پارادوکس قدرت مطلق: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
افزودن نقد
←‏نقدها: کاملا بدون منبع و خود نوشته
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
خط ۱۹:
== نقدها ==
<!-- به باور منتقدان، اشکال از سوال است. در جملهٔ قادر مطلق که سنگی بسازد که خود نتواند بلند کند (قادر مطلق)یعنی تو از همه قادر تری اعتراف می‌شود. و در جمله(نتواند بلند کند)اعتراف می‌کنیم که تو قادر نیستی. خداباوران میگویند اگر انسان مکر کند خدا مکری بالاتر از انسان میکند وقتی به خدا گفته میشود سنگی یساز که نتوانی آن را بلند کنی خداوند سنگی میسازد که نتواند بلندش کند ولی وقتی تو سوالت را عوض کنی و بگویی حالا بلندش کن خداوند هم جوابش را عوض میکند و سنگ را بلند میکند تو هدف سوال اول را عوض کرده‌ای با کلک و خداوند هم که از تو باهوشتر است جوابش را عوض میکند -->
به باور [[فلسفه|فیلسوفان]] و [[علم کلام|متکلمین]] [[مسلمان]]، قدرت خدا به اموری تعلق می‌گیرد که امکان تحقق داشته باشند. از این رو آنچه ذاتاً ممتنع یا مستلزم امتناع و محال است، متعلق قدرت نخواهد بود. چنین اموری در دایره شی قرار نمی‌گیرند تا متعلق قدرت الهی باشند. بنابراین امور محال (همچون نمونه‌های بالا) متعلق قدرت الهی قرار نمی‌گیرند و عدم پیدایش این امور به علت محدودیت قدرت الهی نیست. یعنی قدرت خدا به محالات ذاتی تعلق نمی‌گیرد و این هیچ محدودیتی برای قدرت الهی پدید نمی‌آورد؛ زیرا این امور قابلیت ایجاد ندارند. قدرت خدا به امور قابل تحقق تعلق می‌گیرد و در هر حال فاعل کامل است اما این امور در درون خود ضعف و عجز دارند. یعنی قدرت به محالات ذاتیه تعلق نمی‌گیرد.<ref name=book>{{یادکرد|فصل=فصل سوم، صفات خدا |کتاب=اندیشهٔ اسلامی|نویسنده=جعفر سبحانی و محمد محمد رضایی|ترجمه=|ناشر=دفتر نشر معارف|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحهٔ ۱۰۵و۱۰۶|سال=زمستان ۱۳۸۷ |شابک=}}</ref>.
 
به‌عبارت دیگر، هر چیز برای تحقق یافتن دو شرط دارد:
# آن چیز ظرفیت تحقق یافتن داشته باشد.
# موجودی برای تحقق بخشیدن به آن چیز باشد.
 
برای نمونه، این که من خدا نمی‌شوم، ناشی از فقر و نیاز ''من'' است نه ناتوانی خدا. من، تا وقتی که من هستم، مخلوقم و در عین مخلوق بودن، خالق خود شدن غیرممکن است. قدرت واجب الوجود به موجودات ممکن تعلق می‌گیرد و نه موجودات ممتنع الوجود.
 
نمونه هایی از این مسئله را بدیهیات نیز میدانند،برای مثال اگر چیزی یک مفهومی داشته باشد در عین حال نمی تواند مخالف آن مفهوم را دارا باشد،این جسم گرم است پس سرد نمی تواند باشد،در واقع دو مفهوم نمی تواند در عین حال برای یک چیز صادق باشد مثلا من پسر هستم،پس نمی توانم دختر هم باشم، اینگونه مفهوم ها از این جهت قابل بیان نیست که با عنوان کردن یک معنا برای چیزی ویژگی هایی را برای آن چیزی در نظر گرفته ایم و زمانی که معنایی دیگر برای آن عنوان می کنیم،به این مسئله اشاره داریم که دیگر آن چیز همان مفهوم گذشته را نمی دهد و در حال چیز دیگری شده است. اگر چیزی،سنگی با ابعاد 3 متر مکعب باشد،نمی تواند دیگر در ظرفی با ابعاد 2 متر مکعب قرار گیرد در حالی که همان سنگ باشد؛پس هر چیزی که ویژگی هایی داشته باشد نمی تواند در عین حال فراتر از آن ویژگی را دارا باشد.
۱ .البته نکته ای نیز وجود دارد که مثل وجود علم (‌که وجود آن بدیهی است)‌ کمالاتی فراماده وجود دارد؛
 
۲. پس جهانی فرا ماده وجود دارد؛
 
۳.خدا که اکمل موجودات است فرا ماده است؛
 
۴. سنگ که تعریفی مادی است نمیتواند آنقدر سنگین شود که از بین نرود و در واقع بلند کردن هم تعریفی مادی برای سنگ است؛
 
۵. بلند کردن در دنیا تعرف می شود؛
 
۶. پس بلند کردن آن سنگ در دنیا برای خدا امکان پذیر است ولی سنگ نمیتواند آنقدر سنگین شود.
 
== پانویس ==