هومی بابا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Mohammadebrahim2002 (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه وظیفه تازه‌وارد
Mohammadebrahim2002 (بحث | مشارکت‌ها)
جز نکات املایی و ویراستاری
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه وظیفه تازه‌وارد
خط ۱۳:
'''زبان نقد'''
 
هومی بابا در تقابل با آنچه «کلیشه های ایده آلیسمِ سیاسی» می نامد، معتقد به نوعی «زبان نقد» است. در شیوه‌های رایج نقد سیاسی، معمولاً نقدهایی کلیشه ای بدون توجه به ساختار تاریخی- اجتماعیِ کشورهای [[مستعمره]]، صرفاً راه کارهایی استاندارد شده برای نقد استفاده می‌کنند. این نقدهای کلیشه ای چندان توجهی به تاریخِ متفاوت کشورهای مستعمره و تجربهٔ اجتماعیِ خاص آن‌ها ندارند. از نظر او این نوع زبان نقد به این دلیل تأثیرگذار است که می‌تواند « بر زمینه های پیش فرضِ  تقابل های دوگانه غلبه یابد و فضایِ ترجمه را بگشاید: به بیانی کنایی،یککنایی،ویک فضایِ دورگه،  جایی که ساختنِ یک ابژه ی سیاسیِ جدید ؛ نه آنچه می شناختیم و نه آنچه «دیگر» است، به صورتی درخور، انتظاراتِ سیاسیِ ما را انتقال[ یا تغییر] می‌دهد و آنگونه که باید، همین فرم هایِ بازشناساییِ لحظهٔ امر سیاسی را تغییر می‌دهد»(مکانِ فرهنگ، به نقل از Huddart,2006:17) <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=Homi K. Bhaba|نام خانوادگی=Huddart|نام=David|ناشر=Rutledge 2006|صفحات=17}}</ref>.
 
این نوع نقد در رابطه با کلیشه ها به ما هشدار می دهد. بابا نشان می دهد که دانش و معرفت کلیشه ای در برابر مردم مستعمره، همزمان که به عنوان ابزار کنترلِ مستعمره نشینان به کار می رود، از دسترسِ نقدِ روشنگرانه و یا دلیل تراشی های فلسفی برای مشروع جلوه دادن مأموریتِ «متمدن سازی» استعمار، به دور می‌ماند. وی در «مکانِ فرهنگ» می‌نویسد: « وقتی جمعیتِ بومی را توسط چنین اصطلاحاتی [_ اصطلاحات و خصوصیات کلیشه ای_] می شناسیم، فرم های تبعیض آمیز و اقتدارآمیزِ کنترل سیاسی، مناسب تلقی می شوند. بنابراین جمعیت مستعمره، هم علت و هم معلول این سیستم تلقی می شوند و در تسلسل تفسیرها، زندانی می گردند»(Bhaba1994:83)<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=Location of culture|نام خانوادگی=Bhaba|نام=Homi k.|ناشر=Rutledge|سال=1994|صفحات=ذکر شده در متن}}</ref>.
خط ۲۳:
«این [گفتمان] سازوبرگی است که شناسایی و انکارِ تفاوت های نژادی/فرهنگی/تاریخی را به کار می اندازد. ... هدفِ گفتمان استعماری، تفسیر استعمارشده به عنوان جمعیتی از افرادِ تباه،بر اساسِ ریشه های قومی شان است، تا بتواند فتح [آن کشورها] و بنانهادنِ سیستمِی از حکومت گری و راهبردسازی را توجیه کند»(ibid:70).
 
بابا در نقد خود از گفتمان استعماری از مفاهیم لاکانی بهره می‌گیرد.برای مثال مفهوم «مرحله ی آیینه ای» که اشاره به زمانی دارد که کودک با دیدن تصویر خود در آینه_ استعاره ای از مشاهدهٔ دیگران که به ما واکنش نشان می‌دهند_ به این پی می‌برد که وجودی مجزا از مادر و پدر دارد و صرفاً بمبارانی از یاخته‌های بی معنا نیست بلکه کلیتی همگون در قالبِ یک پیکر دارد. البته لاکان تأکید می‌کند که این شناخت اساساً شناختی خطاست چرا که مرحلهٔ آیینه ای فقدانی بنیانی در شخصیت فرد را می پوشاند، فقدانی که هرگز پُر نمی‌شود. بر همین اساس بابا اشاره می‌کند که اساساً احساسِ کامل بودنی که در تصویر حاصل از کلیشه‌ها، به ما القا می‌شود، همیشه در معرض تهدیدِ یک فقدان قرار دارد. چرا که کلیشه‌ها نیز اساساً برای پوشاندن ناشناختگیِ چیزهای جدید به وجود آمده‌اند. به علاوه [[ژاک لاکان|لاکان]] اشاره می‌کند که مایه‌های نارسیسیسم(خودپرستی) و پرخاشگری نیز از همین مرحلهٔ شناختیِ کودک نشأت می‌گیرند. دو خصلتی که در بازخوانی بابا از گفتمان استعماری نیز، اهمیت بنیادین دارند. استعمارکننده برتری و فرادستی اش را با پرخاشگری اعلام می‌کند، اما از همین نکته می‌توان دریافت که همیشه نگرانِ هویتِ خود است که به هیچ وجه به پایداریِ آنچه که ادعا یا تظاهر می‌کند نیست.(Huddart 2006:28-29). به همین دلیل است که نگاه استعمارگر همیشه نگاهی «مضطرب» است. نباید فراموش کرد که استعمارگر برای این به «دیگری» «خیره» شده‌است که بتواند هویتِ یکدستی برای خود بسازد. هویتی که اساساً نمی‌تواند به هیچوجههیچ وجه بدون خلل باشد. به همین دلیل است که به نظر بابا هم دربرابر تصویر کلیشه ای استعمار شونده‌ها مقاومت کرد و هم دربرابر تصویر یکدست و خالی از خلل استعمارکننده!
 
=== دوگانگی/درهم‌آمیزی ===