ژان-فرانسوا لیوتار: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Si.ra.ja.man (بحث | مشارکتها) |
Si.ra.ja.man (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۴۶:
== آثار ==
لیوتار، آثار متعددی در زمینهٔ [[فلسفه]] و مفاهیم پستمدرن دارد. او همچنین، در رسالاتی که به با عناوینی همچون ''تشریح پستمدرن برای کودکان''، ''بهسوی پستمدرن'' و ''افسانههای پستمدرن'' به زبان انگلیسی جمعآوری شدهاست، بارها به ابعاد مختلف مفهوم [[پستمدرن]] اشاره کردهاست.
=== پدیدارشناسی ===▼
نخستین کتاب لیوتار که در ۱۹۵۴ منتشر شد، مقدمهای کوتاه و بررسی [[پدیدارشناسی]] است. نخستین بخش این اثر، اندیشهٔ [[پدیدارشناسی]] را از [[ادموند هوسرل]] معرفی میکند و دومین بخش آن رابطهٔ پدیدارشناسی را با [[علوم انسانی]]، مخصوصاً [[روانشناسی]]، [[جامعهشناسی]] و [[تاریخ]] ارزیابی مینماید. در بخش دوم تمرکز از هوسرل به سمت [[موریس مرلو-پونتی]] (Maurice Merleau-Ponty) جابهجا میگردد. در کل کتاب، لیوتار به تلاش [[پدیدارشناسی]] جهت یافتن '''شیوهٔ سوم''' بین [[ذهنیگرایی]] و [[عینیگرایی]] توجه میکند و درصدد اجتناب از مشکلات هر یک از آنهاست. لیوتار استدلال میکند که [[پدیدارشناسی]] میتواند سهم ارزشمندی در [[علوم اجتماعی]] داشته و بایستی به دو کارکرد خدمت کند. نخست: موضوع علم را مقدم بر هر آزمایش و بررسی تعریف کند؛ دوم از نظر فلسفی نتیجهٔ آزمایشها و بررسیها را مجدداً ارزیابی نماید. لیوتار با دیدی مثبت با پدیدارشناسی برخورد میکند و [[استدلال]] میکند، [[جامعهشناسی]] نیاز به تعریف [[پدیدارشناسی|پدیدارشناختی]] از ماهیت اجتماعی دارد قبل از اینکه بتواند بهطور مؤثر به عنوان یک علم گام بردارد؛ ضمن اینکه وی ثمربخشی [[پدیدارشناسی]] در بسیاری از رشتهها را در نظر میگیرد، با این حال نتیجهگیری وی در مورد ثمربخشی [[پدیدارشناسی]] برای [[مارکسیسم]] بسیار منفی است. به باور وی [[پدیدارشناسی]] پیشرفتهای [[مارکسیسم]] را نمایان نمیسازد بلکه در واقع یک گام به عقب میراند. از نظر لیوتار، [[پدیدارشناسی]] نمیتواند به صورت مناسب [[جهانبینی ماتریالیستی]] و [[ماهیت عینی]] رابطهٔ تولیدی را نشان داده و فرمولبندی کند. این مکتب، تفسیر [[تنازعات طبقاتی]] به عنوان امری واقعشده در آگاهی را امری تمامشده و کامل میداند. لیوتار تلاش [[پدیدارشناسی]] برای یافتن '''راه سوم''' بین [[عینیگرایی]] و [[ذهنیگرایی]] را طرد کرده و برتری [[مارکسیسم]] در تلقی از [[ذهنگرایی]] به مثابهٔ امری که تقریباً دارای عینیت است را رد میکند.{{مدرک}}▼
=== الجزایر ===▼
لیوتار در پانزده سال مابین دو کتاب اولش راجع به [[فلسفه]]، تلاشهای نوشتاری خود را وقف بررسی علت سیاستهای انقلابی کرد. هدف وی در واقع فراهمکردن منابعی نظری برای مشارکت در [[انقلاب سوسیالیستی]] و نقد دیگر روندها و لایههای [[سوسیالیسم|سوسیالیستی]] موجود (بهویژه [[استالینیسم]] و [[حزب کمونیست فرانسه]]) به عنوان موانع انقلاب بود. او در مقالات خود در زمینهٔ [[الجزایر]] این پروژه را برای اشغال فرانسه به کار میگیرد و تلاش دارد تا پتانسیل انقلاب سوسیالیستی ناشی از این موقعیت را دریابد. او توجه بسیار