شب دهم (مجموعه تلویزیونی): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
CommonsDelinker (بحث | مشارکت‌ها)
پروندهٔ سریال_شب_دهم.jpg که در ویکی‌انبار به دست 4nn1l2 حذف شده بود، به این علت برداشته شد: Copyright violation: Poster or book/album [[:c:Commons:Copyright_rules_by_subject_matter#Covers|cov
←‏داستان: اصلاح اسامی تاریخی و همچنین افزودن واقعیت های تاریخی
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۰:
 
== داستان ==
داستان در اواخر حکومت رضاخانرضاشاه در تهران رخ می‌دهد. فردی به نام حیدر خوش‌مرام که از [[لات]]‌های تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار [[قاجار]] می‌شود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید می‌کند، اتفاق‌هایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ می‌دهد شخصیت او را دگرگون می‌کند و انسانی پاک و با ایمان می‌شود. چون در زمان حکومت رضا خانشاه تعزیه ( در کل خرافات مذهبی) قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژان‌ها می‌شود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او می‌آید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول می‌شوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پرونده ای جنایی دخیل می شود و در نتیجه پای یک [[سرگرد]] سنگدل تأمینات ([[اداره آگاهی]] قدیم) به ماجرا باز می‌شود. او قصد دارد حیدر را به قتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد.
 
او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد او یاور را تهدید می‌کند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان می‌روی و باید ازدواج با دختر مورد علاقه ات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری می‌کنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر می‌کند یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا می‌رسد و سرگرد که در میان تماشاچی‌های تعزیه است وقتی می‌بیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل می‌رساند در همین حین مأموران [[نظمیه]] که از موضوع اطلاع پیدا کرده‌اند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر می‌شوند سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با [[شمشیر]] ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمی‌آورد اما در همین حین یکی از مأمورین [[نظمیه]] به طرف حیدر شلیک می‌کند او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را می‌بیند و با او وداع می کند و حرف‌هایی می‌زند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون می‌آید و این گونه می‌شود که عاشق به معشوقش نمی‌رسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.