سخنرانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: افزودن القاب ویرایشگر دیداری |
||
خط ۱:
== تعریف سخنرانی ==
'''سخنرانی'''،<ref>{{یادکرد فرهنگستان | مصوب=سخنرانی | بیگانه=lecture, conférence (fr.) | بیگانه در فارسی= | حوزه=عمومی | دفتر=نخست | بخش=فارسی | سرواژه=سخنرانی}}</ref> '''درس-گفتار'''<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ علوم انسانی|نام خانوادگی=آشوری|نام=داریوش|ناشر=[[نشر مرکز]]|سال=۱۳۹۵|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۸۶۵-۴|مکان=تهران|صفحات=۲۴۸|ویرایش=سوم|پیوند نویسنده=داریوش آشوری}}</ref> یا '''خطابه''' به عمل صحبت کردن یک فرد برای گروهی از [[مردم]] که [[مخاطب]] یا شنونده او هستند، با نیت خاصی مانند آگاهی بخشی، تحت تأثیر قرار دادن یا ایجاد برانگیختگی گفته میشود.سخنوری یا خطابه فنی است که به وسیله آن گوینده،شنونده را به سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب میکند.پس غرض از سخنوری همین دو نتیجه است که شنونده سخن گوینده را بپذیرد و بر منظور او برانگیخته شود.گوینده ای که این فن را به کار میبرد،خطیب و سخنور یا سخنران می نامند و سخنی را که این فن در آن به کار برده شود خطبه،خطابه،نطق و گفتار خوانند. سخنرانی عموماً به معنای ارتباط چهره به چهره با مخاطب بوده و در اغلب موارد برای اقناع مخاطبین انجام میشود. این مفهوم در [[زبان انگلیسی]] بسیار شبیه به مفهوم Presentation یا [[ارائه]] میباشد با این تفاوت که مفهوم اخیر بیشتر در مورد فعالیتهای تجاری به کار میرود. سخنران معمولاً مستقیماً برای مردم یا رسانهها به صورت عمومی صحبت میکند و دیدگاه شخصی یا گروه خاصی را بیان می کند.
سطر ۹۶ ⟵ ۹۷:
ـ در نگاه نخست میان شنونده و سخنور دیواری وجود دارد که سخنور باید در ابتدا این دیوار را برطرف کند و سپس به اقناع بپردازد. مشروط بر اینکه فرد بداند چه کارهایی را نباید انجام دهد اقناع نیز چندان کار دشواری نخواهد بود. از مهمترین این ممنوعیتها آن است که سخنور نباید خطوط قرمز اطلاعاتی مخاطب را بشکند بلکه با شناخت صحیح از آن وارد این حریم شود.
=== خط ذهنی ===
خط ذهنی یعنی باید سخنور بتواند در یک روند مشخص ماجراگویی کند. از اینروست که اگر فرد قصهگویی متبحر باشد، سخنور خوبی نیز خواهد بود. خط ذهنی در جهت ماجرا گفتن در سخنرانی مدد رسان است.
خط ذهنی باعث میشود که رشته کلام از دست سخنور پاره نشود و ماجرا از ابتدا تا انتها بشکلی منظم پیش برود و دیدگاههای سخنور نیز باعث میشود که به اطلاعات جمع آوری شدهاش سمت و سو بخشد.
در مکتب پست مدرنیسم سخنرانیها گونههای متفاوتتری به خود گرفته است. از این قضا که در این گونههای سخنرانی دیگر مهم نیست که فرد چه سخنی را بر زبان براند زیرا جنس مخاطبی که با آن سروکار داریم نیز تغییر یافته، این مخاطب به نوبه خود اطلاعات زیادی دارد پس کار سخنران در وهله اول گیجکردن مخاطب خود است بدین روش که ابتدا سخنور جملهای را میگوید و تا مخاطبش بخواهد به درک درستی از آن جمله دست یابد سخنور جملات دیگر خود را نیز بصورت متوالی بیان کرده و ادامه میدهد و از این طریق مخاطب خود را عقب نگه میدارد. سخنران تنها بواسطه پشتوانه فکری و مهارت فردی خود است که میتواند مستمعین را عملاً درگیر جریان سخنرانی کند.
کار اصلی یک سخنور مخابره یک مفهوم اصلی است که در صورت به انجام رساندن این هدف دیگر چندان مهم نیست که تک تک جملات به چه معنا خواهند بود. بنابراین سخنور باید تمرکز خود را بر روی پیوند ساختاری جملات قرار دهد. همه جملات باید در خدمت تفسیر همان پیام اصلی ـ که معمولا بیش از یک جمله نیست ـ باشند.
در نظر اغلب مردم یک سخنران پیش از اینکه یک سخنران شود باید کارشناس موضوعی که میخواهد درباره آن صحبت کند نیز باشد و کلام خود را بواسطه پشتوانه علمی و مدارج تحصیلی در باب آن موضوع بیان کند. در حالیکه این قضاوت درستی درباره نحوه فعالیت یک سخنران نیست.
سخنرانی که موضوعی را بر اساس معانی متعارف مربوط به آن موضوع بسط دهد دیگر سخنران نیست زیرا در صدد ایجاد هیچگونه نوآوری برای مخاطب نبوده در نتیجه سخنان وی نزد مخاطب نیز مورد قبول قرار نمیگیرد.
دانستههای شخص سخنور باید تنها وسیلهای برای اقناع شنونده باشد و نه بیشتر. سخنران با استفاده از این اطلاعات در پی دست یازیدن به فصل مشترکی از تجربیات میان خود و مخاطب است تا گاهگاه در تائید کلام او برایش سری تکان دهد.
یک سخنران متبحر باید مطالعات گستردهای در زمینه مسائل و معضلات روز جهان داشته باشد. این جمعآوری اطلاعات خود میتواند از طریق دسترسی به اینترنت، روزنامهها و مجلات، کتابها و حتی گفتگو میان دوستان امکان پذیر شود. دریافت این اطلاعات با توجه به تسهیل در دسترسی به منابع دیگر کار چندان صعبی برای سخنور نیست؛ در نتیجه آنچه اهمیت دارد بهرهگیری درست از اطلاعات بدست آمده است. این اطلاعات باید دارای نظم، هماهنگی و یکپارچگی باشند تا فرد در هنگام ارائه آنها در مسیر درستی گام بردارد.
بطور مثال سخنرانی که قصد دارد درباره حمل ونقل شهری صحبت کند میتواند از موضوعات مختلفی که پیرامون این مسئله وجود دارد استفاده نماید مانند:
«ترافیک، اتومبیل، فرهنگ رانندگی، آلودگی زیست محیطی، وضعیت معابر شهری، اتلاف وقت در بزرگراهها، بهداشت روانی، رعایت حقوق شهروندی، چگونگی ساخت جادهها و بزرگراهها، بالا رفتن هزینه سوخت، پارکینگهای شهری و...»
بنابراین میتوان ملاحظه کرد که یک موضوع ساده مانند حمل و نقل شهری خود تا چه میزان قابلیت طرح و بسط دارد.
سخنران میتواند از یک مثال یا یک نمونه آماری و مواردی از این دست استفاده کند و بطور مثال برای مبحث سوخت، نمونه آماری ذکر کند و در نهایت همه این تلاشها باید در راستای کمک رساندن به پیام اصلی سخنران باشد.
مطلب اصلیای که سخنور درباره آن مشغول سخنرانی است لزوماً قرار نیست همان موضوع باشد بلکه سخنور با در نظر گرفتن شرایط و نوع مخاطبی که با آن سروکار دارد تعیین موضوع میکند. موضوع نیز در وهله اول قراردادی برای زدن حرف اصلی، است.
موضوع در سخنرانیهای معاصر در حد یک عنوان باقی میماند و در حقیقت این سخنور است که باید تمام تلاش خود را بکند تا از طریق ایجاد یک ساختار، گویندهی یک سری از حقایق برتر باشد. پیام اصلی سخنور خود ایجاد کننده خط ذهنی برای وی نیز هست. خط ذهنی دغدغه اصلی سخنران است که این دغدغه با ذهنیات مخاطب ارتباط تنگاتنگی دارد.
=== دیدگاه ===
همان نظرگاه شخصی سخنور نسبت به مسائل پیرامونش است. این نظرگاه برآمده از اطلاعات مختلف نیست بلکه برگرفته از دانش وجودی سخنور است که بصورت نهادینه در او وجود دارد.
سرچشمه دانائی در نهاد ما نهفته است تنها کاری که ما باید انجام دهیم آن است که به دور از آموزهها و داوریها و نگرشهای علمی در باب مسائل مختلف، به وقایع و موضوعات از دریچه چشم وجودی خود بدان نگاه کنیم.