زیادی به نیروهای اقتصادی مؤثر در [[الجزایر]] اشغالشده مبذول داشته و میگوید که منافع اقتصادی فرانسه برای نگهداشتن الجزایر به عنوان دولتی کمتوسعه و فقیر در این راستاست. لیوتار واژهٔ [[ترور]] را که در کارهای بعدیش کاملاً کلیدی است، ابداع میکند. او با بهکارگیری این واژه میخواهد به توقیف و عقبنگهداشتهشدن [[فرهنگ]] الجزایر توسط تحلیل اشکال فرهنگی خارجی (فرانسوی) اشاره کند. او معتقد به استقلال الجزایر با توجه به خواست مردم آن است اما ابهاماتی در زمینهٔ امکان انقلاب باقی میمانند. او حدس زد که یک انقلاب صرفاً [[دمکراتیک]] [[ملیگرایی|ملیگرا]] نیز منجر به اشکال جدید نابرابری اجتماعی و سلطه میشود و اصرار داشت که یک انقلاب سوسیالیستی ضروری است. نتیجهٔ نهایی کار لیوتار در مورد الجزایر و ناامیدی وی در زمینهٔ شکست انقلاب سوسیالیستی، وی را مجبور کرد سوسیالیسم انقلابی و مارکسیسم سنتی را با این فرض ترک کند که واقعیت اجتماعی بسیار پیچیدهتر از آن است که بشود آن را با یک گفتمان مسلط یا مشخص تشریح کرد.{{مدرک}}▼
=== گفتمان انگاره ===▼
دومین کتاب لیوتار در مورد فلسفه بسیار طولانی و سخت است و طیفی از موضوعات از [[پدیدارشناسی]]، [[روانکاوی]]، [[ساختارگرایی]]، [[شعر]] و [[هنر]]، [[دیالکتیک]] [[هگل]]، [[نشانهشناسی]] و [[فلسفه زبان|فلسفهٔ زبان]] را دربر میگیرد. هدف اصلی این کتاب نقد [[ساختارگرایی]] است که مخصوصاً در روانکاوی [[ژاک لاکان]] بازنمایی میگردد. این کتاب دو بخش دارد: در بخش اول، [[پدیدارشناسی]] را در رد [[ساختارگرایی]] به کار میگیرد و در بخش دوم [[روانکاوی]] [[زیگموند فروید]] را برای ضربهزدن به [[روانکاوی]] لاکانی و برخی ابعاد [[پدیدارشناسی]] مورد استفاده قرار میدهد.{{مدرک}}▼
لیوتار در این کتاب با تضاد بین گفتمان مرتبط با ساختارگرایی و متن نوشتاری و انگاره (یک تصویر دیداری) مربوط به پدیدارشناسی و مشاهده شروع میکند. او بر این باور است که یک اندیشهٔ مفهومی انتزاعی و ساختارمند از زمان [[افلاطون]] بر [[فلسفه]] تسلط داشته و تجربیات حسی را غالب کردهاست. متون نوشتاری و تجربهٔ خواندن با گفتمان ارتباط داشته و انگارهها، تصاویر و تجربیات مشاهدهای با انگاره پیوند دارند. به نظر وی اشتباه [[ساختارگرایی]] در تفسیر انگارهها در واژگان کاملاً گفتمانی و نیز در اغماض از شیوههای متفاوتی است که در قالب آن، این عناصر عملیاتی شده و عمل میکنند. در بخش دوم گفتمان و انگاره، ساختار به نیروهای [[زیستمایه]] ای [[فروید]] مرتبط شده و مسیر را برای تحلیل [[فلسفه زیستمایهای|فلسفهٔ زیستمایهای]] مطرح شده در [[اقتصاد زیستمایهای]] هموار میسازد.{{مدرک}}▼
=== فلسفهٔ زیستمایهای ===▼
در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، لیوتار فلسفهای مبتنی بر نظریهٔ [[زیگموند فروید]] در مورد زیستمایه مطرح کرد. برای لیوتار انرژی لیبیدویی میتواند به عنوان یک بتوارهٔ نظری {{انگلیسی|Theoretical Fiction}} برای تشریح دگرگونیهایی که در جامعه به وقوع میپیوندد به کار رود. او بعد از گسست از [[مارکسیسم]] و رد نظریهٔ جامع و فراگیر درصدد ایجاد یک نظریه شد که تمایلات و نیروهای متفاوت و متعدد مؤثر