد را به زودی با قبایلشان در لشکرهای جهادگرِ اسلام در قادسیه و در فتوحات عراق خواهیم دید، و بعضی از آنها را در مناصب بسیار حساس سیاسی خواهیم یافت. تا کارگزار مدینه برای
قبایل یمن هرچند که بعد از نابود شدنِ پیامبرشان مسلمان شدند و همراه لشکرهای جهادگر اسلام راهی عراق و ایران گشتند، ولی هیچگاه ارزشهای دینِ خودشان را رها نکردند، و بخش اعظم عقاید مربوط به آن دین را با خودشان وارد اسلام کردند. اساسیترین جنبه این عقیده مربوط به میراثی بودنِ [[مقام رهبری]] دینی بود؛ زیرا که کاهنان و انبیای قومی آنها پشت اندرپشت و پسر بعد ازپدر درمیان قبایل خودشان مقام نبوت وکهانت داشتند، و گمان برآن بود که توسط آسمان تعیین شدهاند. این عقیده بعدها توسط آنها بصورتِ موروثی بودن مقام جانشینی پیامبر اسلام و انتصابی بودن رهبر و امام مسلمانان و معصوم بودن او مطرح گردید، و مذهبِ [[تشیع]] را در جنوب عراق- مشخصا درمنطقه [[کوفه]]- شکل داد.
خط ۷۱:
این سه جریان برای همیشه راهشان را از هم جدا کردند و سه مذهب متمایز را شکل دادند و هرکدام مدعی بود که اسلام حقیقی همانست که او دارد.
دربین سالهای ۱۷ تا ۳۱ هجری که جریان فتوحات با شتاب بسیار زیاد در درون ایرانِ ساسانی- یعنی عراق و ایران- ادامه داشت و قبایل عرب همواره در حال نقل و انتقال وجنگ و تاراج وکشتار و گردآوریِ مال و مصادره مِلک بودند، برای سه دستهبندی بزرگِ رقیبْ فرصتی پیش نیامد که به یاد رقابتهای گذشته یا به یاد عقاید سنتیشان بیفتند. اختلافات سنتی از سال ۳۲ هجری درمیان قبایلی که به درون عراق خزیده بودند بروز کرد، و تا پایان سال ۳۵ هجری به شورشِ بخشی از قبایل یمنی ضد عثمان وکشته شدن عثمان منجر شد؛ و سپس با پیش آمدنِ [[جنگ صفین]] و پیامدهائی که داشت، عناصری از بنیحنیفه و عناصری از بنیتمیم به صورت یک دستهبندی نوینِ عقیدتی پا به
مخالفت بخشی از قبایل یمنی عراق و مصر با عثمان در اواخر سال ۳۵ هجری در پی جریانهائی که عثمان تمامی مناصب دولتی را بین شاخه ای از قریش عدنانی که بنی امیه نام داشت تقسیم کردده بود و به لیاقت و کاردانی افراد کاری نداشت و حتی به سبک دوران عمر بن خطاب عدوی که تفاوت بین صحابه و غیر صحابه میگذاشت هم عمل نمیکرد و از بیخ و بن به بنی امیه و فامیلها و اطرافیانش منصبها را سپرده بود به انتقال دوهزارتن از مردان آنها به مدینه و شورش ضد عثمان و قتل او انجامید. معترضین سه دسته بودند: معتضرین کوفه خواهان خلیفه شدنِ زبیر- پسرعمه و باجناغ و صحابه پیامبر- بودند؛ معترضین بصره خواهان خلیفه شدن طلحه- صحابه دیگر پیامبر- بودند؛ و معترضین مصر خواهان خلیفه شدن علی ابن ابیطالب- پسرعمو و داماد و صحابه و برادر پیامبر- بودند. جملگی مردمانی که در آن روز در مدینه بودند اعم از عدالتخواهان کوفه و مصر و افرادی که از یمن گسیل شده بودند و عدالتخواهان بصره و صحابه و نزدیکان و یاران پیامبر جملگی به