باید در نظر داشت که فرد از طریق بدست آوردن اطلاعات صرف نمیتواند به دیدگاه دست یابد بلکه جمعآوری اطلاعات تنها به نگرشهای فرد سمت و سو میبخشد. که این نگرش با مفهوم دیدگاه تفاوت عمدهای دارد.
دیدگاه آن دریافت شخصی فرد از وقایع مختلف طبیعی است که خود با توجه به مسائل متعددی قابل تغییر است. اگر بدون وامداری از تفکر دیگران درست بیاندیشید میتوانید دیدگاهی ایجاد کنید که در خلق تکنیک و فرم همیاریرسان است. بهترین دیدگاه آن نظر گاهی است که هیچ یک از عوامل بیرونی در آن دخیل نباشد و تماماً از وجود شما برگرفته باشد که این خود زمانی اتفاق میافتد که فرد خود را از اطلاعات علمی و.... کاملاً رها کرده باشد. این دریافتها و الهامات خالصانه همواره در زندگی دانشمندان و بزرگان اعصار مختلف بروز و ظهور داشته است.
یکی از علل اصلی اضطراب در انسان این است که فرد دائماً در سخن گفتنش وامدار نظرات دیگران است در صورتیکه اگر فرد به آن ذات واحدی که در درونش وجود دارد مراجعه کند کلام وی نیز جان میگیرد و دیگر سخنگوی تفکرات عاریهای دیگران نخواهد بود.
سخنران باید نسبت به جریانات فکری و ذهنی خود وقوف کاملی داشته باشد. جریانات فکری و ذهنی بوسیله مجموعهای از عوامل ایجاد میشوند این عوامل عبارتند از:
جریان فکر : ذهن ← ذهنهای ثانویه ← تصاویر ذهنی ← خیال ← احساس (موهومات خود را به معقولات مبدل میکنند و معقولات نیز در راستای خیال قرار میگیرند و به محسوسات تبدیل میشوند).
از جمله اجزاء فکر ذهن است که این ذهن بر خلاف فکر یک قوه هوشمند نیست بلکه ذهن آن موتور انسانی است. ذهن اگر از کار بیفتد بدن نیز از کار باز میایستد. ذهن بر اساس داشتههای فکر ساختار و چارچوب ایجاد میکند و در صورتیکه اطلاعات نادرست به ذهن خود بدهیم در درون خود ثبت میکند و این اطلاعات را به همان صورت نادرست بیرون میدهد از اینرو لازمست ذهن را با آموزش دادن تربیت کرد.
فکر آن قوه هوشمندی است که وجه ممیزه ما از سایر موجودات است. فکر بصورت دائمی در حال کار کردن است. فکر سازنده ذهن است.
تناقضات فردی؛ بر آمده از جنگ میان فکر و ذهن است. اگر شرایطی ایده آل مانند مدینه فاضله برای بشر فراهم شود فکر نیز میتواند ذهن سالمی خلق کند.
=== مخاطب شناسی و نحوه ارائه مطلب ===
از آنجا که تمامی تلاشهای سخنور در جهت راهبری مخاطب خویش است بنابراین سخنور باید مخاطب شناس بسیار دقیقی باشد و مطالب خود را براساس نوع مخاطب خود تنظیم کند. با در نظر گرفتن این نکته که جنس کلام وی نسبت به مخاطب تغییر نمییابد.
اینکه مخاطب در چه سطحی از آگاهی از لحاظ علمی و فنی قرار گرفته باشد و تا چه میزان نسبت به موضوع آگاهی داشته باشد نحوه انتقال مطالب توسط سخنور را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
گاهاً نیاز یک مخاطب با دیگری متفاوت است بنابراین باید نیاز مخاطب و ماهیت ذهنی او و اینکه نسبت به دنیا چه بینشی دارد و چه چیزی برای او از اولویت بیشتری برخوردار است را بشناسیم.
آماده کردن یادداشت برداریها و حتی انتخاب موضوع سخنرانی به شناخت ما از شنونده وابسته است.
v شناخت دستهبندیهای مخاطبین به لحاظ فرهنگی از اهمیت بسزایی برخوردار است. مخاطبین خود به دو گروه تقسیم میشوند :
1. طبقه عوام: این دسته از مستمعین گره اصلیای در ذهن ندارند و ملاک اصلی خوشبختی برای این گروه رسیدن به ثروتی هنگفت است. چنانچه این طبقه ادامه تحصیل نیز بدهند تاثیر بسزایی در روند تفکر این گروه ندارد و باز هم انتهای آمال شان به ثروت ختم میشود.
2. طبقه متوسط: این گروه اهل چرایی جویی مسائل هستند، پیشرو بوده و از هر آنچه وجود دارد سعی دارند تعریف متفاوتی از خود ارائه دهند. این طبقه حتی اگر به ملاکهای عوام نیز دست یابند در درون خود باز میدانند که چیزی سر جایش نیست و همواره در پی ایدهآلهای خویشند.
در درون هر دو طبقه دو گروه میگنجند. خوش اقبالان و بد ادباران.
گروه خوش اقبال دسته عوام، را کسانی تشکیل میدهند که به ثروت مادی دست یافتهاند و بد ادباران ایشان، بکلی از آن محروم مانده اند.
به همین منوال نیز خوش اقبالان طبقه متوسط، کسانی هستند که به علت از سر گذراندن یک سری از فراز و نشیبها در زندگی خود به طبقه خاصی از صاحبان علم و فرهنگ گرایش پیدا کرده و گاهاً تبدیل به چهرهای ماندگار میشوند و در تاریخ نام آنان ثبت میشود.
اما طیف بد ادبار طبقه متوسط حتی با وجود سرگرم شدن در حوزهای خاص و کارکردن در آن زمینه نسبت به آن تعلق خاطری نداشته و رویکرد خاصی نسبت به موضوعات مختلف دارند و دچار نوعی آشفتگی ذهنی هستند.
با در نظر گرفتن این تقسیمبندیهاست که سخنران باید متن سخنرانی خود را تنظیم کند.
خوش اقبالان و بد ادباران طبقه عوام، اصولاً افراد سختگیری نیستند و رفتارهای آنها قابل پیشبینی است بنابراین فرد کافی است برای این دسته از مطالب کلیشهای که در دست دارد؛ داد سخن براند. زیرا این دسته تنها خواستار نگاهداشت کلیشهها و مکررات هستند. البته سخنور ماهر میتواند با استفاده از همین به ظاهر کلیشهها مخاطب خود را بسوی هدف و حقیقتی نو دعوت کند.
طبقه متوسط عموماً انسانهای سختگیری هستند که مجاب کردن ایشان کار چندان راحتی نیست. در همه جای دنیا تکنیکهای سخنوری بر اساس رویکردهای این دسته شکل میگیرد.
این طبقه چون نسبت به موضوعات مختلف میاندیشد و درباره اغلب موارد، سوالاتی بی پاسخ دارد اساساً بازگویی کلیشهها برای آنها کار آمد نخواهد بود. بنابراین بهترین روش برای اقناع این دسته آن است که در وهله اول برای آنها ذهنیت کلیای نسبت به موضوع ایجاد کنیم و سپس متناسب دیدگاههای این طبقه، ذهنیتی جزئی خلق کنیم.
زمانیکه سخنور با هر دو دسته از مخاطبین یعنی عوام و متوسط سر وکار داشته باشد، در این حالت میتواند از موارد کلی انسانی سخن بگوید.
سخنور در عین حفظ جدیت در کلام نباید بر روی مطالبی که خود بدان باور دارد پافشاری کند و باید به آنچه شنونده نیز بدان باور دارد احترام بگذارد، زیرا اصل مخاطب است.
سخنور پس از بازگویی کلیات باید تحلیلی همه جانبه که در راستای پیام اصلی خویش است ارائه کند و بعد از آن تائید و قضاوت را به عهده مخاطب بگذارد.
اگر سخنور بدون توجه به ذهنیات مستمعین تنها با اتکاء به ذهنیات خود به بازگویی مطالب بپردازد نمیتواند در زمینه ارتباط با مخاطب موفق باشد. مگر اینکه مسئلهای را که سخنور قصد مطرح کردن آنرا دارد آنچنان برای وی تبدیل به دغدغه اصلی اش شده باشد و آنچنان بدان خو گرفته باشد که مخاطب نیز بتواند با او در این زمینه همدلی کند.
نوع اطلاعات مورد نظر باید با نوع مخاطب همگونی داشته باشد بطور مثال در صورتیکه فرد قصد بکارگیری سخنان بزرگان را دارد میتواند از اشخاصی که مورد تائید مخاطب است سخن بگوید تا بر گفتههای خود نیز مهر تائیدی زده باشد.
ذهنیات مورد پذیرش مخاطب که همان حقیقت نام دارد نسبت به بازگویی واقعیات؛ قدرت تاثیر گذاری بیشتری در ارتباط با مخاطب دارند. کاری که سخنور انجام میدهد این است که با نفوذ یافتن درجریان ذهنیات مخاطب آنرا به ذهنیات خود متصل میکند و سپس حقایق مورد تائید خود را به وی مخابره میکند.