در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی را در خود داشته باشد. فلسفهٔ لیبیدویی لیوتار در کار اصلی وی اقتصاد لیبیدویی و در مجموعه مقالاتی منتشر شدند. [[فلسفه لیبیدویی|فلسفهٔ لیبیدویی]] لیوتار با تعهد کلی وی به [[هستیشناسی]] حوادث {{انگلیسی|Ontology of Events}} شروع میشود. او واقعیت را براساس حوادث غیرقابل پیشبینی در نظر میگیرد و نه بر حسب تنظیمات ساختارمند. این حوادث میتوانند به گونهای متفاوت تفسیر شوند و هیچ تفسیر واحدی نمیتواند کاملاً صحیح باشد. لیوتار ایدهٔ انرژی لیبیدویی را برای تشریح حوادث به کار گرفته و شدتها {{انگلیسی|libidinal Intensities}} و تأثیرات {{انگلیسی|Affects}} لیبیدویی را برای اشاره به خود حوادث به کار میبرد. این شدتها و تأثیرات، احساسات و تمایلات انسانیاند. بر طبق روانکاوی [[زیگموند فروید]] این مختصات، فرایندهای اولیهٔ لیبیدو هستند، یعنی نیروهایی که در بدن وجود داشته و ماورای فرایندهای ذهنی آگاهاند.{{مدرک}}▼
لیوتار مخصوصاً روی [[میل جنسی]] تأکید دارد. او این واژگان را بهطور استعاری برای تشریح عملکردهای واقعیت در جامعه به مثابهٔ یک کل به کار میگیرد و آنها را از پیوندهای معمولی موجودات انسانی جدا میسازد. لیوتار اذعان میکند که این توصیف همه چیز بر حسب لیبیدو یک بتوارهٔ نظری را فراهم میسازد. پاسخ لیوتار به [[نهیلیسم]] ساختار از طریق مفهوم کتمان عملی میشود بدین معنی که انرژی لیبیدویی بایستی در درون ساختارها عمل کند. این انرژی لیبیدویی در حال انتظار برای آزاد شدن و جریان یافتن در ساختارهای جدید است. نهایتاً [[فلسفه لیبیدویی]] لیوتار میگوید که ما نمیتوانیم بر شیوههایی که در آن انرژی لیبیدو رها میشود و ساختارهای جدیدی ایجاد میکند، کنترل داشته باشیم.{{مدرک}}▼
=== الحاد ===▼
لیوتار مفهوم شرکگرایی را در درسهای «شرکگرایی» ارائه کرد که در واقع کارهای کوتاهتر و صرفاً تفننی هفده سال آخر عمر وی را شامل میشد. واژه [[شرکگرایی]] به شیوهٔ تفکری اطلاق میگردد که درصدد اهمیتدادن به و مبارزه برای عدالت در مورد تفاوتهای حلنشدنی است. همانطور که ادیان شرکآمیز به تعدادی از خدایان متفاوت باور داشتند و نه فقط به یک خدا. [[فلسفه شرک|فلسفهٔ شرک]] لیوتار نیز بیانگر توجه به [[کثرتگرایی]] و تعدد (که وی آن را متضاد [[جهان شمولگرایی]] میداند) است. این باور لیوتار به تعدد و [[کثرتگرایی]] با مقصد بنیادی لیوتار به [[هستیشناسی]] رویدادهای ویژه ارتباط دارد. اگر واقعیت توسط حوادث منحصربهفرد و بینظیری ساخته میشوند، پس هیچ قانون جهانشمولی برای داوری و [[قضاوت]]، که قادر به اهمیتدادن به یک یا همهٔ حوادث باشد به گونهای که با همهٔ آنها با [[عدالت]] رفتار شود، وجود ندارد. شرکگرایی هرگونه معیار داوری را مردود شمرده و مدعی است که ما باید در مورد عدالتی داوری کنیم که به آن نیازمندیم. اما چهطور با آن معیار میتوان [[قضاوت]] کرد؟ وی به [[کانت]] و [[نیچه]] جهت پاسخ به این سؤال متوسل میشود. در مفهوم کانتی، ما از طریق [[تخیل]] ساختمانی دست به داوری میزنیم. این توانایی برای داوری و این ابداع معیار امری رمزآلود است و به مفهوم نیچهای لیوتار میگوید که داوری یک جلوه و بیانی از خواست قدرت است. شاید همانطور که لیوتار خودش هم اعتراف میکند عدالت تکثرگرایی به واسطهٔ تجویز ارزشهای جهانشمول تأمین میگردد، تجویزی که در قالب آن قواعد بازیهای زبانی مورد توجه قرار گرفته و در زیر یک معیار واحد داوری قرار نمیگیرند.{{مدرک}}▼
