بچه‌های آلپ: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
Hura.jafarabadi (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶:
== داستان ==
{{بهبود منبع-بخش}}
آنت برنی‌یربارنیل دختر خوش قلبی است که با پدر و برادر کوچکش، دنی به همراه عمه پدر سالخورده‌اش در دهکده‌ای کوچک به نام [[روسینی‌یر]] در دامنهٔ کوه‌های [[آلپ]] زندگی می‌کند.
 
وقتی آنت تنها هفت سال داشت، مادرش را هنگام تولد برادرش دنی از دست داد. از آن به بعد چون خانواده‌اش توانایی استخدام خدمتکار را نداشت، آنت مسئولیت کارهای خانه را بدوش گرفت و با معلم مدرسه‌اش توافق کرد که در خانه بماند و از دنی مراقبت کند. اماچون نمی توانست به خوبی از پس کار ها بربیاید پدرش از عمه ی خود خواست تا به کمکشان بیاید.وقتی عمه (کلوتکلود) به آنها پیوست ، آنت دوباره به مدرسه بازگشت و نمرات خوبی هم به دست آورد. یک بار دنی در شب [[کریسمس]] پنج سالگی‌اش، جورابدمپایی پشمی خود را بیرون از خانه روی برف‌ها گذاشت تا [[بابا نوئل]] (سانتاکلوز) در آن‌ها برایش هدیه بگذارد. فردا صبح، در اوج ناباوری ، یک بچه [[قاقم]] در جوراب خوابیده بود. دنی آن را کلوز نامید که یکی از نام های بابا نویل است و از آن روز آنها دوستانی صمیمی شدند.
 
درست بر روی تپهٔ مقابل، روبه‌روی کلبه آن‌ها، لوسین مورل، هم‌کلاسی و دوست
آنت، به همراه خواهر بزرگش، ماری و مادرش زندگی می‌کرد. او از درس و مدرسه بیزار است و این که مجبور است در کارهای خانه و مزرعه کمک کند و همهٔ وظایف پدرش را به گردن بگیرد، ناراحت بود. مادر و خواهرش همیشه او را به‌خاطر تنبلی‌اش سرزنش می‌کردند.
 
یک روز که آنت همراه خود آینه ای به مدرسه برده بود،لوسیون آنرا ناخواسته شکست و آنت سخت رنجید و با لوسین قهر کرد . تا اینکه لوسین که در کار کنده کاری بروی چوب مهارت بالایی داشت برای آنت یک گردنبند چوبی طرح گل و برای دنی یک مجسمه بز کوهی . در این اتفاق ها نزدیک تولد آنت هم بود و دنی یک روز به تپه ای که درکنار یک دره قرار داشت و گل های زیادی بود رفت تا برای تولد خواهرش یک دسته گل تهیه کند در این هنگام لوسین به خانه آنت رفت تا گردنبد را به او هدیه کند ولی آنت خانه نبود و از مادربزرگ کلود شنید که دنی برای چیدن گل به تپه رفته است . لوسین تصمیم گرفت تا او هم به تپه برود تا کمک دنی گل بچیند. در تپه لوسین به دنی گفت بیا باهم حلقه گلی درست کنیم و در روز جشن دور گردن خواهرت بیاندازیم اما دنی به او گفت که خواهرم به من گفت تورا برای جشن تولدش دعوت نکرده!! لوسین باور نکرد و خیلی ناراحت و عصبانی شد و بلند سر دنی داد کشید و گفت این دورغ است در این هنگام کلوز قاقم تربیت شده دنی دست لوسین را گاز گرفت و لوسین کلوز زا در دست گرفت و نزدیک پرتگاه برد و گفت دنی از من معذرت بخواه وگرنه کلوز رو پرت میکنم در دره
یک روز که آنت همراه خود آینه ای به مدرسه برده بود،لوسیون آنرا ناخواسته شکست و آنت سخت رنجید و ....
ناگهان کلوز دست لوسین را گاز گرفت و لوسین ناخودآگاه اورا دورن پرتگاه پرت کرد اما متاسفانه دنی برای نجات کلوز خودش در پرتگاه پرت شد و ................................ .
 
=== درونمایه ===