سخنور نباید آراء و عقاید خود را بیپروا بیان کند، او نباید اجازه دهد به سخنش ایرادی وارد کنند تا ارزش آنچه میگوید زیر سوال رود.
باید به خاطر داشت که سخنرانی نه دل نوشته است و نه حدیث نفس و نه راهیابی به صلح و دوستی انسانی، ضمناً انتقال اطلاعات نیز نیست.
امروزه که مخاطب را نمیتوان براساس ظاهرش ارزیابی کرد میتوان با در نظر گرفتن این نکته که مستمعین وابسته به چه دستگاهی هستند و در کدام ناحیه سکونت دارند به ذهنیتی کلی در رابطه با ایشان دست یافت. با استفاده از این رویکرد سخنور میتواند خط ذهنی و ماهیت موضوعی خود را ایجاد کرده و با دسته بندی اطلاعات آنها را به بهترین شکل بازگویی کند.
سخنور ماهر کسی است که مطالب جمع آوری کرده خود را به نحوی بیان میکند که میتواند با هریک از مخاطبین خود در زمینه ای اشتراک نظر داشته باشد و با ایشان ارتباط ذهنی پیدا کند بطوریکه برای آنها تکان دهنده بوده و ایشان را به عمل وا میدارد.
سخنور موفق کسی است که در طی سخنرانی درصد بیشماری از مخاطبین خود را به سمت هدف و پیام اصلی خود، میکشاند.
گاهی اوقات پیش میآید که سخنور با شنوندگانی سروکار دارد که نسبت به اطلاعات مورد نظر سخنران ذهنیتی منفی دارند، در این صورت سخنران باید بر خلاف ذهینات و پیش داوریهای مخاطب صرفاً مطالبی را بیان کند که در آن دست به حقیقت سازی زده باشد.
در واقع هدف اصلی سخنور در بکار بردن این شیوه آنست که نیازمندی مخاطب به این روش را به او تفهیم کند چرا که مخاطب با دسترسی به ذهنیت قبلی خود به نتیجه مطلوب نرسیده است بنابراین او نیازمند تغییری اساسی است.
امروزه آنچه بیش از پیش باعث تلذذ مخاطب در طول جلسه سخنرانی میشود ارائه مطالب به روز درباره موضوع سخنرانی است.
از آنجا که در دوره معاصر با ورود حجمه کثیری از اطلاعات درباره مسائل مختلف دست یافتن به نظریهای متقن کار چندان سادهای نیست سخنور ماهر باید بوسیله مخاطب شناسی دقیق خود نیاز ایشان را شناسایی کرده و براساس ماهیت به آن فرم و ساختار ببخشد و در ضمن موارد نقض و صحت پیام خود را نیز در نظر بگیرد.
=== موضوعیت بخشی و ماهیت ===
قبل از اینکه بخواهیم پیام و سخن خود را به مخاطبمان منتقل کنیم باید بدانیم که موضوعی که در نظر گرفتهایم آیا خود نیز به آن دست یافتهایم و بدان معتقدیم؟
و اینکه در ذهن ما این موضوع تا چه حد بصورت نظاممند شکل گرفته است؟ زیرا این نظم باعث میشود که بهتر بتوانیم مطالب خود را به مخاطب ارائه دهیم و این باورمندی و آگاهی از چگونگی موضوع میتواند در ارتباط با مخاطب نقش موثری داشته باشد.
موضوع مورد نظر سخنران باید برآمده از یک سری اطلاعات موثق باشد و این مسئله لزوما بدان معنا نیست که سخنور به ارائه مجموعه ای از اطلاعات گرد آوری شده بصورت طوطی وار و پشت سرهم بپردازد بلکه موضوع مورد نظر سخنران باید متأثر از سلایق شخصی، دیدگاهها و تجربههای شخص سخنور باشد.
اطلاعاتی که سخنور از آن استفاده میکند میتواند شامل آمار، مشاهدات، حقایق شایع (مخاطب)، سخن بزرگان و... باشد که در خدمت موضوع مورد نظر سخنور قرار میگیرد. مسئلهای که در اینجا حائز اهمیت است آن است که اطلاعات را میتوان وام گرفت؛ اما موضوع نباید وام دار تفکر خاصی باشد.
در واقع سخنور باید در جای جای سخنانش مهر و امضای خودش را به مخاطب دیکته کند. زیرا اطلاعات را میتوان در مکانهای مختلف کسب کرد امّا این وظیفه سخنور است که باید بدان موضوعیت بخشد و حد و حدود این اطلاعات را مشخص کند. بنابراین دخیل کردن سلایق شخصی در این مقوله قطعی به نظر میرسد.
سلیقه آن میل و دلخواهی است که بر کار فرد تأثیر میگذارد. تجربیات زیستی و اجتماعی و سلایق شخصی ما بر موضوعیت بخشیدن به یک اثر همواره مؤثر است. این سلایق نقش مهمی در برداشتها و نظرگاههای ما در جهان پیرامونمان دارد که در برگیرنده دیدگاه و خط ذهنی ما نیز است. کارکرد ذهن در این فرآیند این است که پس آنکه ذهن از اطلاعات پیرامون خود جدا شد، اطلاعات با جهتگیریها و سلایق شخصی سخنور هماهنگ شده و برای ایجاد منطق بحث استفاده میشود.
امّا این دیدگاه و سلیقه شخصی فرد باید به نحوی برای مخاطب ارائه شود گویی که خود مخاطب نیز بدان باور داشته است.
سلایق فردی؛ خود برآمده از طبایع و خلق و خویهای انسانهای مختلف است که در اثر تغییر در خصایل هر فرد ممکن است سلایق وی نیز تغییر یابند.
=== ذهنیت، ماهیت ===
سخنور براساس ماهیتی که مد نظر دارد میتواند به امری موضوعیت بخشد. در موضوعیت بخشیدن به مسئله دیدگاه سخنور و خصائل وی به شکل پررنگی مؤثر است. ماهیت نهفته در هر موضوع تنها از طریق آزادی در اندیشهای که عاری از آراء و نظریات افراد دیگر است و رهایی از الگوها بدست میآید. ماهیت خود در چرایی جویی مسائل نهفته است.
زمانی که فرد نسبت به موضوعی از تفکری مستقل و متمایز برخوردار میشود قطعاً در پس آن زمینههای منطقی مناسبی را نیز اندیشیده است این منطق با همراهی روشهای استدلالی مناسب خود میتواند به سخنور یاری رساند تا موضوع خود را برای مخاطب قابل پذیرش کند و دست به ایجاد حقیقت بزند.
ـ در مورد مسائل امور واقعی نمیتوان بصورت جدی حرف زد زیرا این امور در حوزه جداگانهای از فن سخنوری قرار دارند و در صورت به میان آوردن آن میتوان از کلام بزرگان و مشاهیر به عنوان ملاک استفاده کرد. امّا در مورد صحبت از امور حقیقی و حقیقتها سخنور میتواند براساس درکی که خود از حقایق دارد دست به حقیقتسازی برای مخاطب بزند.
به طور مثال اگر فرد قصد سخنرانی درباره وضعیت و سطح دموکراسی در کشور خود را دارد نباید این مطلب را موضوع خود قرار دهد بلکه با توضیح در باره نحوه دموکراسی مطلوب یا نامطلوب در کشورهای دیگر بر اساس خواستگاه خود، مخاطب را به مقایسه ذهنی بکشاند.
ـ در سخنرانی چون مبنا بر آرمانها و ایده آلهای سخنور مبتنی است، بنابراین فرد نباید از اعتقادات یا آنچه بدان باور دارد و آنها را در عمل انجام میدهد یا نمیدهد سخنی به میان آورد.
ـ آنچه که باعث خلق یک اثر بوسیله هنرمند میشود این است که هنرمند در شرایط مختلف حالاتی را ادراک میکند که باعث درک متفاوت وی نسبت به مسائل در مقایسه با افراد دیگر میشود و این درک شخصی به نوبۀ خود وسیلهای است برای خلق یک اثر.
=== شناخت صفات انسانی ===
سخنور باید درک صحیحی از حقایق شایعی که مخاطب خود با آن مواجه است داشته باشد این حقایق عمدتاً به اخلاقیات انسانی مربوط میشود.
بنابراین برای ایراد یک سخنرانی، نخستین چیزی که فرد باید در نظر بگیرد آن است که چه پیامی را میخواهد از طریق کلام خود مخابره کند، بعد باید به آن بیاندیشد که این پیام به گونهای بیان شود که گویی میخواهد از ارزشمندترین و مقدسترین صفات انسانی و امور مرتبط با آن سخن گوید.
