[[پرومتئوس]] عاشق آتناآتنا، دختر [[زئوس]]، شد و تنها کسی بود که آتنا را بوسید. آنها بسیار همدیگر را دوست میداشتند و آتنا به او کمک کرد تا آتش را بدزدد و پس از زنجیر شدن پرومتئوسپرومتئوس، آتنا هر هفته به دیدن او میرفت. [[زئوس]] پس از آفرینش انسانها، پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهدبدهد؛ جز آتش. پرومتئوس مهربان، همهٔ فنون، صنعتها و فوت و فن کارها را به انسانها آموخت. معروف است که قدرت تکلم را هم پرومتئوس به انسان آموخت او نام همهٔ اشیا و حتی طرز خواندن و نوشتن را هم به انسان آموخت،آموخت؛ اما همهٔ کارها به کندی پیش میرفتمیرفت؛ چرا که هنوز جای آتش خالی بود. پرومتئوس قصد داشت آخرین هدیه را هم به انسان بدهد هر چند میدانست مورد غضب خدای خدایان، زئوسزئوس، قرار میگیرد. روزی در پای [[کوه المپ]] آتنا را دید و آتنا در کار ساختن و پرداختن انسان به پرومتئوس ،پرومتئوس، کمک بسیاری کرد چرا که کمکهایی که پرومتئوس به انسان میکردمیکرد، در نظر آتنا جالب بود. در نتیجه زمانی که فهمید پرومتئوس در حال تلاش برای تهیهٔ آتش برای بشر استاست، او را از معابر مخفی به قله رساند.<ref>{{پک|راجر لنسلین گرین|۱۳۹۲|ک=اساطیر یونان از آغاز آفرنش تا عروج هراکلس|ص=۴۹}}</ref> پس از رسیدن به قله
[[کوه المپوس]]، پرومتئوس چند اخگر آتشین از «چرخ خورشید» ربود و درون یک رازیانهٔ غول پیکر به زمین آورد.<ref>{{پک|راجر لنسلین گرین|۱۳۹۲|ک=اساطیر یونان از آغز آفرنش تا عروج هراکلس|ص=۴۸}}</ref>