'''سمیه بنت خیاط'''{{به عربی|سُمَیَّةسُمَيَّة بِنْت خَیَّاطخَيَّاط}} یا '''سمیه بنت خباط'''{{به عربی|سُمَیَّةسُمَيَّة بِنْت خَبَّاط}} مادرمادر [[عمار یاسر|عَمَّار یاسر]] و اولین زنزنی است که نزد مسلمانان به عنوان شهید اسلام استشناخته میشود.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.sahaba.rasoolona.com/Sahaby/15922/ما-ذکرذكر-عنها-فیفي-الإصابة-فیفي-تمیزتميز-الصحابة/سمیةسمية-بنت-خباط-مولاة-أبیأبي-حذیفةحذيفة-بن-المغیرةالمغيرة-بن-عبد-الله-بن-عمر-بن-مخزوم |عنوان=سمیة بنت خباط مولاة أبی حذیفة بن المغیرة بن عبدالله بن عمر | ناشر =صحابه رسولالله |تاریخ = |تاریخ بازبینی=۹ دی ۱۳۹۹}}</ref>
{{جعبه اطلاعات شخص||فرزندان=[[عمار بن یاسر]]|imagesize=|نام=سمیه بنت خیاط{{سخ}}{{lang-ar|سُمَیَّةسُمَيَّة بِنْت خَیَّاطخَيَّاط}}|والدین=خیاط(پدر)|شناختهشده برای=اولین [[زن]] [[شهید]] راه [[اسلام]]|مکان مرگ=[[مکه]]، [[حجاز]]، (امروزه) [[عربستان سعودی]]|نام_تصویر=|سبک بالا=||همسر=[[یاسر بن عامر]]|تصویر=|تاریخ مرگ=۶۱۵ میلادی|تاریخ تولد=۵۵۰ میلادی|image=Sumayyah name.png|5=|نام دیگر=سمیه بنت خباط{{سخ}}(سُمَیَّةسُمَيَّة بِنْت خَبَّاط)|دین=اسلام}}
منابع اسلامی میگویند: که وی پس از روی آوردن به دین اسلام، با سختی زیادی روبهرو شد.<ref>جمل من أنساب الأشراف، أحمد بن یحیی بن جابر بن داود البَلَاذُری، تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی، ناشر: دار الفکر - بیروت، چاپ: اول، 1417 هـ - 1996 م، ج۱، ص۱۵۸؛ اسوههای ایثار، نگاهی به زندگانی عمار یاسر، نشر: فردابه (۱۳۸۱)، شابک: ۹۶۴-۶۸۳۴-۹۰-۶، بخش پیشگفتار</ref>
== کیستی ==
خط ۱۶:
== شکنجه ==
هنگامی که سمیّه و شوهرش به پیشنهاد پسرشان عمّار اسلام آوردند، [[مغیره]]، [[ابوحذیفه]]، [[حکم پسر هشام]]، و [[ابوجهل]] او و شوهرش را به شکنجه گرفتند.
مشرکان این سه نفر را در گرمترین مواقع مجبور میکردند که خانهٔ خود را ترک بگویند،بگویند و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند.<ref name="ReferenceA">فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، نوشته جعفر صحابی، تهران ۱۳۷۱، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، معاونت آموزش و تحقیقات، برگهٔ ۱۱۷</ref> ابوجهل در آن گرمای سوزناک خورشید [[عربستان سعودی|عربستان]] و بر روی شنزارهای داغ به شکنجهٔ سمیه، [[یاسر]] و [[عمار]] پرداخت. آنها سنگهای سنگینی روی سینهٔ هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آنها را شکنجه و آزار میدادند.
ابوجهل میگفت: یکی از این سه امر باعث رهایی و آسایش شما خواهد بود:
خط ۲۳:
# بازگشت به [[لات (بت)|لات]] و [[عزی]]
ولی از زبان آنها سخنی جز «[[الله اکبر]]» و «[[لا اله الا الله]]» و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام محمد با احترام چیزی شنیده نمیشد.<ref>عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی (ع)، ص ۷۱.</ref>
[[ابن اسحاق]] در مغازی روایت میکند که ابوجهل سنگی بزرگ بر سینه سمیّه میفشرد و میگفت بگو که لات و [[منات]] و عزی خدایان تواند. امّا سمیّه در همان حال به یگانگی [[خدا]] شهادت میداد و حاضر نشد خدایی لات و منات و عزّی را بپذیرد. ابوجهل سنگ را سختتر میفشرد و با تازیانه سمیّه را میزد. بر اساس [[مغازی]]، کنیزان ابوجهل نزد او رفتند و از او خواستند سمیّه را رها کند اما او نپذیرفت.
خط ۲۹:
وقتی [[ابوبکر]] از مسلمان شدن سمیه آگاه شد، نزد ابوجهل و [[ابوحذیفه]] رفت و از ایشان خواست که سمیّه را به او بفروشند. به استناد [[مغازی]]، هر چقدر ابوبکر قیمت را بالا برد ابوجهل حاضر به فروش سمیّه نشد. [[ابوبکر]] حتّی حاضر شد خونبهای سمیّه را به ابوجهل بپردازد تا ابوجهل در مقابل سمیّه را آزاد کند امّا ابوجهل نپذیرفت. پس از این، ابوجهل فروش برده به ابوبکر را ممنوع اعلام کرد. ابن اسحاق مینویسد که وقتی محمّد از تلاش ابوبکر برای خرید سمیّه آگاه شد او را دعا کرد.
در نتیجهٔ این پایداریمقاومت و بردباری شگفتآور،پایداری، شکنجههای ابوجهل بر آنها فزونیشدیدتر میگرفت؛میشد؛ زرههای آهنین بر بدنشان میکرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت؛ به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن، بدنشان را میپخت و مغزشان را به جوش میآورد.<ref>ریاحین الشریعة، ج ۴، ص ۳۵۳؛ منتهی الآمال، ص ۱۶۱.</ref>