جان گابریل بورکمن، رئیس بانک، ۱۵ سال پیش دست به اختلاس زده و به زندان رفته است. عشق به قدرت باعث شده بود که او حتی از دلبستگی عمیق خود به اِلا بگذرد و برای به دست آوردن پست ریاست بانک به او پشت کند. حالا او سالهاستسالهاست که خانه نشینخانهنشین شده اما هنوز در رویایرؤیای بازگشت به روزهای خوب گذشته به سر میبهسر بردمیبرد.
جان گابریل ورشکست میشود و پس از هشت سال زندان، اینک در ملکی که از همان عشق فراموش شده است، به همراه همسرش گونهیلد ـ که خواهر دوقلوی اِلا است ـ به سربهسر میبرد. این موضوع گونهیلد را آزار میدهد و او به خاطربهخاطر این ننگ، هر روز شکستهتر از قبل میشود. او نمیتواند با این موضوع کنار بیاید؛ از اینرو پس از آزادی همسرش تصمیم می گیردمیگیرد تنها زندگی کند. بنابراین او در طبقهی پایین خانه و جان گابریل در طبقهی بالا، در مهمانخانه، به تنهایی زندگی میکنند. جان گابریل از صبح تا شب در اتاقش قدم میزند و تنها دوست او، ویلهلم فولدال، کارمند پیر بانک است که به دیدارش میآید.
از طرفی، اِرهارت، پسر جان گابریل و گونهیلد که سالهاسالها دور از آنها و در خانهخانهٔ خالهاش (اِلا) زندگی کرده است، حالا دانشجوست و در شهر زندگی میکند. او با خانم ویلتون، بیوه زنی نه چندان خوشنام، معاشرت دارد. اِرهارت به دختر فولدال، فریدا، که نزد خانم ویلتون زندگی میکند، درس پیانو یاد میدهد تا به این شکل محبت فولدال را جبران کند و گاهی فریدا نیز برای جان گابریل پیانو مینوازد.
روزی اِلا به دیدن گونهیلد میرود و از او میخواهد تا خواهرزادهاش، اِرهارت، را نزد خود ببرد. از طرف دیگر گونهیلد درصدد است که فرزندش، اِرهارت، را به فردی مبدل سازد که لکه ننگِ نام پدر را از ذهن کسانی که او را می شناختند،میشناختند، پاک کند.
اِلا که اینک دچار بیماری مرموزی شده و در آستانهآستانهٔ مرگ است، از جان گابریل می خواهدمیخواهد که ثروتش را به نامبهنام اِرهارت کند و نام خانوادگی خود را بر او بگذارد تا شاید بدینوسیله، پس از مرگ او، اِرهارت نام خانوادگی او را زنده نگه دارد. اما اِرهارت در این تلاطم روحی و به هم ریختگیبهمریختگی فکری خود، تنها یک فکر دارد: زندگی! او می خواهدمیخواهد زندگی کند؛ آن هم به شیوهشیوهٔ خود و بنابراین تصمیم می گیردمیگیرد با خانم ویلتون ازدواج کند. این موضوع همه را بسیار ناراحت میکند و اِرهارت برای رها شدن از این وضعیت و به بهانهبهانهٔ جوانی و استقلال، به همراه همسرش به سفر میرود.