=== وضعیت پستمدرن ===▼
لیوتار خیلی زود واژهٔ [[شرکگرایی]] را به نفع [[پستمدرنیسم]] رها کرد. او فرمولبندی اولیه و بسیار منتقد خود را در مورد پستمدرنیسم در کتاب مشهورش، یعنی [[وضعیت پستمدرن]]، ارائه میدهد. این کتاب برای [[حکومت]] [[کبک کانادا]] نوشته و در ۱۹۷۹ منتشر شد. او به گونهای مشهور پستمدرنیسم را بهعنوان «بیباوری به فراروایتها» تعریف میکند، فراروایتهایی که بهعنوان داستانهای جامع و فراگیر در مورد تاریخ و اهداف نژاد انسانی که معارف و روشهای فرهنگی را بنیان نهاده و مشروعیت میبخشند، درک میشوند. در این کتاب، فراروایتهای کهن که برای لیوتار مهم هستند عبارتند از:▼
# تاریخ به مثابهٔ امری مترقی به سمت روشنگری اجتماعی و رهایی.▼
# دانش به مثابهٔ امری رو به ترقی به سوی [[تامگرایی]].▼
# [[مدرنیته]] به مثابهٔ عصر [[فراروایت]]▼
# عصر پستمدرنیته به عنوان شکست فراروایتها{{مدرک}}▼
در این کتاب بحثهای اساسی و مهمترین نظریات لیوتار در مورد [[بازیهای زبانی]]، [[مشروعیتزدایی]] از علم، فراروایتها و دورنمای آنها و نیز وضعیت جوامع کامپیوتریشدهٔ معاصر در بستر کلی پستمدرنیسم جامعهشناختی مطرح میشوند.{{مدرک}}▼
فهرستی از عمده کتابهای وی بدین شرح است:
{{چپچین}}
* ''La [[Phénoménologie (philosophie)|Phénoménologie]]'', Paris, [[Presses universitaires de France]], (coll. [[Que sais-je ?]]), 1954.
* ''Discours, Figure'', Klincksieck, 1971. (Thèse de Doctorat d'État, sous la direction de [[Mikel Dufrenne]].)
سطر ۷۴ ⟵ ۱۰۴:
* ''Logique de Levinas'', textes rassemblés, établis et présentés par Paul Audi, postface de Gérald Sfez, Lagrasse, Verdier, 2015
{{پایان چپ چین}}
▲=== پدیدارشناسی ===
▲نخستین کتاب لیوتار که در ۱۹۵۴ منتشر شد، مقدمهای کوتاه و بررسی [[پدیدارشناسی]] است. نخستین بخش این اثر، اندیشهٔ [[پدیدارشناسی]] را از [[ادموند هوسرل]] معرفی میکند و دومین بخش آن رابطهٔ پدیدارشناسی را با [[علوم انسانی]]، مخصوصاً [[روانشناسی]]، [[جامعهشناسی]] و [[تاریخ]] ارزیابی مینماید. در بخش دوم تمرکز از هوسرل به سمت [[موریس مرلو-پونتی]] (Maurice Merleau-Ponty) جابهجا میگردد. در کل کتاب، لیوتار به تلاش [[پدیدارشناسی]] جهت یافتن '''شیوهٔ سوم''' بین [[ذهنیگرایی]] و [[عینیگرایی]] توجه میکند و درصدد اجتناب از مشکلات هر یک از آنهاست. لیوتار استدلال میکند که [[پدیدارشناسی]] میتواند سهم ارزشمندی در [[علوم اجتماعی]] داشته و بایستی به دو کارکرد خدمت کند. نخست: موضوع علم را مقدم بر هر آزمایش و بررسی تعریف کند؛ دوم از نظر فلسفی نتیجهٔ آزمایشها و بررسیها را مجدداً ارزیابی نماید. لیوتار با دیدی مثبت با پدیدارشناسی برخورد میکند و [[استدلال]] میکند، [[جامعهشناسی]] نیاز به تعریف [[پدیدارشناسی|پدیدارشناختی]] از ماهیت اجتماعی دارد قبل از اینکه بتواند بهطور مؤثر به عنوان یک علم گام