[[حل مسئله]] از طریقِ شهود، [[تصمیمگیری]] و فهم است.
[[حل مسئله]] از طریقِ شهود، [[تصمیمگیری]] و فهم است. در تمامِ این فرایندها شناخت از اهمیت مرکزی برخوردار است. شناخت یک مفهومِ کلی است که تمامیِ اشکالِ آگاهی را در بر میگیرد و شاملِ ادراک، تفکر، تصور، استدلال، و قضاوت و غیره میباشد. انقلابِ شناختی شاملِ تمامِ دیدگاههایی میشود که به این مباحث اهمیتِ زیادی میدهند.<ref>نقل با اندکی تغییر از یادگیری و کنترلِ حرکتی از دیدگاهِ روانشناسی عصب شناختی اثرِ جورج سیچ ترجمهٔ حسن مرتضوی نشر سنبله – صفحهٔ 14</ref>
موضوعاتی از این قبیل که انسان چگونه و با چه ساختاری به درک، تشخیص و حل مسئله میپردازد و این که ذهن چگونه اطلاعات دریافتی از [[حواس]] (مانند بینایی یا شنوایی) را درک میکند یا اینکه [[حافظه (جانداران)|حافظه]] انسان چگونه عمل میکند و چه ساختاری دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته میباشد. محققین [[روانشناسی]] شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مینگرند و رویکرد آنان به مطالعه [[مغز]] و ذهن برپایه تشابه عملکرد مغز با [[رایانه]] است. روانشناسی شناختی از دو جنبه با مکاتب روانشناسی قبلی تفاوت اساسی دارد:
# برخلاف مکاتب روانشناسی کلاسیک از قبیل [[روانشناسی فرویدی]]، از [[روش تحقیق]] علمی و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده میکند و روشهایی چون [[درون نگری]] را به کار نمیبرد.
# برخلاف روانشناسی [[رفتارگرایی]]، فرایندها و پدیدههای ذهنی، چون باور، خواست و انگیزش را مهم دانسته، مورد مطالعه قرار میدهد.
از زیر مجموعههای روانشناسی شناختی میتوان رشتههای [[نوروسایکولوژی]]، [[روانشناسی بالینی]]، [[روانشناسی تربیتی]]، [[روانشناسی قانونی]]، [[روانشناسی سازمانی]] و [[صنعتی]] با گرایشهای شناختی را نام برد.