مارکسیسم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۰:
== اساس نظریه ==
مطابق نظرات مارکسیستها در مورد [[کمونیسم]]، مهمترین ویژگی زندگی انسانها در یک جامعهٔ
مارکسیسم اعلام میکند که تضاد طبقاتی و جنگجویی انقلابی در نهایت به پیروزی [[پرولتاریا]] (طبقه کارگر) و تشکیل جامعهای میانجامد که در آن مالکیت خصوصی برچیده شده و ابزارهای تولید و اموال به جامعه تعلق دارد. مارکس در مورد زندگی در جامعهٔ کمونیستی سخن زیادی نمیگوید و تنها به دادن شمای کلی جامعه کمونیسم اکتفا میکند. واضح است که در چنین جامعهای برای پروژههای قابل اجرا توسط بشر محدودیت اندکی وجود دارد. جنبش کمونیسم در شعار اصلی خود، مکتبش را جهانی معرفی میکند که در آن هر فرد مطابق تواناییهایش تولید میکند و مطابق نیازهایش دریافت میکند. «[[ایدئولوژی آلمانی]]» (۱۸۴۵) یکی از اندک نوشتههای مارکس در مورد آیندهٔ کمونیسم است:
«در جامعهٔ کمونیستی، که دایرهٔ آزادی هر فرد بیش از همیشه است و وی میتواند در رشتهٔ مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرایند تولید را کنترل میکند و بنابراین فردی مثل من میتواند امروز کاری انجام دهد و فردا کار دیگری، صبح شکار کند، بعدازظهر ماهیگیری کند، شب گله را به چرا ببرد، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چیزی که در ذهنش است را اجرا کند بدون آنکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا نقاد باشد.»
دیدگاه نهایی مارکس افزودن این دیدگاه به یک نظریهٔ علمی در مورد نحوهٔ حرکت جامعه در یک مسیر قانونمدار به سمت کمونیسم و با کمی کشمکش، یک نظریهٔ سیاسی، در مورد لزوم استفاده از یک جنبش انقلابی برای رسیدن به هدف است.
در انتهای قرن نوزدهم دو کلمهٔ «[[سوسیالیسم]]» و «[[کمونیسم]]» در معنای واحدی به کار میرفتند. با این وجود، مارکس و انگلس استدلال کردند که کمونیسم در یک فرایند تک مرحلهای از دل [[کاپیتالیسم]] بیرون نمیآید و باید از «فاز اولیهای» عبور کند که در آن مالک اغلب کالاهای تولیدی جامعهست؛ اما در عین حال هنوز ردپایی از تضاد طبقاتی دیده میشود. «فاز اول» راه را برای رسیدن به «فاز بالاتر» هموار میکند که در این فاز تضاد طبقاتی برچیده شده و نیاز به دولت حس نمیشود. لنین بارها از اصطلاح «سوسیالیسم» برای اشاره به «مفهوم فاز اول» کمونیسم که توسط مارکس و انگلس ارائه شد استفاده کرد و «
مطالبی که عنوان شد و آنچه لنین گفت راه را برای تشکیل حزبهای کمونیستی در قرن بیستم هموار کرد. بعدها نویسندگانی چون [[لوئیس آلتوسر]] و [[نیکوس پولانزاس]] دیدگاه مارکس را اصلاح کردند و در فرایند رشد جوامع، مرکزیتی را برای دولت قائل شدند، با این استدلال که برای رسیدن به کمونیسم کامل، سوسیالیسم میبایست یک مرحلهٔ گذر طولانی مدت را طی کند.
برخی از همعصران مارکس، مانند [[میخائیل باکونین]] همین تفکرات را مطرح کردند، با این تفاوت که در مورد نحوهٔ رسیدن به یک جامعهٔ هماهنگ در غیاب طبقات اجتماعی نظر دیگری داشتند. همواره در جنبش کارگری بین کمونیستها و آنارشیستها شکافی وجود داشتهاست. آنارشیستها مخالف هر سازمان سلسلهمراتبی دولت هستند. در میان آنها [[کمونیستهای آنارشیست]] مانند [[پیتر کروپوتکین]] از گذر ناگهانی به جامعهٔ بدون سطوح طبقاتی تحت [[اقتصاد هدیهای]] سخن میگویند؛ در حالی که [[اتحادیهگرایان آنارشیست]] اعتقاد دارند که اتحادیههای کارگری برخلاف احزاب کمونیست، سازمانهایی هستند که در ایجاد تغییرات در جامعه نقش دارند.
== مهمترین مؤلفههای اندیشهٔ مارکس ==
|