بردارد؛ ضمن اینکه وی ثمربخشی [[پدیدارشناسی]] در بسیاری از رشتهها را در نظر میگیرد، با این حال نتیجهگیری وی در مورد ثمربخشی [[پدیدارشناسی]] برای [[مارکسیسم]] بسیار منفی است. به باور وی [[پدیدارشناسی]] پیشرفتهای [[مارکسیسم]] را نمایان نمیسازد بلکه در واقع یک گام به عقب میراند. از نظر لیوتار، [[پدیدارشناسی]] نمیتواند به صورت مناسب [[جهانبینی ماتریالیستی]] و [[ماهیت عینی]] رابطهٔ تولیدی را نشان داده و فرمولبندی کند. این مکتب، تفسیر [[تنازعات طبقاتی]] به عنوان امری واقعشده در آگاهی را امری تمامشده و کامل میداند. لیوتار تلاش [[پدیدارشناسی]] برای یافتن '''راه سوم''' بین [[عینیگرایی]] و [[ذهنیگرایی]] را طرد کرده و برتری [[مارکسیسم]] در تلقی از [[ذهنگرایی]] به مثابهٔ امری که تقریباً دارای عینیت است را رد میکند.
▲=== الجزایر ===
▲لیوتار در پانزده سال مابین دو کتاب اولش راجع به [[فلسفه]]، تلاشهای نوشتاری خود را وقف بررسی علت سیاستهای انقلابی کرد. هدف وی در واقع فراهمکردن منابعی نظری برای مشارکت در [[انقلاب سوسیالیستی]] و نقد دیگر روندها و لایههای [[سوسیالیسم|سوسیالیستی]] موجود (بهویژه [[استالینیسم]] و [[حزب کمونیست فرانسه]]) به عنوان موانع انقلاب بود. او در مقالات خود در زمینهٔ [[الجزایر]] این پروژه را برای اشغال فرانسه به کار میگیرد و تلاش دارد تا پتانسیل انقلاب سوسیالیستی ناشی از این موقعیت را دریابد. او توجه بسیار زیادی به نیروهای اقتصادی مؤثر در [[الجزایر]] اشغالشده مبذول داشته و میگوید که منافع اقتصادی فرانسه برای نگهداشتن الجزایر به عنوان دولتی کمتوسعه و فقیر در این راستاست. لیوتار واژهٔ [[ترور]] را که در کارهای بعدیش کاملاً کلیدی است، ابداع میکند. او با بهکارگیری این واژه میخواهد به توقیف و عقبنگهداشتهشدن [[فرهنگ]] الجزایر توسط تحلیل اشکال فرهنگی خارجی (فرانسوی) اشاره کند. او معتقد به استقلال الجزایر با توجه به خواست مردم آن است اما ابهاماتی در زمینهٔ امکان انقلاب باقی میمانند. او حدس زد که یک انقلاب صرفاً [[دمکراتیک]] [[ملیگرایی|ملیگرا]] نیز منجر به اشکال جدید نابرابری اجتماعی و سلطه میشود و اصرار داشت که یک انقلاب سوسیالیستی ضروری است. نتیجهٔ نهایی کار لیوتار در مورد الجزایر و ناامیدی وی در زمینهٔ شکست انقلاب سوسیالیستی، وی را مجبور کرد سوسیالیسم انقلابی و مارکسیسم سنتی را با این فرض ترک کند که واقعیت اجتماعی بسیار پیچیدهتر از آن است که بشود آن را با یک گفتمان مسلط یا مشخص تشریح کرد.
▲=== گفتمان انگاره ===
▲دومین کتاب لیوتار در مورد فلسفه بسیار طولانی و سخت است و طیفی از موضوعات از [[پدیدارشناسی]]، [[روانکاوی]]، [[ساختارگرایی]]، [[شعر]] و [[هنر]]، [[دیالکتیک]] [[هگل]]، [[نشانهشناسی]] و [[فلسفه زبان|فلسفهٔ زبان]] را دربر میگیرد. هدف اصلی این کتاب نقد [[ساختارگرایی]] است که مخصوصاً در روانکاوی [[ژاک لاکان]] بازنمایی میگردد. این کتاب دو بخش دارد: در بخش اول، [[پدیدارشناسی]] را در رد [[ساختارگرایی]] به کار میگیرد و در بخش دوم [[روانکاوی]] [[زیگموند فروید]] را برای ضربهزدن به [[روانکاوی]] لاکانی و برخی ابعاد [[پدیدارشناسی]] مورد استفاده قرار میدهد.