در اوائل سال ۶۴ که یزید درگذشت، عبدالله فرزند زبیر در مکه به پا خاست و مردم مکه و مدینه با او بیعت کردند. عربهای بصره وکوفه نیز بیعشان را برای او فرستادند. هواداران خلافت عبدالله زبیر «شیعه زبیری» نام گرفتند. او رسماً بین مردم حجاز خلیفه شد، و تا سال ۷۳ هجری که توسط [[عبدالملک مروان]] و حجاج ثقفی از میان برداشته شد، عربستان و عراق و بخشی از ایران را در قلمرو داشت. در این میان در سال ۶۴ هجری مردی از طائف به نام [[مختار ثقفی]] به [[کوفه]] رفت و با استفاده از خلأ سیاسی که مرگ یزید به دنبال آورده بود شیعیان سابق علی را سازماندهی کرده درصدد تشکیل حاکمیت برآمد. او خودش را نماینده محمد ابن علی ابن ابیطالب- معروف به ابن حنفیه- معرفی کرد و گفت که محمد ابن علی «امام» و «مهدی» است (مهدی به معنای هدایتگر زمان). مختار به یاری بخشی از کوفه و مدائن و بسیاری از ایرانیان، زیرا ایرانیان اکثراً به پیروان علی بن ابیطالب درآمدند چون عدالت و مساوات بین تمامی مردم داشت. ازجمله نیرومندترین مردشان ابراهیم پسر مالک اشتر، مخالفانش را سرکوب کرد و تمامی کسانی که در کشتار کربلا شرکت کرده بودند را گرفته از دم تیغ گذراند. بخشی از نیروهای او را نیز روستائیان آرامیتبار جنوب عراق تشکیل میدادند که از زمان فتوحات عربی به بردگان عربها تبدیل شده بودند. مختار برابری انسانها را مطرح کرد زیرا
آرامیتبارهای جنوب عراق که ضمن پذیرش امامت مهدی به نهضت مختار پیوسته بودند نیز هرچند که از مسیحیت به اسلام درآورده شده بودند. موضوع غیبت و انتظار ظهور و عقیده به عمر بسیار طولانی یک انسان و همچنین موضوع ضرورت وجود همیشگیِ حجت آسمانی بر روی زمین بخش اصلی سنتهای دیرینه دینی اینها بود. چنانکه میدانیم افسانه [[گیلگمیش]] و داستان فیضان ویرانگر همگانی و داستان پرسوز و گداز تیموزی و مادرش همگی ساخته و پرداخته کاهنان سومری در هزاره سوم پیش از مسیح بوده که در همین منطقه جنوب عراق نشیمن داشتهاند. تیموزی یک پیامبرشاه مقدس و آسمانیتبار سومری بود که در جوانی به دست دشمنان آسمان کشته گردید؛ ولی مقدر برآن بود که او به جهان برگردد و دشمنان آسمان را نابود سازد. مردم جنوب عراق تا وقتی مسیحی شدند همهساله ده روز از [[ماه تموز]] برای تیموزی عزاداری میکردند و برسر میزدند و برای حمایت ازاو ابراز آمادگی میکردند و خواهان بازگشتش میشدند؛ سپس در مسیحیت، عیسی مسیح را جایگزین تیموزی کردند. داستان حضور دائمی یک حجت آسمانی که عمر جاوید دارد و همهجا و همیشه حاضر است، نیز از ساختههای
پس از کشته شدن مختار بقایای پیروانش که عمدتاً از قبایل حِمیَر و مِذحَج و بنیاسد، و بخشی نیز بومیان جنوب عراق بودند، همچنان عقیده به امامت محمد [[ابن حنفیه]] را نگاه داشتند و او را «امام» و «مهدی» میدانستند و درآمادگی برای یک جنبش دیگر ماندند. ابن حنفیه در سال ۸۱ هجری درحالی که در بیعت عبدالملک مروان بود درگذشت؛ ولی بخشی از شیعیانش مرگ او را باور نکردند، و سخنسرایانشان اشعاری
بنا بر این در تفکر اهل جریان قیام [[مختار ثقفی]] برای نخستین بار واژه «مهدی» رواج یافت؛ و پس از درگذشت ابن حنفیه شیعیانش برای نخستین بار موضوع «غیبت» و «انتظار ظهور مهدی» را مطرح کردند؛ و به تدریج احادیثی