بدین منظور برای شناخت هر یک از صفات خوب انسانی باید تصویر درستی از صفات مقابل آن نیز بدست بیاوریم. بطور مثال اگر قصد سخنرانی درباره صداقت را دارید باید شناخت صحیحی از دروغ نیز داشته باشید.
ـ سعی کنید که حقایق و مؤیدات مخاطب خود را بشناسید تا بتوانید حقیقت مدنظر خود را به درستی ارائه دهید.
ـ هنگامیکه بتوانید هریک از صفات انسانی را بدرستی بشناسید میتوانید به تعابیری نوین نیز درباره این صفات دست یابید. این تعابیر نوین را میتوانید در ضمن هریک از تعاریفی که ارائه میکنید بیان کنید به نحوی که متناسب با ذوق مخاطب نیز باشد.
نکته مهمی که درباره تعابیر نوین وجود دارد این است که افرادی که تعابیر نو و تازه در سخنان خود آوردهاند کلام ایشان از سوی مخاطب نیز پذیرفته شده و مورد قبول قرار گرفته و حتی جدی تلقی شده است.
ـ مخاطب عوام عموماً نخواهد توانست به سخنوری که درباره فلسفه انسانی بصورت جدی سخن میگوید ایرادی وارد کند و در طول تاریخ نیز تنها همواره، یک فیلسوف است که به فلسفه شخص مقابل خود انتقاد وارد میکند.
ـ در سخنرانی هر مطلبی که ایراد میشود باید ابتدا با ذات و بعد با صفات انسانی منطبق باشد چرا که در نهایت مخاطب میخواهد سخنان سخنور را با اصول انسانی منطبق کند و در این صورت است که به کلام او گوش جان میسپارد.
ـ پس از آنکه به شناخت درستی از صفات انسانی دست یافتید و تعاریف صحیحی را نیز بدست آوردید؛ باید درانتها نیز بتوانید متناسب با هریک از این تعاریف مصادیقی نیز بیاندیشید و ضمناً موارد نقض آنرا هم بیابید.
ـ نکته مهمی که در اینجا باید به یاد داشت آن است که هرگاه یک سخنور در خودش عمیق شده باشد و خودش را بشناسد میتواند به رازهای انسانی نیز پی برد.
همه این تلاشها در جهت این امر است که سخنور در باطن مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
ـ اگر سخنور بتواند مراحل پرداخت بحث را بدرستی پیش ببرد آنگاه مخاطب نیز نخواهد توانست ایرادی نسبت به مطالب بیان شده وارد کند، حتی در صورت مخالفت در باطن نیز، تسلیم سخنور است و در مقابل سخنان او سکوت میکند. در واقع اتفاقی که در این لحظه برای مخاطب پیش میآید این است که مخاطب از نظر ذهنی کاملاً بسته میشود و در چنگال ذهنیت و خلاقیت سخنور محصور میشود. و این درست زمانی میتواند اتفاق افتد که خود سخنور درک درستی از تعاریفی که ارائه میکند داشته باشد.
=== شرایط و مخاطب ===
حقایق نیازمند واگویی از زبان افراد مختلف هستند و وظیفه یک سخنور آن است که این حقایق را بر اساس شرایط، مخاطب و موضوع بیان کند.
دو مورد نخست اموری هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند و بر سخنور عارض میشوند اما، موضوع متعلق به خود سخنور است. هنرمند با در نظر گرفتن این مسئله و با توجه به شرایط مختلف خلق اثر میکند اثری که گاهاً از دیدگاه افراد مختلف متناقضنما است. این اثر متناقضنما و پارادوکسیکال را تنها میتوان از طریق ارتباط یافتن با روحیه و نگاه خالق درک کرد زیرا حقیقتی که هنرمند بدان اشاره میکند آن چیزی است که در آن واحد آن را تجربه کرده است.
=== حقیقتگویی در سخنوری ===
v حقایق بر سه نوعند:
1. حقیقت راستین: منظور از نام گذاری این دسته از حقایق به راستین این نیست که در انواع دیگر حقیقت، حقایق دروغین موجودند. منظور از حقیقت راستین آن دسته از حقایق است که بدلیل عریان شدن واقعیات و بی پرده بودن آنها نمیتوان در سخنرانیها بدان اشاره کرد. مثال مشهور این دسته از حقایق حقیقتی است که حلاج بدان اشاره داشت. حلاج بدون توجه به اینکه به شرایط و مخاطب خود بیاندیشد تنها به بیان حقایق راستین پرداخت. این حقایق در طول تاریخ به واقعیت تبدیل میشود ولی در آن واحد و آن لحظهای که بدان اشاره شود این اتفاق رخ نمیدهد.
شخصی که دغدغهاش حقیقت راستین است کاری به شرایط و مخاطب ندارد در صورتیکه در سخنرانی محور اصلی گرداننده سخن با مخاطب است بنابراین اینگونه از حقایق در جهت موفقیت سخنور تاثیری ندارد.
2. حقیقت تعبیری (شبه حقیقت): این دسته از حقایق وابسته به نوع مخاطب و شرایط مورد نظر تغییر مییابند. یعنی گاهی مسئلهای در جائی حقیقت به حساب میآید و در جای دیگر حقیقت نیست.
ـ اگر بخواهید مطالبی را درباره برخی حقایق تعبیری بگویید نخستین مطلبی که باید بدان توجه کنید آن است که در وهله اول باید کاری کنید که به مخاطب خود تلنگری وارد شود تا کمی گیج شود و عقب بماند. این مسئله باعث میشود که مخاطب در تقابل با سخن شما قرار نگیرد چرا که اگر مطلبی با حقایق پذیرفته شده مخاطب در تقابل باشد شنونده در هنگام پذیرش آن از خود مقاومت نشان خواهد داد به همین منظور باید به هنگام گفتن حقایق تعبیری شنونده را آماده کنید.
3. حقیقت واقعی : اما این نوع حقیقت از بقیه حقایق آسان یاب تر و در دسترستر است بدین معنا که این دسته از حقایق همان واقعیات زندگی مخاطب است که نیازمند شرح و بسط نیست. و وظیفه سخنران نیز در این زمینه تنها پرداخت به این حقیقت و نتیجه گیری در آن است و نیازمند خلق حرفی تازه نیست.
در بسیاری از مواقع اتفاق میافتد که فرد سخنور برای حقیقت سازی از حقایق واقعی سود میجوید تا به حقایق تعبیری دست یابد.
ـ اگر سخنران از آموزه تشخص برای اقناع مخاطب خود استفاده میکند، میتواند حقایق تعبیری را نیز مستقیماً بیان کند.
ـ در صورتیکه از روش برانگیختن احساسات برای اقناع مخاطب استفاده میکنید میتوانید از حقایق واقعی نیز استفاده کنید زیرا مخاطب بدون گفتن حقایق تعبیری خود به آنچه مورد نظر شماست سمت و سو مییابد. البته مواردی نیز وجود دارد که گاهاً فرد حقایق واقعی را به میان آورد و حقایق تعبیری نیز خود به خود در دل بحث ایجاد میشود.
به طور مثال اگر سخنور بگوید که ما برای حفظ ناموس و نام ایران به جنگ رفتیم این مطلب خود حقیقتی واقعی است.
بسیاری از سخنورانی که درباره جنگ صحبت کردهاند در سالهای اولیه درباره حقایق واقعی آن صحبت میکردند امّا با طولانی شدن جنگ و مبارزه با حقایق تعبیری از آن یاد کردند زیرا این حقایق تعبیری روحی تازه در مخاطب ایجاد میکند.
ـ تأثیر گذارترین حقایق درطول تاریخ حقایق راستین بودهاند زیرا بازگویی این دسته از حقایق برای صاحبانشان همواره با تاوانهای سنگینی همراه بوده است افرادی همچون عیسی مسیح یا امام حسین(ع) یا سقراط اگرچه با اشاره کردن به این حقایق اهداف والای خود را محقق کردند اما اغلب واگویی این حقایق در سخنرانیها باعث بحرانی تر شدن اوضاع شده است.
ـ اگر سخنور توانایی بسیار بالایی در اقناع مخاطب داشته باشد میتواند از تمامی انواع حقایق در بحث خود سود جوید.
ـ نباید کار سخنور به جایی برسد که یا قادر به بازگویی حقیقت نباشد یا آنرا کتمان کند.
ـ فرم و تکنیک از یکدیگر مجزا هستند. تکنیک هرگاه در خدمت موضوع و مضمون خود قرار گیرد به فرم میرسد. سخنور آمده تا یک سری از حقایق را بازگو کند اما معمولاً تلاش خود را در جهت بازگویی حقیقت تعبیری قرار میدهد.