▲لیوتار در این کتاب با تضاد بین گفتمان مرتبط با ساختارگرایی و متن نوشتاری و انگاره (یک تصویر دیداری) مربوط به پدیدارشناسی و مشاهده شروع میکند. او بر این باور است که یک اندیشهٔ مفهومی انتزاعی و ساختارمند از زمان [[افلاطون]] بر [[فلسفه]] تسلط داشته و تجربیات حسی را غالب کردهاست. متون نوشتاری و تجربهٔ خواندن با گفتمان ارتباط داشته و انگارهها، تصاویر و تجربیات مشاهدهای با انگاره پیوند دارند. به نظر وی اشتباه [[ساختارگرایی]] در تفسیر انگارهها در واژگان کاملاً گفتمانی و نیز در اغماض از شیوههای متفاوتی است که در قالب آن، این عناصر عملیاتی شده و عمل میکنند. در بخش دوم گفتمان و انگاره، ساختار به نیروهای [[زیستمایه]] ای [[فروید]] مرتبط شده و مسیر را برای تحلیل [[فلسفه زیستمایهای|فلسفهٔ زیستمایهای]] مطرح شده در [[اقتصاد زیستمایهای]] هموار میسازد.
▲=== فلسفهٔ زیستمایهای ===
▲در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، لیوتار فلسفهای مبتنی بر نظریهٔ [[زیگموند فروید]] در مورد زیستمایه مطرح کرد. برای لیوتار انرژی لیبیدویی میتواند به عنوان یک بتوارهٔ نظری {{انگلیسی|Theoretical Fiction}} برای تشریح دگرگونیهایی که در جامعه به وقوع میپیوندد به کار رود. او بعد از گسست از [[مارکسیسم]] و رد نظریهٔ جامع و فراگیر درصدد ایجاد یک نظریه شد که تمایلات و نیروهای متفاوت و متعدد مؤثر در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی را در خود داشته باشد. فلسفهٔ لیبیدویی لیوتار در کار اصلی وی اقتصاد لیبیدویی و در مجموعه مقالاتی منتشر شدند. [[فلسفه لیبیدویی|فلسفهٔ لیبیدویی]] لیوتار با تعهد کلی وی به [[هستیشناسی]] حوادث {{انگلیسی|Ontology of Events}} شروع میشود. او واقعیت را براساس حوادث غیرقابل پیشبینی در نظر میگیرد و نه بر حسب تنظیمات ساختارمند. این حوادث میتوانند به گونهای متفاوت تفسیر شوند و هیچ تفسیر واحدی نمیتواند کاملاً صحیح باشد. لیوتار ایدهٔ انرژی لیبیدویی را برای تشریح حوادث به کار گرفته و شدتها {{انگلیسی|libidinal Intensities}} و تأثیرات {{انگلیسی|Affects}} لیبیدویی را برای اشاره به خود حوادث به کار میبرد. این شدتها و تأثیرات، احساسات و تمایلات انسانیاند. بر طبق روانکاوی [[زیگموند فروید]] این مختصات، فرایندهای اولیهٔ لیبیدو هستند، یعنی نیروهایی که در بدن وجود داشته و ماورای فرایندهای ذهنی آگاهاند.
▲لیوتار مخصوصاً روی [[میل جنسی]] تأکید دارد. او این واژگان را بهطور استعاری برای تشریح عملکردهای واقعیت در جامعه به مثابهٔ یک کل به کار میگیرد و آنها را از پیوندهای معمولی موجودات انسانی جدا میسازد. لیوتار اذعان میکند که این توصیف همه چیز بر حسب لیبیدو یک بتوارهٔ نظری را فراهم میسازد. پاسخ لیوتار به [[نهیلیسم]] ساختار از طریق مفهوم کتمان عملی میشود بدین معنی که انرژی لیبیدویی بایستی در درون ساختارها عمل کند. این انرژی لیبیدویی در حال انتظار برای آزاد شدن و جریان یافتن در ساختارهای جدید است. نهایتاً [[فلسفه لیبیدویی]] لیوتار میگوید که ما نمیتوانیم بر شیوههایی که در آن انرژی لیبیدو رها میشود و ساختارهای جدیدی ایجاد میکند، کنترل داشته باشیم.
