'''ادموند ویلفراند''' فرزند کارخانهدار ثروتمندی است که در یک سفر کاری به [[هندوستان]] عاشق زنی انگلیسی-هندی میشود و با وی ازدواج میکند. پدر ادموند، آقای ویلفراند از شنیدن این خبر ناراحت شده و پسرش را برای همیشه طرد میکند و در نتیجه رابطهشان قطع میگردد. آنها صاحب دختری میشوند که اسمش را '''پرین''' میگذارند. بعد از چند سال ادموند در اثر بیماری فوت میکند و مادر پرین سفری را شروع میکند تا دختر ۱۳سالهاش را به پدر بزرگش در فرانسه برساند. در اواخر این سفر پر مشقت و پر ماجرا مادر پرین هم بیمار شده و علیرغمعلیرغم تلاشهای دخترش در اثر بیماری میمیرد. پرین به همراه تنها سگش به سفرش ادامه میدهد و به [[ماریکور]] شهری که پدر بزرگش در آنجا مدیر کارخانه بزرگی هست میرسد. در این سفرشهر پرین با دختری به نام رزالی آشنا میشود. رزالی هم مانند او [[یتیم]] است و در کارخانهی پدربزرگ پرین مشغول به کار میباشد. پدربزرگ پرین اکنون پیرمردی شده که از غم دوری ادموند سخت غمگین و افسرده شده، بیناییاش را از دست داده است وتنها به امید پیدا کردن پسرش ادامه حیات میدهد. پرین بنا به توصیهی مادرش هویت خود را آشکار نمیکند تا در فرصتی مناسب حقیقت را آشکار کند. او با صبوری، مشکلات را پشت سر میگذارد و برای جلب محبت مردم، از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند. پرین آهسته آهسته بر مشکلات فائق آمده و با آشکار شدن هویتش به خوشبختی دست پیدا میکند.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=معرفی کتاب باخانمان|نشانی=https://ketabak.org/ketab/12521-%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%86|وبگاه=کتابک Ketabak|بازبینی=2021-03-12|کد زبان=fa|نام=کتابک|نام خانوادگی=Ketabak}}</ref><ref>{{یادکرد وب|عنوان=هکتور مالو؛ خالق رمانهای ماندگار در دنیای ادبیات کودکانه|نشانی=https://www.irna.ir/news/83792700/هکتور-مالو-خالق-رمان-های-ماندگار-در-دنیای-ادبیات-کودکانه|وبگاه=ایرنا|تاریخ=2020-05-19|بازبینی=2021-03-12|کد زبان=fa|نام خانوادگی=3015}}</ref>