=== روش در سخنرانی ===
باید این نکته را همواره در نظر داشته باشیم که سخنرانی موفق وابسته به تکنیکها و روشهای سخنرانی است و بعد از تکینک به فرمولهای ثابت وابسته است (فرمول و روش باهم دارای تفاوتهایی هستند). فرمول، خود اصلی ثابت است که در هر شرایطی، حتی شرایط خاص نیز برقرار و قابل انجام است. اما بحث استفاده از روش و اسلوب زمانی به میان میآید که گاهی شخص هدفی خاص مد نظر دارد که این هدف را بخاطر جبهه گیریهای مخاطب خود نمیتواند بصورت مستقیم بیان کند بلکه در این شرایط سخنور باید پیامش را با در نظر گرفتن شرایط مکانی و زمانی مشابه با موضوع مورد نظر خود بازگو کند. مانند مثالی که پیش از این درباره مبحث دموکراسی مطرح شد. روش دیگری که در این زمینه میتوان به کاربرد این است که سخنور میتواند برای رساندن هدف خود صورت مسأله را پاک کند. بطور مثال اگر قرار است درباره مشکلات اقتصادی بعد از انقلاب مطالبی را ذکر کنید میتوانید در وهله اول به این مسئله اشاره کنید که انقلاب ایران بخاطر دغدغه نان و.... نبوده بلکه علتهای اصلی انقلاب را بیان کنید.
بنابراین، این میزان ادراک سخنور است که او را به روشی درست راهنمایی میکند و این روش در نهاد سخنور محقق شده و او تنها از آن برای گفتن حقایق سود میجوید.
تفاوت دیگری که میان روش و فرمول وجود دارد آن است که فرمولها و استفاده از آن چندان در سخنوری کاربرد ندارد بر خلاف روش که با درک درست از شرایط زمانی و مکانی میتوان به آن رسید. استفاده از روش وابسته به شرایط مختلف، متفاوت است.
به عنوان مثال هنگام تدریس و آموزش مطالب علمی روش کاملاً قائم بر جزئیات مطالب است. در نوشتن کتاب نیز این مطلب صدق میکند. علت این مسئله آن است که این هر دو نیازمند اطلاعاتی هستند که باید به شکل نظام یافته و بصورت مجزا در کنار هم قرار گیرند و این خود به خود جزئیات هر متن را مهم جلوه میدهد.
اما سخنرانی قرار است مفهومی را در مدت زمان کوتاهی انتقال دهد. بنابراین آنچه که به نظر اهمیت دارد رسیدن به نتیجه است. و حتی روش هم در خدمت نتیجه است و خود نتیجه از روش اهمیت بیشتری دارد. که این انتقال درست مفاهیم از طریق تغییر مسیر اندیشه فرد، میسر است.
=== ماهیت ===
ماهیت آن مفهومی است که باید انتقال یابد که معمولاً در حد یک خط یا یک جمله بوده و مخاطب باید در نهایت بدان دست یابد.
سخنران میتواند از هر دری سخن بگوید مشروط بر اینکه از خط اصلی ماجرا خارج نشود و در انتقال مفاهیم جذابیت آنرا حفظ کند.
برای رسیدن به نتیجه نهایی آنچه برای سخنور ارجحیت دارد دستیابی به انسجام درست در فرم و محتواست. نباید تنها به این مسئله بیاندیشید که اطلاعات خود را بوسیله ایجاد خطی ذهنی به سرانجام برسانید بلکه این خط ذهنی باید خود منوط به حرفی اصلی و مهم شما نیز باشد تا برای مخاطب جذاب بنظر بیاید.
سخنور در خلال مدت زمانی که در اختیار وی قرار میگیرد باید پیام خود را ( آن حرف اصلی یک خطی) بشکل منسجمی بیان کند که در این مرحله برخورداری از قدرتهای کلامی از اهمیت خاصی برخوردار است.
مطالبی که سخنور بیان میکند باید دارای محتوا باشد زیرا برخورداری از محتوا در ایجاد فرم نیز به وی کمک بسزایی میرساند.
برای بیان یک مفهوم شرط اول آن است که برای آن کلیتی را ایجاد کنید و پس از آن ماهیت را شکل دهید و در مرحله بعدی با در نظر گرفتن شرایط مکانی و زمانی نسبت به آن خط ذهنی ای ایجاد کنید که باعث شکلگیری فرم است زیرا هدف نمیتواند مستقل از شرایط باشد بلکه باید با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی نسبت به هدف و اینکه هدف تا چه حد برای مخاطب قابل قبول است آنرا بیان کرد. و بعد از آن است که موضوع مطرح میشود اصلیترین مبحث در موضوع ایجاد جذابیت در آن است.
=== ایجاد جذابیت ===
همانطور که در ماهیت لذت در سخن اهمیت دارد؛ در موضوع نیز ایجاد جذابیت از اهمیتی بسزا برخوردار است.
جذابیت همان کشش و گیرایی است که سخنور ایجاد میکند تا مخاطب سخنان وی را با علاقه دنبال کند. در دورههای پیشین فرد بوسیله جملاتی تکراری حکمی را صادر میکرد و یا احساسی خاص را در مستمعین برمیانگیخت اما امروزه گیرایی سخنان تنها منوط به ویژگیهای فردی سخنور و سبک خاص وی در بیان مطالب است.
ویژگیهای فردی سخنور خواه خود صاحب آن بوده و به آن مشهور باشد و خواه دوست بدارد که آنگونه باشد؛ میتواند در پیدا کردن رویهای برای سخنوری به او یاری برساند. البته گاهی ممکن است فرد با وجود نداشتن یک ویژگی منحصر به فرد، او به موقعیت بهتری نیز برسد چرا که نداشتن این امضای شخصی باعث تمرکز وی بر سایر ویژگیها میشود.
ـ برای ایجاد گیرایی در کلام خود میتوانید از آثار ادبی، اشعار، حکایات، ضربالمثلها و.... سود جویید.
ـ اشخاصی که طنز پرداز هستند با بکار گیری هنر خود در طنزپردازی کلام خود را گیرا و جذاب میکنند.
ـ گاهی جذابیت میتواند از راه سخن، بیان، یا حتی زبان بدن بروز یابد.
ـ شیوه منحصر به فرد سخنور در بیان کلمات زمانی که به زبان بدن او مبدل شود میتواند شنونده را تحت تأثیر قرار دهد.
ـ اگر کسی صاحب تشخص یا ظاهر مناسبی است این ویژگی او میتواند برای مخاطبش جاذبه ایجاد کند.
ـ منظور از زبان تن حرکات رفتاری و یا اداهای رفتاری نیست. ادا خود نوعی تقلید است اما ژست، رفتاری است که منتقل کنندۀ مفهوم بخصوصی نیست بلکه تنها باید به خود فرد متعلق باشد.
ـ زبان بدن آن دسته از رفتار و حرکاتی را شامل میشود که مفهومی خاص را از خود مخابره میکنند مفاهیمی که کاملاً با سخنان فرد منطبق است و قابلیت آنرا دارد که تأثیر کلام را چندین برابر کند علاوه بر این، توانایی تصویرسازی در ذهن مستمعین را هم دارد.
ـ باید از زبان معیار استفاده کنید و تنها در صورت لزوم میتوانید برای ایجاد جذابیت در خلال سخنرانی به زبان ادب نیز اشارهای داشته باشید (البته در صورتیکه برای مستعمین نیز قابل فهم باشد) یا برای ایجاد صمیمیت با مخاطب نیز گهگاه میتوانید از زبان عامیانه کمک بگیرید مشروط بر اینکه به حرمت جلسه خدشهای وارد نکند.
ـ به هنگام سخنرانی باید همواره ویژگیهای خود را حفظ کنید. جایگاهی که شخصیت یک سخنران میتواند ایجاد کند نیز در ایجاد گیرایی در سخنان او اهمیت بسزا دارد. مقام و جایگاهی که اساتید بلند مرتبه دانشگاهی با خود به همراه دارند به دلیل مدارجی که ایشان طی کردهاند تأثیرگذار است.
ـ سنت شکنی یکی دیگر از موارد ایجاد جذابیت است. ضربه فکری سخنی است که به مخاطب تلنگری وارد میکند اما باعث ایجاد تقابل نمیشود.
ـ ایجاد سؤال و مسئله برای مخاطب لزوماً باعث تقابل نیست بلکه میتواند مخاطب را به فکر وادارد.
ـ اگر در موضوع جذابیت ایجاد شود به صورت ناخودآگاه موجد فرم است. البته تکنیک هم میتواند به ساخت فرم کمک کند.
ـ آنچه هستید به آنچه قرار است انجام دهید کمک میکند.
ـ برای ارائه سخنرانی میتوانید از روش دیالکتیکی استفاده کنید بدین معنا که قادر باشید به جای دیگری هم صحبت کنید.
ـ از حاشیههای جذاب نیز میتوان در سخنرانی استفاده کرد منوط بر اینکه زمان کمی از آن استفاده شود.
ـ سخن و بیان باید در خدمت پیام اصلی سخنران باشد.