▲=== الحاد ===
▲لیوتار مفهوم شرکگرایی را در درسهای «شرکگرایی» ارائه کرد که در واقع کارهای کوتاهتر و صرفاً تفننی هفده سال آخر عمر وی را شامل میشد. واژه [[شرکگرایی]] به شیوهٔ تفکری اطلاق میگردد که درصدد اهمیتدادن به و مبارزه برای عدالت در مورد تفاوتهای حلنشدنی است. همانطور که ادیان شرکآمیز به تعدادی از خدایان متفاوت باور داشتند و نه فقط به یک خدا. [[فلسفه شرک|فلسفهٔ شرک]] لیوتار نیز بیانگر توجه به [[کثرتگرایی]] و تعدد (که وی آن را متضاد [[جهان شمولگرایی]] میداند) است. این باور لیوتار به تعدد و [[کثرتگرایی]] با مقصد بنیادی لیوتار به [[هستیشناسی]] رویدادهای ویژه ارتباط دارد. اگر واقعیت توسط حوادث منحصربهفرد و بینظیری ساخته میشوند، پس هیچ قانون جهانشمولی برای داوری و [[قضاوت]]، که قادر به اهمیتدادن به یک یا همهٔ حوادث باشد به گونهای که با همهٔ آنها با [[عدالت]] رفتار شود، وجود ندارد. شرکگرایی هرگونه معیار داوری را مردود شمرده و مدعی است که ما باید در مورد عدالتی داوری کنیم که به آن نیازمندیم. اما چهطور با آن معیار میتوان [[قضاوت]] کرد؟ وی به [[کانت]] و [[نیچه]] جهت پاسخ به این سؤال متوسل میشود. در مفهوم کانتی، ما از طریق [[تخیل]] ساختمانی دست به داوری میزنیم. این توانایی برای داوری و این ابداع معیار امری رمزآلود است و به مفهوم نیچهای لیوتار میگوید که داوری یک جلوه و بیانی از خواست قدرت است. شاید همانطور که لیوتار خودش هم اعتراف میکند عدالت تکثرگرایی به واسطهٔ تجویز ارزشهای جهانشمول تأمین میگردد، تجویزی که در قالب آن قواعد بازیهای زبانی مورد توجه قرار گرفته و در زیر یک معیار واحد داوری قرار نمیگیرند.
▲=== وضعیت پستمدرن ===
▲لیوتار خیلی زود واژهٔ [[شرکگرایی]] را به نفع [[پستمدرنیسم]] رها کرد. او فرمولبندی اولیه و بسیار منتقد خود را در مورد پستمدرنیسم در کتاب مشهورش، یعنی [[وضعیت پستمدرن]]، ارائه میدهد. این کتاب برای [[حکومت]] [[کبک کانادا]] نوشته و در ۱۹۷۹ منتشر شد. او به گونهای مشهور پستمدرنیسم را بهعنوان «بیباوری به فراروایتها» تعریف میکند، فراروایتهایی که بهعنوان داستانهای جامع و فراگیر در مورد تاریخ و اهداف نژاد انسانی که معارف و روشهای فرهنگی را بنیان نهاده و مشروعیت میبخشند، درک میشوند. در این کتاب، فراروایتهای کهن که برای لیوتار مهم هستند عبارتند از:
▲# تاریخ به مثابهٔ امری مترقی به سمت روشنگری اجتماعی و رهایی.
▲# دانش به مثابهٔ امری رو به ترقی به سوی [[تامگرایی]].
▲# [[مدرنیته]] به مثابهٔ عصر [[فراروایت]]
▲# عصر پستمدرنیته به عنوان شکست فراروایتها
▲در این کتاب بحثهای اساسی و مهمترین نظریات لیوتار در مورد [[بازیهای زبانی]]، [[مشروعیتزدایی]] از علم، فراروایتها و دورنمای آنها و نیز وضعیت جوامع کامپیوتریشدهٔ معاصر در بستر کلی پستمدرنیسم جامعهشناختی مطرح میشوند.
== پانویس ==
|