مالک بن نویره: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Emehdi77 (بحث | مشارکت‌ها)
جز توضیحاتی را اضافه کردم.
برچسب‌ها: برگردانده‌شده افزودن القاب ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱:
'''مالک بن نویره''' از سران قبیله بنی‌تمیم بود که در زمان [[محمد|حضرت محمد]] (ص) اسلام آورد اما پس از او با [[ابوبکر]] بیعت نکرد و صدقات جمع شده را برای او نفرستاد. ابوبکر او را بخاطر نپرداختن زکات متهم به ارتداد کرد و [[خالد بن ولید]] را به سوی او فرستاد. [[خالد بن ولید|خالد]] مالک را ابتدا اسیر کرد و سپس کشت و با در همان شب با همسرش همبستر شد و مرتکب زنا شد. <ref>{{یادکرد وب |url=http://religion.dostan.ir/page.asp?id=50610135449100001 |title=ماجرای قتل مالک بن نویره |accessdate=۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20130201011924/http://religion.dostan.ir/page.asp?id=50610135449100001 |archivedate=۱ فوریه ۲۰۱۳ |dead-url=yes }}</ref> جنایتی که (خالدبن ولید)در حق مالک انجام داد موجب اعتراض عمر بن خطاب به ابوبکر شد اما ابوبکر اعلامتنها کردبه کهاعلام اینکه خالد خطا کرده است۴)است اکتفا کرد. ابن الاثیر، اسد الغابة، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰ <ref>{{یادکرد وب |url=http://shamimshia.com/fa/abubakr/140-ettefaghat/790-ettefaghat3 |title=کشتن مالک بن نویره |accessdate=۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20130311213439/http://shamimshia.com/fa/abubakr/140-ettefaghat/790-ettefaghat3 |archivedate=۱۱ مارس ۲۰۱۳ |dead-url=yes }}</ref>
 
مالک یکی از دوستداران اهل بیت پیامبر و حامی خلافت [[علی بن ابی‌طالب]] معرفی گردیده است که در حضور پیغمبر اسلام ایمان به ولایت علی آورده است و اعتراض او به غصب خلافت توسط ابوبکر و نپرداختن زکات به ابوبکر باعث مرتد دانستن او شده است.<ref>http://www.aqaed.com/faq/5424/</ref>
 
اين قضيه بر مسلمين بسيار گران آمد.عمر به نزد ابا بكر آمده گفت: خالد مردم مسلمان را كشته، مالك بن نويره را كشته است و با زن مسلمان همبستر شده، و اموال مسلمين را غارت كرده بايد او را قصاص كنى و حد زنا بر او جارى كنى.
 
چون خالد به مسجد مدينه داخل شد قبائى در بدن داشت كه مملو از آهن و تير بود و عمامه‌اى بر سر انداخت كه چوبه‌هاى تير را در آن فروبرده بود.عمر چون چشمش به خالد افتاد برخاست و چوبهاى تير را از عمامه او بيرون آورده و همه را شكست و گفت: الآن تو را مى‌كشم و رجم خواهم نمود، مرد مسلمان را كشتى و با زن او زن مسلمان همخوابگى نمودى؟! خالد هيچ نمى‌گفت چون احتمال مى‌داد اين نحو تغير عمر ناشى از ميل و رغبت ابو بكر باشد.چون خالد به ابو بكر وارد شد و مذاكراتى با هم نمودند از جمله آنكه گفت: علت كشتن من مالك را اين بود كه درباره تو چنين و چنان مى‌گفت.
 
«مى‌گويد: مالك به من گفت: من از صاحب شما ابو بكر كناره‌گيرى نكردم مگر به علت آنكه چنين و چنان مى‌گفت‌».خالد در جواب او گفت: او ما تعده لك صاحبا؟ «آيا تو ابو بكر را صاحب خودت نمى‌شناسى‌» فلذا امر كردم گردن او را زدند.
 
کاری که ابوبکر در این مورد انجام داد این بود که نظرى به خالد بن وليد كرد و گفت: به نظر من اى خالد، كار بدى انجام داده اى و در تشخيص وظيفه ات به خطا رفته اى، مبادا مجدّداً با اين زن همبستر شوى!
 
=== '''اسلام آوردن مالک''' ===
----مالِكِ بنِ نوَيرَة الحنفى اليربوعى از ارداف ملوك و شجاعان روزگار و فصحاى شيرين گفتار و صحابه سيد مختار و مخلصان صاحب ذوالفقار بوده. قاضى نورالله در (مجالس) شطرى از احوال خير مآل او و شهادت يافتن او به سبب محبت اهل بیت در دست خالد بن وليد ذكر كرده و هم در احوال او گفته از برآء بن عازب روايت كرده‌اند كه گفت در اثناى آن كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم با اصحاب خود نشسته بودند، رؤساى بنی تمیم كه يكى از ايشان مالك بن نوَيره بود درآمدند و بعد از اداى خدمت گفت: يا رسول الله! عَلِّمْنِى الايمانَ فَقالَ لَهُ رَسُولُ الله صلى الله عليه و آله و سلم: الايمان اَنْ تشهدَ اَنْ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَني رَسولُ اللّهِ وَ تُّصلِّىَ الْخمْسَ وَ تَصُومَ شَهْرَ رَمَضانَ وَ تؤَدِّىَ الزَّكوةَ وَتحجَّ الْبيتَ وَ تُوالى وَصِيّى هذا. وَ اَشارَ اِلى عَلِىّ بْنِ ابى طالب عليه السلام؛ مالك به حضرت رسالت گفت: مرا طريق ایمان بياموز، آن حضرت فرمود: ايمان آن است كه گواهى دهى به آن كه لا اِلهَ اِلا اللّه و به آن كه من رسول خدايم و نماز پنجگانه بگزارى و روزه ماه رمضان بدارى و به اداى زکات و حج خانه خداى روآورى و اين را كه بعد از من وصِى من خواهد بود، دوست دارى و اشاره به على بن ابى طالب عليه السلام كرد و ديگر آن كه خون ناحق نريزى و از دزدى و خيانت بپرهيزى و از خوردن مال يتيم و شُرْب خَمْر بگريزى و ايمان به احکام شریعت من بياورى و حلال مرا حلال و حرام مرا حرام دانى و حق‌گذارى ضعيف و قوى و صغير و كبير به جا آرى.
 
آن‌گاه شرايع اسلام و احكام آن را بر او شمرد تا ياد گرفت. آن‌گاه مالك برخاست و از غايت نشاط دامن كشان مى‌رفت و با خود مى‌گفت: تَعَلَّمْتُ الايمانَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ؛ به خداى کعبه كه احکام دين آموختم و چون از نظر حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم دور شد آن حضرت فرمودند كه: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَنْظُرَ اِلى رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ اِلى هذا الرّجُلِ».
 
دو نفر از حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم دستورى طلبيده از عقب او رفتند و آن بشارت به وى رسانيدند و از او التماس نمودند كه چون حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم تو را از اهل جنت شمرده مى‌خواهيم كه جهت ما طلب مغفرت كنى، مالك گفت: لاغَفَرَاللّهُ لكُما؛ خداى تعاى شما را نيامرزد كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم كه صاحب شفاعت است مى‌گذاريد و از من درخواست مى‌كنيد كه جهت شما استغفار كنم!؟ پس آن دو نفر مكَدَّر بازگشتند چون حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم را نظر بر روى ايشان افتاد گفت كه فِى الْحَقِّ مَبْغضَةٌ؛ شنيدن سخن حق گاه است كه آدمى را خشمناك و مكَدَّر سازد.
 
== پانویس ==