ـ ارتباط مخاطب با مفهوم کلی که مورد نظر سخنران است از اهمیت خاصی برخوردار است.
=== ملموس سازی ===
یک سخنران برای آنکه بتواند مفاهیم مورد نظر خود را عینیتر جلوه دهد میتواند از استدلال، مثال، حکایت، ضربالمثل یا تشبیه سود جوید.
'''روش مثالی'''
1. استفاده از تشبیه که خود به دو صورت است:
الف: آشنا کردن مخاطب با چیزی به شکل ملموس. یعنی برای اینکه امری را عینی کنیم میتوانیم آنرا به آنچه برای مخاطب نام آشناست تشبیه کنیم. به طور مثال اگر قرار است درباره کارشکنی در امور سیاسی نظر بدهیم میتوانیم آنرا به برخی کار شکنیها در صدر اسلام تشبیه کنیم.
ب : نوع دیگر تشبیه ابتکاری است. این تشبیه را خود سخنران ایجاد میکند به عنوان مثال یک موضوع انسانی را به یک عمل در طبیعت تشبیه میکند مثلاً برای تبیین ایثار بگوید:
خورشید نیز هر روز در حال نثار نور خود به آدمیان است. در این مورد دیگر تشبیه تاریخی نخواهد بود.
یکی از وظایف اصلی فرد در هنگام سخنرانی تصویرسازی و عینی کردن مطالب برای شنونده است این عینیت بخشی کمک میکند تا مخاطب عمیقاً آنچه را که میشنود درک کند.رعایت نکردن این مسئله خود یکی از دلایل نداشتن گیرایی در سخنرانی است.
2. استفاده از روایات، حکایات و قصهها:
روایت کردن داستان یکی از کارهایی است که کمک موثری در جهت پیشبرد هدف سخنور یعنی انتقال سریع پیام به مخاطب میکند. حکایات درعین آنکه در بردارنده مفهوم اصلی سخن فردند همچنین قادرند بشکلی سریع جان کلام مطلب را به مخاطب منتقل کنند. در پروسه سخنرانی هرگاه پیام اصلی سخنور به شنونده تفهیم شود؛ عملاً کار سخنران نیز به اتمام رسیده و حرفی برای گفتن نمیماند.
ـ قصهها و روایات جان کلام سخنورند بنابراین اول توضیحات خود را بیان کنید و بعد از آن حکایت خود را روایت کنید.
3. استفاده از ضربالمثلها:
از جمله موارد دیگر، بکارگیری ضربالمثل در سخنرانی است. ضربالمثلها نیز همانند حکایات قادرند مفاهیم را منتقل کنند، علاوه بر این، بکارگیری ضربالمثلها میتواند باعث اقناع مخاطب شود و در شکلگیری فرم نیز سهمی عمده داشته باشد البته منوط به اینکه ضربالمثلهای بکار رفته پیش پا افتاده و تکراری نباشند.
4. مثال زدن:
در روش مثالی بکاربردن توضیحات مناسب خود از اهمیت بالایی برخوردار است. ایراد توضیح مناسب بدین معنا نیست که فرد آنچه را که شنیده است را به همان صورت تعریف کند بلکه باید آنرا درابتدای امر به واضحترین شکل ممکن تبدیل کند تا قول وی برای مخاطب علاوه بر قابل فهم بودن دارای نوعی موشکافی نازکاندیشانه نیز باشد. لازم است که این توضیحات در راستای تنویر ذهن مخاطب باشد به نحوی که مخاطب آنرا دریابد و برایش ابهام ایجاد نکند.
در محافل سخنرانی مثال زدن، از جمله شیوههایی است که کاملاً به رسمیت شناخته شده است بخصوص آن دسته از سخنرانانی که با عامه مردم سر و کار دارند مانند وعاظ منبرنشین. و این خود بدان علت است که این افراد با مخاطبینی در ارتباط هستند که عموماً در سطحی از آگاهی مشخصی قرار دارند. فلذا برای به چالش کشاندن مستمعین از این شیوه بهره میبرند. در سخنرانیهای برون مرزی روشها به سمت بکارگیری قیاس متمایل شدهاست زیرا شنوندگان قرن معاصر نیز نوع متفاوتی از گفتار را میطلبند. البته قابل ذکر است که استفاده از روش مثالی در دوران معاصر نیز همچنان برای مستمعین ایجاد تلذذ میکند.
=== روش قیاس ضمیر ===
این روش بر اقامه دلایل و براهین مستقل مبتنی است و اصل در این شیوه، بکارگیری براهین و استدلالات درست است.
1. برای بکار بستن این روش یا دلایل خود را بصورت متوالی بیان میکنیم به طوری که لازم و ملزوم هم باشند و در انتها باید نتیجهگیری کنیم بطور مثال برای معرفی آموزه تشخص دلایلی را ذکر میکنیم دال بر اینکه چرا تشخص از اهمیت بسزایی برخوردار است مانند: تشخص به خلق یک چهره انسانی در سخنوری یاری میرساند، یا در کسب موقعیت اجتماعی و... نقشی عمده دارد. ارائه این دلایل باید مخاطب را به این نتیجه برساند که تشخص امری است بس مهم و در نهایت این نکته که اگر تشخص نباشد سخنران نمیتواند سخنران شود خود به خود اثبات میشود.
2. شیوه دیگر استفاده از دلایل نقض است.
بدین صورت که فرد از دلایلی قرینه برای اثبات سخنان خود سود میجوید مثل اینکه بگویید اگر تشخص ایجاد نشود خود باعث بروز چه اتفاقاتی در بطن فهم و دریافت مخاطب خواهد شد. یا بگویید اگر احساس میکنید کسی که قصد راهبری شما را دارد خود از شأن و منزلتی پایینتر نسبت به شما برخوردار است، این شخص چگونه میتواند در مطالب بیان شده اش شما را اقناع کند و.... در این شیوه بوسیله نهی و نفی یک سری موارد مختلف مطلب مورد نظر جان میگیرد. در مورد بیان فضایل و رذایل اخلاقی نیز میتوان این شیوه را بکار برد. بطور مثال با هجمه قرار دادن مبحث دروغگویی میتوان صداقت و راستی را برجسته کرد.
3. در قیاس، پند و اندرز نیز مطرح میشود.
در سخنرانیهای مدرن تجویزهایی در مورد یک سری دستورالعملها و بایدها و نبایدها وجود دارد.
از مطالبی که قادر است فضای جلسه را از خشکی و کسالت خارج کند، بیان پند و نصایح موردی است که این نصایح علاوه بر این که تأثیر مستقیمی بر شنونده شما دارد، در وی نیز ایجاد انگیزه و رغبت میکند.
4. میتوانید از تشبیهاتی که در علم بیان مطرح میشود نیز گهگاه استفاده کنید در این روش چیزی شبیه به چیز دیگری خطاب میشود.
=== بیان سخنرانی ===
هرکس باید به هر زبانی که قائل است به بیان سخنرانی دست یابد.
ارسطو در این زمینه میگوید:
«ارائه سخنرانی نباید مانند شعر موزون باشد اما در عین حال نباید بیوزن نیز باشد.»
علت اینکه گفته شده نباید متن سخنرانی مانند شعر موزون باشد این است که گفتار سخنور از این طریق به حالتی تصنعی و ساختگی تبدیل میشود. بنابراین مخاطب نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند همچنانکه استفاده از لغات ادبی خاص نیز همین مسئله را ایجاد میکند و در نتیجه تمامی حواس مخاطب معطوف به واژگان ثقیل و شاید حتی معنای آنها شود.
آنچه که قبل از بیان سخنران از اهمیت بالایی برخوردار است ارتباط با ادراک و وجود مخاطب است. زبان سخنرانی باید منحصر به فرد باشد و در عین اینکه قابل فهم است، برجستگی خود را نیز حفظ کند.
لغات و واژگان مهجور، نامأنوس و بیمایه بدلیل آنکه نوعی بیگانگی و گاهاً اظهار فضل را با خود به همراه دارد به نوبه خود دردسرساز است و باعث پس زدن آن از جانب شنونده میشود و میزان مقبولیت سخنور را تا سطح زیادی پایین میآورد.
در سخنرانی زبان مورد استفاده باید نزدیک به زبان توده مردم باشد. استفاده از سجایع در جملات نیز لزوماً موفقیتآمیز نیست بلکه وزن باید در لحن و بیان سخنور باشد و نه در عبارات، جملات و واژگان او.
خواندن اشعار نو در موزون کردن سخنرانی میتواند موثر واقع شود. زیرا ویژگیای که اشعار نو دارند این است که با خود قدرت بیانی ویژهای به همراه میآورند. اما وزن در جملات اکثراً از طریق جابجایی واژگان بوجود میآید. در حالیکه در سخنرانی اغلب ایجاد وزن از طریق فن بیان پدید میآید تا خود بیان. و این نحوۀ ارائه کلمات است که وزن را میسازند.
