کاربر:Darth Kourosh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶۶:
| align="center" | {{شعر}}{{ب|هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو|کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست}}{{پایان شعر}}
| خداوند با معرفت است و می‌توان به درگاه اون وناه برد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۷}}</ref>
|-
 
| align="center" | ۹۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود|خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو|راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود}}{{پایان شعر}}
| با خودخواهی نمی‌توان به حقیقت رسید.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۹۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست|ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست}}{{پایان شعر}}
| خداوند کمال لطف را به ما دارد اما انسان‌ها به با توجه به محدودیت‌هایشان فقط بخشی ازآن را می‌توانند دریافت کنند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۹۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است|ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ|چرا که وعده تو کردی واو به جا آورد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن. شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود}}{{پایان شعر}}
| عمل راستین از درون می‌آید و نه از ظاهر.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۸ - ۷۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۹۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود|در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست}}{{پایان شعر}}
| در انجام کار نیک نباید تعلل کرد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ما را ز منع عقل مترسان و می بیار|کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست}}{{پایان شعر}}
| اشاره به مفید نبودن کسی در کاری.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۷۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز|ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست}}{{پایان شعر}}
| رندان از اسرار هستی با خبر هستند اما صلاح نمی‌دانند که اسرار را فاش کنند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۲
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست|باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش|که نیستیست سرانجام هر کمال که هست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود|که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد|زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی}}{{پایان شعر}}
| نباید روی این جهان حساب کرد و به آن اعتماد کرد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|دولت آن است که بی خون دل آید به کنار|ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست}}{{پایان شعر}}
| آسودگی و خوشی‌ای لذت‌بخش است که به آسانی به دست آید و نه با رنج.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن|که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ|که رستگاری جاوید در کم آزاریست}}{{پایان شعر}}
| آزردن خلق گناه‌ترین گناه‌هاست.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن|شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید|که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون|روی سوی خانه خمار دارد پیر ما}}{{پایان شعر}}
| نمی‌توان هم عاشقی کرد و هم در پی حفظ آبرو بود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی|هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت}}{{پایان شعر}}
| جهل مرکب.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید|نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت}}{{پایان شعر}}
| اشاره به غیرقابل اعتماد بودن نسیه و ترجیح نقد بر آن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|مکن به نامه سیاهی ملامت من مست|که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل|تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت}}{{پایان شعر}}
| نامعلوم بودن عاقبت و سرنوشت.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۴}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۰۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت|که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل|تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت}}{{پایان شعر}}
| ایرادان دیگران را نباید بیان کرد و هرکس باید پاسخگوی اعمال خودش باشد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۴}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست|همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست|جز این خیال ندارم خدا گواه من است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست|هر جا که هست پرتو روی حبیب هست}}{{پایان شعر}}
| همه در ذات و درون خود در جست‌وجوی حقیقت و پروردگار هستند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل|تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|مکن به نامه سیاهی ملامت من مست|که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت}}{{پایان شعر}}
| انسان از عاقبت خود و دیگران آگاه نیست.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۲
| align="center" | {{شعر}}{{ب|گل بخندید که از راست نرنجیم ولی|هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد|بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش}}{{پایان شعر}}
| نکوهش درشت‌گویی و تشویق به موبانه سخن گفتن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار|هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم|که در طریقت ما کافریست رنجیدن}}{{پایان شعر}}
| توصیه به رفع کدورت و آشتی کردن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۷ - ۸۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|نقد دلی که بود مرا صرف باده شد|قلب سیاه بود از آن در حرام رفت}}{{پایان شعر}}
| در نکوهش نقد اشتباه.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست|کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|هر سر موی مرا با تو هزاران کار است|ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب|کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند|حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد}}{{پایان شعر}}
| حرف دربارهٔ عشق و عاشقی بسیار است.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۸۸}}</ref>