در سال ۸۱ هجری یکی از بلندپایهترین و نیرومندترین افسران ارتش اموی در عراق به نام عبدالرحمان اشعث ضد عبدالملک مروان و حجاج ابن یوسف شورید. او رئیس قبایل یمنی کنده بود و پدرش محمد ابن اشعث (برادرزن امام حسن و دخترزاده ابوبکر که خود از قاتلان حسین بن علی و خواهرش به دستور معاویه قاتل حسن بن علی و پدرش از محرکان اصلی قاتل خود علی بود) در جنگ ضد مختار به خاطر نقش در جنگ کربلا و قتل امام حسین به کشتن رفته بود. در شورش عبدالرحمان اشعث اکثر قبایل کوفه و بصره شرکت کردند. فرمانده شیعیان کوفه و مدائن دراین شورش، کُمیل [[ابن زیاد]] رئیس قبیله نخع و از خاندان مالک اشتر بود. شعارهای عبدالرحمان اشعث در این شورش همانها بود که مختار ثقفی مطرح کرده بود (جز موضوع امامت مهدی). فرجام این شورش نیز شکست قطعی عبدالرحمان اشعث دربرابر حجاج ثقفی در سال ۸۳ و کشته شدن کمیل ابن زیاد و کشتار خونین و وحشیانه بسیاری از شیعیان و زندانی شدن بخش بزرگی ازشیعیان و سرکوب خشونتآمیز بقایای آنها بود. تیرههائی از قبایل یمنی مذحج که در شورش عبدالرحمان اشعث شرکت کرده بودند، در سال ۸۳ از ترس حجاج به بیابانهای کرانههای کویر در منطقه بین قم و کاشان گریخته در هفت روستای مجاور اسکان یافتند؛ و درآینده قم را به صورت یک شهر خالصا شیعی درآوردند.
خط ۸۷:
ازاین زمان تا حدود ۴۰ سال خبری از جنبش شیعیان کوفه نیست؛ تا آنکه در سال ۱۲۰ هجری زید فرزند [[امام زین العابدین]] به عنوان [[امام شیعه]] به کوفه میرود و حمایت رؤسای قبایل یمنی را برای خیزش ضد اموی کسب میکند؛ ولی دوسه روز پیش از تاریخی که برای قیام تعیین کرده بوده امرش افشا میشود؛ بسیاری از رؤسای قبایل شیعی بازداشت یا تطمیع میشوند؛ و زید در روز قیامش با گروه اندکی به پا خاسته کشته میگردند. ۹ سال بعد از این جریان، و در میان آشفتگی اوضاع خلافت اموی و جنگهای خانگی امویها برسر خلافت، و در زمانی که جنبش ابومسلم در شرق ایران به کامیابیهائی دست یافته بوده، برخی از رؤسای قبایل کوفه و همچنین بنیهاشم- اولاد ابوطالب و اولاد عباس- در مکه محرمانه با یکی از نوادگان امام علی از اولاد امام حسن به نام [[محمد ابن عبدالله]] به عنوان امام دست بیعت میدهند؛ و او خودش را «نفس زکیه» و «مهدی آل محمد» لقب میدهد. فقط جعفر ابن محمد (امام جعفر صادق) با انتخاب او مخالفت کرده از هاشمیها کناره میگیرد. همراه با فعالیتهای تبلیغی مخفیانه هوادارن این «مهدی آل محمد» در میان قبایل عرب عراق، جنبش ابومسلم گام به گام به پیش میرود و تا آغاز سال ۱۳۲ هجری کوفه را تصرف میکند و خلافت اموی را برمیاندازد و [[خلافت عباسی]] را تشکیل میدهد. پس ازآن پدر [[نفس زکیه]] (عبدالله ابن حسن ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب) به کوفه میرود و موضوع بیعت بنیعباس با فرزندش مهدی نفس زکیه را به عبدالله سفاح یادآور میشود؛ ولی سفاح یک میلیون درهم به او میدهد و از او قول میگیرد که نفس زکیه موضوع بیعت را به فراموشی بسپارد و ادعای امامت و خلافت نکند.