وزن در سخنرانی با آهنگ در کلام که در برگیرنده تأکیدات کلامی و کوتاه، بلند و کشیده نمودن صامتها، مصوتها و هجاها است ارتباط تنگاتنگی دارد. بنابراین سخنران قادر است حتی سادهترین جملات را به هنگام ادایشان وزن و آهنگ ببخشد. اگر سخنران، متن سخنرانی خود را حفظ کرده باشد به دلیل آنکه بیشتر انرژی خود را صرف یادآوری کلمات و جملات کرده است خود به خود باعث از بین رفتن آهنگ کلام میشود.
ـ ایجاد وزن و آهنگ ارتباط تنگاتنگی با نحوه استفاده از صدا دارد.
ـ از جمله موارد مهم دیگر به کاربردن ضمایر جمع به جای ضمایر مفرد است استفاده از حروف ربطی نیز در حفظ پیوستگی کلام بسیار مؤثرند. این دسته از حروف کمک میکنند تا سخنران بدون مکثهای طولانی و بطور یکدست مطالب را پیش ببرد. استفاده از کلمات مترادف نیز برای روشن کردن کلیت مفهوم سهمی عمده دارند.
ـ به جای آنکه چیزی را تنها نام ببرید آنرا توصیف کنید و از توصیفات، القاب و عناوین به درستی استفاده کنید.
ـ تمرین در شعرخوانی و ضبط صدا در جهت تقویت صدا بسیار مفیدند.
ـ هریک از واژگان باید متناسب با نوع جمله، طنین خاصی را به خود اختصاص دهد. مثلاً اگر فرد میخواهد از اشعار نیما یوشیج بخواند چون اغلب اشعار وی فضایی وهمآلود دارند باید در صدای خود نیز این حس وجود داشته باشد.
ـ حتی دریک گفتگوی ساده نیز صدا زیر و بم میشود. بلند بودن صدا مقداری از حد طبیعی در هنگام سخنرانی تمایزآفرین است و ایجاد تشخص کرده وضمنا انرژی خاصی را نیز تولید میکند. باید تصویر از طریق لحن و بیان و صدا انتقال یابد.
ـ اگر در مورد مباحث انتزاعی و ذهنی قرار است سخنی به میان آید میتوان از مصادیق مختلف و مثالها سود جست.
ـ به یاد داشته باشید که تنها زمانی میتوانید به جزئیات یک مسئله به وضوح بپردازید که این مسئله تبدیل به دغدغه اصلی شما شده باشد و به آن به خوبی اندیشیده باشید.
ساختار نطق مورد ارائه در سخنوری
اگر بخواهیم سخنرانی را در یک کلام تعریف کنیم باید گفت:
سخنرانی دو چیز بیشتر نیست طرح مسأله و اثبات آن.
این مطلبی است که ارسطو به آن معتقد است او میگوید: «سخنرانی طرح مسأله و اثبات مسأله است که فقط باید به آن مقدمه و موخره اضافه شود.» منظور مقدمه همان آغاز و مؤخره نیز پایان است. آغاز و پایان باید در خدمت یک موضوع و یک هدف قرار بگیرند.
در آغاز سخنرانی انجام دو کار ضروری است یا باید یک مسأله را بسیار مهم جلوه داد یا موضوعی را مورد نقد قرار داد بطور مثال اگر فرد بخواهد امری را برجسته کند میتواند از واقعیات عینی و وقایع روزمره استفاده کند و زمانیکه میخواهد مسئلهای را به چالش کشد میتواند از سنت شکنیها سخن بگوید. در پایان نیز لزوماً شاهد دو اتفاق هستیم یا مسئلهای تأیید میشود و یا موارد ذکر شده قبلی اثبات میشود. که این هر دو روش به جهت اقناع و برانگیختن مخاطب صورت میپذیرد. آغاز میتواند در خدمت طرح موضوع و پایان در خدمت تثبیت مسأله قرار گیرد.
برای طرح موضوع در آغاز سخنرانی و تثبیت آن در انتها، نخست متن اصلی سخنرانی خود را آماده کنید و بعد با این هدف، یک آغاز و یک پایان مناسب برای آن ایجاد کنید. بهطور مثال اگر میخواهید سخنرانی ای با موضوع حجاب داشتهباشید میتوانید در آغاز سخنرانی با متنی احساسی شنونده را مورد خطاب قرار دهید تا مسأله برایش مهم جلوه کند یا به جای این شیوه به نقد بدحجابی و به چالش کشیدن آن بپردازید و سپس با طرح مسأله ایجاد دغدغه کرده و در نهایت نیز برای پایان از منابع مورد وثوق مخاطب استفاده کنید تا بر سخنان خود مهر تأییدی زده باشید. همگی این فرمولها و ساختارها تنها برای ایجاد جذابیت و تأثیرگذاری در یک سخنرانی صورت میگیرد و تمامی موارد ذکر شده به سخنرانی دقت، لطافت، ظرافت میبخشد.
اگر سخنرانی بر اساس درک اصولی از شرایط زمانی و مکانی نباشد سخنرانی جذابیت خود را از دست میدهد. یک سخنرانی گیرا، فاقد اشکال در فرم است.
پرداختن به ماهیت و موضوع موجد فرم است و بعد از آن تمرین در مرحلۀ بیان کردن چه هنگام توجه به نوع ارائه کلام و چه در علم بیان باعث قدرتمند شدن سخنرانی میشود. سخنرانی اثری خلقالساعه نیست بلکه باید از قبل طرحریزی شده باشد و روی متن کار شود. در سخنرانی سخنور قرار نیست چیزی خلق کند بلکه تنها باید آنچه را که وجود دارد را خوب نشان دهد و برجسته کند. هستند، سخنورانی که متفکر نیز به حساب میآیند اما لزوماً قرار نیست این چنین باشد، سخنرانی دریچهای برای انتقال پیام است. ممکن است گاهی حرفهای یک سخنران کارشناسی شده نباشد اما با این وجود آن سخنور از بسیاری از اسلوبها استفاده میکند تا حرف اصلی خود را بزند و حقیقت مورد نظرش را بسازد و در این راه از حقایق و ذهنیات پذیرفته شده شما نیز سود میجوید تا به هدفش دست یابد.
سخنرانانی که در سخنان خود مطالب کذب و غیرحقیقی را بیان میکنند سخنوری را از اساس معدوم میکنند چرا که سخنران احتیاجی به دروغگویی ندارد و او فقط باید آنچه را که هست درست بیان کند و درست نشان دهد. سخنرانی، سیاهنمایی نیست، اگر فرد نیز این کار را انجام دهد باید برای رسیدن به هدفی مشخص باشد تا برای مخاطب دستاوردی داشته باشد ولاغیر. امروزه سخنور را فردی با ویژگیهای منحصر به فرد که بوسیله تشخص نوعی ویژگی دست نیافتنی بودن برای خود ایجاد کرده میدانیم. تشخص هنگامیکه به اوج خود برسد میتواند سخنران را تبدیل به اسطوره کند.
سخنران در ظاهر، حرف مخاطب را میزند اما این حرفِ خودش است که در محتوا منتقل میشود. یکی از موفقترین اشکال سخنرانی آن است که سخنور حرفی را که میزند همان آمال و آرزوهای مخاطبش باشد و سخن سخنور تجلیای از این تمنیات باشد.
سخنران میتواند در حرف بسیاری از معضلات را حل کند بطور مثال اگر به مواردی مثل پاسخگو نبودن کارگزاران در مقابل اربابرجوع اشاره میکند، میتواند آنرا برای مخاطب تبدیل به مسأله کند مسألهای که گاهاً سخنران آنرا حل خواهد کرد. این همان شیوهای است که در سینما از راه ایجاد نوعی همزاد پنداری اتفاق میافتد. وظیفه اصلی سخنور فقط و فقط اقناع مخاطب است اینکه مخاطب بدان عمل کند یا خیر مسئولیت وی نخواهد بود. سخنرانی ترغیب و تشویق و تهییج به تنهایی نیست بلکه باید در پشت آن خردی باشد که به اقناع راه مییابد.
ـ درست است که سخنرانی گفتگویی یک طرفه است اما بازهم نوعی گفتگو است زیرا نوعی ارتباط دو طرفه است و حرف مخاطب تنها از طریق زبان بدنش جاری میشود. انرژی موجود در فضا در مقابل سخنران قرار دارد. بنابراین، درک لحظهای موقعیت برای سخنران بسیار مهم است مشروط به اینکه خط اصلی مطالب گم نشود میتوانید تغییری در فضای بحث ایجاد کنید.
