صفیه بنت حیی بن اخطب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
متن بسیار جانبدارانه و خارج از محتوای دقیق منبع ذکر شده است
برچسب‌ها: برگردانده‌شده ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز ویرایش 151.242.211.11 (بحث) به آخرین تغییری که Hamidreza Mirzasadeghi انجام داده بود واگردانده شد
برچسب: واگردانی
خط ۵:
صفیه در کودکی بسیار مورد توجه پدر و عمویش ابویاسر بن اخطب که او نیز از سران یهود بنی نضیر و از اشراف [[مدینه]] به شمار می‌آمد قرار داشت. با ظهور [[اسلام]] و هجرت پیامبر اسلام [[محمد]] به مدینه، پدر و عموی صفیه در زمره بزرگترین دشمنان محمد درآمدند. مادرش «بره» دختر سموئیل نام داشت؛ او خواهر رفاعة بن سموئیل از شاخه یهودیان [[بنی‌قریظه]] بود که در ردیف یهودیان بنی نضیر بوده‌اند. صفیه در مدینه متولد شد. او نخست به ازدواج [[سلام ابن مشکم]] قریظی درآمد؛ ولی پس از مدتی از او جدا شد و به همسری [[کنان ابن ربیع]] بن ابی‌الحقیق که از شاخه یهودیان بنی‌نضیر بود رفت.
 
در سال چهارم هجرت و در پی جنگی که بین یهودیان بنی‌نضیر و مسلمانان به رهبری محمد پیش آمد یهودیان بنی‌نضیر شکست خورده و ملزم به ترک مدینه شدند. پس از تبعید از مدینه عده‌ای از سران بنی‌نضیر از جمله حیی بن اخطب و کنانه بن ربیع و دیگران به [[خیبر]] پناه بردند و در قلعه‌های آنجا ساکن شدند. پس از [[صلح حدیبیه]]، در اوایل سال هفتم هجرت محمد بهبا یهودیان خیبر دوباره یورشوارد بردجنگ شد و این منطقه را که به صورت مرکزی برای آشوب های نظامی و تحریکات و جنگ‌افروزی‌ها علیه مسلمانان در آمده بود فتح کرد. در این جنگ کنان ابن ربیع شوهر صفیه به دستور محمد به دست [[زبیر بن عوام]] شکنجهتعزیر و به دست [[محمد بن مسلمه]] به قتلکشته رسیدشد <ref>مغازی واقدی - جلد ۲ صفحه ۵۱۴</ref> <ref>المغازی محمد بن عمر واقدی جلد ۲صفحه۵۱۳</ref> <ref>موسوعه التاریخ الاسلامی - محمدهادی یوسفی غروی - جلد ۴ صفحات ۵۱ و ۵۲</ref> و غنائم بسیاری نصیب مسلمانان گشت. در جریان فتح قلعه قموص که یکی از قلاع هفتگانه خیبر و دژ فرزندان [[ابی‌الحقیق]] بود، زنان به اسارت گرفته شدند که از جملهٔ آنان صفیه دختر حیی بن اخطب و یکی از دختر عموهایش بودند.
 
محمد به [[بلال حبشی]] فرمان داد، صفیه و دختر عمویش را کنار بارها و جایگاه خود ببرد. «بلال»، این دو نفر را از کنار کشتگان [[یهود]] عبور داد و خدمت پیامبر آورد. پیامبر از جریان آگاه گردید، از جای برخاست و عبا بر سر «صفیه» افکند و به او احترام کرد و برای استراحت او نقطه‌ای را در لشکرگاه معین کرد، سپس با لحن تند به بلال گفت: «مگر مهر و عاطفه از دل تو رخت بربسته که این دو زن را از کنار اجساد و شکنجه شدگان و عزیزان خود عبور دادی»؟ یکی از مسلمانان به نام [[دحیه کلبی]] در نظر داشت تا از محمد صفیه را بخواهد (غیبت جنگی). خود محمد ردای خویش را بر او افکند. محمد به صفیه گفت: «اگر بخواهی به دین خودت باشی تو را مجبور به ترک آن نمی‌کنم؛ ولی اگر خدا و رسول او را برگزینی تو را به‌ همسری خود برمی‌گزینم».صفیه گفت: «حتماً خدا و پیامبر او را برمی‌گزینم».<ref>طبقات الکبری، حقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج8، ص 96</ref> صفیه هفده ساله بود که به ازدواج رسول‌خدا(ص) درآمد.
 
محمد چادری سراسری یا چیزی شبیه آن بر سر صفیه افکند و بر ترک شتری نشاند و او را به مدینه آورد و در خانه یکی از انصار منزل داد. [[عایشه]] نیز در حالی که نقاب زده بود از جمله زنان انصاری بود که به دیدار او رفتند. محمد صفیه را نیز چونان دیگر همسرانش ملزم به رعایت حجاب کرد و برای او هم مانند همسران دیگرش «نوبت جماع» ( رابطه جنسی ) معین کرد.
 
به گفته طبقات‌الکبری پیامبر اسلام به صفیه گفت: «از این پیشـنهادهاي من یکی را برگزین، اگر اسـلام را برگزینی تو را براي خود نگه میدارم و اگر یهودي بودن را برگزینی، شایـد آزادت کنم و به قوم خود بپیوندي (کشته شوی)». پیـامبر در چهره صـفیه و نزدیک چشم او نشانه کبودشده گی که به سبزي می زد دید و از او پرسیدکه این چیست؟ صفیه گفت اي رسول خدا درخواب چنان دیـدم که ماهی ازسوي آسـمان یثرب آمـد و در دامنم قرارگرفت، این موضوع را به شوهرخویش گفتم، کنانه گفت گویا دوست داري که همسر این پادشاه یشوي که از مدینه می آید؟ وچنان برچهره ام زد که از اثر آن گرفتار عادت ماهیانه شـدم. پیامبر (ص) تا صـفیه پاك شـد همچنان درخیبر ماند و بدون اینکه با او زفاف کند از خیبر بیرون آمد. هنگامی که شتر پیامبر(ص) راجلو آوردنـد تا ازخیبر بیرون آیـد پیامبر ران خود را افقی قرار داد که صـفیه پاي بر آن نهد وسوارشود، صـفیه از اینکار خودداري کرد و زانوي خود را بر ران پیـامبر نهـاد وسوارشـد، رسول خـدا (ص)صـفیه را پوشانـد.<ref>[[طبقات الکبری]]، مدخل مربوط به صفیه دختر حیی بن اخطب، قابل دسترسی در [https://drive.google.com/file/d/1dfYogNQXN7IOAgTAXVsijOJDAuVcIYUD/view?usp=sharing اینجا]</ref>
 
پس از رحلت پیامبر، [[عمر بن خطاب]] برای او شش هزار [[درهم]] مقرری سالیانه در نظر گرفت. او در سال سی و پنج هجری و در پی محاصره خانه [[عثمان بن عفان]] - [[خلیفه]] سوم- به کمک عثمان شتافت و از خانه خود تا خانه عثمان معبری گشود و از طریق آن آب و غذا به او و خانواده‌اش می‌رساند.