کمتر از پنج سال بعد [[ابوجعفر منصور]] به عنوان دومین [[خلیفه عباسی]] توسط ابومسلم به خلافت نشانده شد؛ ولی منصور در مکه با نفس زکیه به عنوان امام و مهدی دست بیعت داده بود؛ و ازنظر نفس زکیه حق رهبر و امام شدن نداشت. علاوه بر این با انقلاب ابومسلم، زمام امور دولت عربی به دست ایرانیان افتاده بود و دهها هزار عرب در ایران کشتار شده بودند، و قبایل عرب از امتیازهای سابقشان محروم شده بودند. نفس زکیه مبلغانش را به میان قبایل عراق فرستاد تا برای امامت او فعالیت کنند و از رؤسای قبایل بیعت بگیرند. در این زمان احادیثی از زبان پیامبر انتشار یافت که میگفت «مهدی همنام من و پدرش همنام پدر من است»؛ و مستقیماً به نفس زکیه اشاره داشت که محمد ابن عبدالله بود؛ و از زبان پیامبر گفته میشد که مهدی در آخرزمان قیام خواهد کرد و ظلم و جور را برخواهد افکند. اقدامات نفس زکیه با استقبال همگانی قبایل عراق مواجه گردید؛ و درعین حالی که پدر و عموها و شماری از اعضای
نیم قرن بعد از این جریان، موضوع رویاروئی ایرانگرایان و عربگرایان در ایران و عراق پیشآمد که به جنگ خونین مأمون و امین- فرزندان هارون الرشید- انجامید. دراین جنگ، ایرانیان به رهبری یک زرتشتی نومسلمان اهل سرخس که توسط [[جعفر برمکی]] مربی مأمون شده بود و پس از مسلمان شدنش [[نام عربی]] فضل [[ابن سهل]] سرخسی را برخود نهاده بود در پشت سر مأمون قرار گرفتند؛ و عموم عربهای عراق در پشت سر امین ایستادند. بعد از انقلاب ابومسلم، این بزرگترین رویاروئی ایرانیان و عربها بود (البته هم در انقلاب ابومسلم و هم در جنگ فضل سرخسی با امین، بخشی از عربهای دوزبانة خراسان در کنار ایرانیان بودند و بدون آنکه خود بدانند پشتیبان اهداف ایرانیان شدند). [[طاهر ذوالیمینین]] را فضل ابن سهل به عنوان فرمانده سپاه مأمون به عراق فرستاد؛ و طاهر پس از شکستهای سختی که در کنار ری و در همدان و حلوان بر دشمنان وارد آورد، بغداد را محاصره کرده به تسخیر درآورد و امین را گرفته کشت. شکست عربگرایان در این جنگ باعث شد که عربهای عراق از یکی از نوادگان امام علی به نام ابن طباطبا درکوفه حمایت کرده دستاوردهای ایرانیان در هفتادسال اخیر را در معرض خطر قرار دهند. ابن طباطبا امام شد و درکوفه تشکیل دولت داد، و نوادگان امام علی از جمله سه تا از فرزندان موسی ابن جعفر را به فرمانداری خوزستان و حجاز و یمن فرستاد. برای مقابله با این خطر، فضل سرخسی مأمورانی را به مدینه فرستاد و علی ابن موسی ابن جعفر را به مرو دعوت کرد؛ و مأمون در مراسم جشنهای نوروزی سال ۲۰۱ [[هجری قمری]] که در [[ماه رمضان]] بود او را با لقب «الرضا» به عنوان ولیعهد خویش منصوب کرد. همراه با این اقدام لشکرهای اعزامی فضل سرخسی در کوفه و جنوب عراق شکستهای سختی بر شیعیان وارد آوردند و به موضوع قیام شیعه پایان دادند. اندکی پس از این جریان فضل سرخسی به دست افراد ناشناسی ترور شد؛ و به دنبال او [[امام رضا]] در اثر مسمومیت در طوس شهید گردید؛ و گویا وابستگان فضل سرخسی در این عمل دست داشتند.
در سال ۲۸۰ هجری قمری جنبش بزرگ شیعی به رهبری یکی از نوادگان [[امام جعفر صادق]] در شمال و شرق عربستان به راه افتاد. این جنبش که با نام «جنبش قرمطیان» معروف است، از حد کوفه تا بحرین کنونی را متصرف گردید، و در زمانی بخش اعظم قبایل عرب بیابانهای شام را مطیع خویش ساخت و خطری بسیار جدی را برای دولت عباسی ایجاد کرد.
و در آخر پیشنهاد میشود برای بهتر فهمیدن قبایل عرب و همچنین
== منابع ==
|