۱۰٬۱۲۱
ویرایش
این داستان در دنیایی جریان دارد که اهریمنها، ناشی از ترس انسانها، باعث آسیب رساندن به انسانهایی می شوند که درصدد نابودی آنها هستند. انسان همچنین میتواند با اهریمنها قرارداد ببندند. دنجی پسری افسرده و جوان است که سعی دارد با فروش چندین عضوی از اعضای بدن و کار به عنوان شکارچی اهریمن، بدهی پدر فوت شده خود به [[یاکوزا]] را پس دهد. دنجی همچنین صاحب سگی به نام پوچیتا است که در واقع اهریمنی است که به ارّه برقی شباهت دارد و در کارهایش به دنجی کمک میکند. دنجی توسط یاکوزا مامور کشتن یک اهریمن است، اما متوجه میشود که این یک نقشه توسط یاکوزا برای بدست آوردن پول با کشتن دنجی توسط اهریمنها است. دنجی توسط اهریمنها کشته میشود، و پوچیتا به شدت زخمی میشود، اما این دو قبلاً معاملهای را انجام داده بودند که به پوچیتا اجازه میدهد با دنجی ادغام شود و او را به عنوان ترکیبی از انسان و شیطان با توانایی ارّه برقی پوچیتا احیا کند. دنجی همه اهریمنهایی را که او را کشتند، میکشد و سپس تیمی از شکارچیان اهریمن دولتی به او نزدیک می شوند( که به سازمان امنیت ملی تعلق دارند). از آنجا که او تا حدی به یک اهریمن تبدیل شده است، یکی از اعضای تیم دنجی را ترغیب می کند تا به عضوی از سازمان خود درآید، تا دیگر از شکار شدن توسط اهریمنها جلوگیری کند.
== منابع ==
{{پانویس}}
|