ـ باید سعی کنید که به اطلاعات گستردهای راجع به موضوع مورد نظر خود مجهز شوید و بعد خط اصلی ماجرا را در دست بگیرید تا اگر خواستید فضای بحث را عوض کنید به بن بست نخورید.
ـ از شرایط زمانی و مکانی در لحظه استفاده کنید تا در صورت ضرورت بتوان از اطلاعات دیگری استفاده کرد.
ـ دقت در گفتگوهای روزمره و عمومی به تقویت گفتار و بیان کمک میرساند.
ـ هرچه بیشتر اطلاعات کسب کنید، بیشتر از اضطراب خود خواهید کاست.
ـ برای اینکه تصمیم بگیرید مطالب جدیدی را ارائه کنید ابتدا باید برای آن منطق تراشی کنید.
=== درگیر کردن مخاطب ===
در دوره معاصر سخنرانان بوسیله اطلاعاتی که بدست میآورند میتوانند موضوع خود را به شکل نوینی مطرح کنند، اما این مسئله لزوماً باعث نمیشود که مخاطب درگیر فضای سخنرانی شود. در گذشته سخنرانان برای آنکه بتوانند مخاطب را وارد جریان بحث کنند از کلمات و جملات کلیشهای مانند : همه شما میدانید که، همه ما میدانیم که استفاده میکردند.
این دو جمله خود دو هدف در پی داشت:
1) نشان میداد حرف مخاطب با سخنور یکی است و این دو با هم همفکرند.
2) ظاهراً در عین آنکه به مخاطب خود احترام میگذارند ولی در باطن این را به شنونده میفهماندند که اگر از این مطلب مهم آگاهی ندارید خیلی عجیب است.
و یا اینکه میگفتند:
هر انسانی که میاندیشد این مسئله از جمله دغدغههای اصلی اوست. این جملات مخاطب را در باطن با سخنور همسو کرده و به نظر مخاطب میآید که با سخنور در یک مسیر گام برمیدارند. امروزه بیشترین رقابت بر سر اطلاعات است و نه در نحوه بیان که در نتیجه این مسئله نیز برای مخاطب دارای اولویت بیشتری میشود اما واقعیت آن است که تکیه فرد باید بر سر بیان باشد که اگر بشکلی تأثیر گذار اتفاق افتد، اطلاعات نیز در قدم بعدی شرط اصلی خواهد بود. سخنوری فن چگونه گفتن است و این تبیینی قدیمی با نگاهی فنی است. با وجود اینکه اندیشه تقویت کننده مهارت است اما در این مسیر مهارت را از اندیشه مجزا میدانیم چرا که سخنورانی که محور بحث خود را بر اطلاعات قرار میدهند دیرتر به مقصد میرسند، در حالیکه سخنوری کلام تاثیرگذاری دارد که در همان ابتدای کار به اسطوره مبدل میشود و مخاطب با او احساس قرابت و نزدیکی میکند پس آنچه به نحوه ارائه کلام اهمیت میبخشد، بیان است.
=== دسته بندی گفتاری ===
v تقسیم بندی در مباحث گفتاری از اهمیت شاخصی برخوردار است.
ـ به هنگام ارائه مطالب باید همواره از کل به جزء رسید و نه از جزء به کل. اگر شخص در هنگام ارائه مطالب روند معکوس را طی کند جلسه سخنرانی وی تبدیل به کلاس درس خواهد شد.
ـ نتیجهگیریهای متوالی باعث سردرگمی مخاطب و آشفتگی او میشود و مخاطب نمیتواند به خط مشترکی با شما برسد.
ـ گفتار شما بدون اینکه تیتر و سرفصل خاصی داشته باشد باید دارای یکپارچگی و تجانس باشد. نباید با گفتن کلماتی مانند مطلب بعدی، آنچه در مجموع باید گفت، شماره بعدی و... ایجاد فاصله کرد. بلکه برای آنکه به بحث بعدی اشاره کنید مستقیماً نام آنرا اعلام کنید.
ـ اگر مخاطب تشخیص دهد که سخنران به 5 مورد از مطالب مورد نظرش اشاره کرده است این نشان از عدم موفقیت سخنور دارد. زیرا مطالب باید آنچنان درهم تنیده باشد که مخاطب متوجه جدایی بیان مطالب نشود و آنرا یک کل به هم پیوسته ببیند.
ـ سخنور باید هدفی مشخص را در سر بپروراند و سپس براساس آن هدف جلو برود.
ـ برای ایجاد پیوستگی و یکپارچگی در مطالب میتوان از کلمات ربطی و اطلاعاتی چون آثار ادبی، آیات، احادیث، و یا لطیفهای نغز سود جست که علاوه بر ایجاد جذابیت، در یکدست کردن مطالب نیز نقش عمدهای دارند.
ـ فاصله و مکث میان کلام نشان از ناآمادگی ذهنی دارد در صورتیکه اگر فرد بداند مفهوم چیست و خط قوی ذهنی نیز داشته باشد در روند تقسیم بندی مطالب قدرتمند ظاهر خواهد شد.
ـ انسجام در کلام مولد ریتم و آهنگ در آن نیز هست. اجزاء مختلف یک سخنرانی یا باید در هم تنیده باشند یا ما باید کاری کنیم که این چنین به نظر بیاید.
ـ سخنرانی یک اثر هنری است بنابراین باید ابتدا و انتهای متن باهم مطابقت داشته باشند.
ـ به جز آغاز و پایان نیازی به نوشتن متن سخنرانی نیست. فقط اگر سخنور عبارات شعارگونه یا ایدهآلی دارد میتواند آنرا آماده کند تا در لحظه مناسب آنرا بکار ببرد.
ـ پیش از این، فرد تمامی متن سخنرانی خود را به رشته تحریر در میآورد و بعد از آن زمان طولانی را برای تمرین آن صرف میکرد اما امروزه بدلیل آگاهی از این مطلب که این شیوه به نوعی آهنگ کلام را گرفته و باعث تضعیف بیان میشود دیگر کاربرد ندارد.
ـ ارائهی دیالوگها و عبارات خاص و استفاده آنها در هنگام لزوم خود موجب گیرایی در گفتار است. جملات تأثیرگذار تأثیر لحظهای دارند و ضمناً به بحث تشخص در سخنرانی هم کمک میکند.
=== فصلالخطاب ===
فصلالخطاب آن چیزی است که تمیزدهنده حق از باطل است که در گذشته در اغلب سخنرانیهای مذهبی، قضایی و سیاسی از این تکنیک استفاده میشد، اما امروزه در تمامی سخنرانیها با موضوعات مختلف میتواند بکار رود.
لزوماً نیازی نیست فصل الخطاب در پایان سخنرانی بیاید بلکه میتواند در میانه سخنرانی بیان شود جائیکه قصد سخنور ایجاد نوعی مرزبندی بین ابتدا تا انتهای کلامش است.
برای بیان فصلالخطاب باید سخنور بدون هیچگونه پیشداوری مطالب خود را بیان کند و تنها باید نقل قول کننده و یا راوی آن مطلب باشد. از نظر روانشناختی این «من» نباید ایجاد مرز کند. بلکه باید به عنوان شخصی که مرشد است و از بیرون ماجرا به آن مینگرد با روحیۀ ارشاد آنرا بیان کند.
گاهی پیش میآید که سخنران به غلط از کلمۀ «من» استفاده میکند تا نفوذ خود را برساند در صورتیکه در سخنرانی این مسئله باعث خدشه دار کردن چهره سخنور است. سخنور باید این فضا را ایجاد کند که دیگران چیزی از او میخواهند و او در قبال آن برای آنها نقش مشاور را بازی میکند.
=== جایگاه طنز در سخنرانی ===
درگذشته هرگاه سخنران قصد هجو و نقد شخصی خاص یا ایدهای خاص را داشت از طنز استفاده میکرد.
== بکارگیری از طنز برای انتقاد هم خشکی و ناهمگونی فضا را از میان میبرد و هم باعث تلطیف فضا است. گاهی طنز میتواند به نحوه بیان سخنور اختصاص یابد و مفهوم مورد نظر را به سرعت انتقال دهد. نکتهای که در اینجا حائز اهمیت است آن است که سخنور حرفهای نباید به هر قیمتی شنونده را بخنداند تنها کسانی باید از طنز استفاده کنند که حقیقتاً در طنز پردازی استعداد خاصی دارند زیرا در غیر اینصورت فرد با نتیجه عکس آن مواجه خواهد شد. ==
ـ نباید به هنگام بیان مطالب طنز، سخنور خود را به لودگی بزند. استفاده از طنز لزوماً باید در خدمت هدف سخنران باشد و پیامی را مخابره کند ولاغیر.
ـ باید صدای سخنور حالات مختلفی به خود بگیرد زیرا یکنواختی برای مخاطب ایجاد کسالت میکند. سخنور قرار نیست مانند یک نوار ضبط شده صحبت کند.
== سخنورانِ نمونه ==
|