دلتارون: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵:
با شروع بازی، از بازیکن دعوت میشود که یک [[آواتار (اینترنت)|آواتار]] بسازد. با این حال، پس از اتمام، بازی آواتار را حذف میکند و به بازیکن اطلاع میدهد که «هیچ کس نمیتواند انتخاب کند که در این جهان چه کسی است.»
بازیکن داستان را به عنوان کریس شروع میکند، یک کودک انسانی که در روستایی زندگی میکند که بیشترین ساکنان آنجا هیولا هستند، با مادرخوانده خود توریل، که او نیز یک هیولا است. توریل کریس را به مدرسه میبرد. جایی که کریس در یک کلاس که توسط آلفیس تدریس میشود شرکت میکند. کریس و سوزی، یک همکلاسی هیولای بزهکار، برای دریافت گچ تخته سیاه ارسال میشوند. به محض اینکه وارد انبار ذخیره شده میشوند، پای هر دوی آنها به "جهان تاریک" کشیده میشود. آنجا، آن ها با
سوزی تصمیم میگیرد که کمکی نکند، و فقط میخواهد به دنیای خودش برگردد. قبل از اینکه بتواند آنجا را ترک کند، هر سه با پسر پادشاه، لنسر روبرو میشوند، که سعی میکند جلوی پیشرفت آنها را با افکار بد گوناگون بگیرد. در نهایت سوزی تصمیم میگیرد که به لنسر ملحق شود، کریس و
سوزی از سیاه چال فرار میکند و با لنسر مقابله میکند، در ادامه لنسر به سوزی توضیح میدهد که او فقط میخواست سوزی و پادشاه را از آسیب رساندن به یکدیگر بازدارد. سوزی به لنسر قول میدهد که به پادشاه صدمه ای نخواهد زد. کریس، سوزی و
کریس چشمه تاریک را میبندد تا که آنها بتوانند به دنیای خودشان برگردند. آنجا، سوزی خداحافظی کرده، و به بازگشت به دنیای تاریکی ابراز علاقه میکند. بازیکن میتواند قبل از اینکه کریس به خانه برگردد و بخوابد، در شهر گشتی بزند. آن شب، کریس در رختخواب میلرزد، سپس بر روی زمین میافتد و لنگان لنگان به مرکز اتاق میرود. کریس به صورت غیر منتظره ای دستش را در سینه اش فرو کرده و جان قلبی شکل خود را از جا میکند و آن را در یک قفس پرنده در گوشه اتاق پرت میکند. بازیکن میتواند جان را درون قفس پرنده حرکت دهد، اما نمیتواند کار دیگری انجام دهد. کریس چاقویی بیرون میکشد و صورت خود را به سمت بازیکن بر میگرداند. درحالی که چشمانش کاملا قرمز شده، لبخند میزند.
|