'''لبه تيغتیغ'''(The Razor's Edge) توسط نويسندةنویسندة [[انگليسيانگلیسی]] [[ويليامویلیام سامرست]] در سال [[۱۹۴۴]] منتشر شد. لبه تيغتیغ دو بار به صورت فيلمفیلم اكراناکران شد. بار اول در سال ۱۹۴۶ توسط تايرونتایرون پاور و جينجین تيرنيتیرنی. و بار دوم در سال ۱۹۸۴ توسط بيلبیل ماريماری.
== خلاصه داستان ==
رمان دربارة جوانيجوانی است به نام لاري،لاری، كهکه عليرغمعلیرغم درآمد ناچيزناچیز از زندگيزندگی خود خشنود است. او بيشتربیشتر در جستجويجستجوی يافتنیافتن جوابهاييجوابهایی به سوالات مربوط به خاستگاه و غايتغایت زندگيزندگی است. ايناین طرز برخورد لاريلاری با زندگيزندگی حوشايندحوشایند نامزدش ايزابلایزابل كهکه آرزومند تجمل و مجذوب محافل اعياناعیان ميباشد،میباشد، نيستنیست.
لاريلاری از قبول شغلهاييشغلهایی كهکه به او پيشنهادپیشنهاد ميشودمیشود سرباز ميزندمیزند. و برايبرای يافتنیافتن پاسخ سوالهايشسوالهایش به [[كتابخانةکتابخانة مليملی فرانسه]] ميرودمیرود. ايزابلایزابل بعد از دو سال تلاش در جهت منصرف كردنکردن لاريلاری از تحقيقاتشتحقیقاتش در نهايتنهایت او را تهديدتهدید به جداييجدایی ميكندمیکند. لاريلاری در برايربرایر حيرتحیرت نامزدش، جداييجدایی را ميپذيردمیپذیرد. لاريلاری سپس در معدن زغال سنگ استخدام ميشودمیشود و در آنجا به اتفاق يكیک [[لهستانيلهستانی]] كهکه گرايشگرایش به [[عرفان]] دارد به [[آلمان]] سفر ميكندمیکند. وليولی چون پاسخيپاسخی به سوالهايشسوالهایش نمييابدنمییابد به [[اسپانيااسپانیا]] ميرودمیرود. و همچنان سفر خود را به نقاط مختلف ادامه ميدهدمیدهد و با كمكکمک [[هيپنوتيزمهیپنوتیزم]] به آرامشيآرامشی دست مييابدمییابد. لاريلاری به [[پاريسپاریس]] برميگرددبرمیگردد و تصميمتصمیم مي گيردمیگیرد با صوفيصوفی ازدواج كندکند. ايناین خبر باعث خشم ايزابلایزابل ميشودمیشود. صوفيصوفی كهکه شوهر و فرزندش را در تصادف ماشينماشین از دست داده بود بعد از مرگ آنها به الكلالکل روميآوردرومیآورد. پس از برخورد با لاريلاری و به كمكکمک او اعتياداعتیاد خود را تركترک مي كندمیکند. در روز ازدواج لاريلاری و صوفي،صوفی، ايزابلایزابل صوفيصوفی را قبل از ازدواج به خانهاش دعوت مي كندمیکند. قبل از رسيدنرسیدن صوفيصوفی خانه را تركترک مي كندمیکند و شيشهشیشه ودكاييودکایی را رويروی ميزمیز ميگذاردمیگذارد صوفيصوفی ودكاودکا را ميخوردمیخورد و بعد به [[تولون]] فرار مي كندمیکند و در آنجا به فحشا كشيدهکشیده ميشودمیشود و سرانجام ميميردمیمیرد. لاريلاری دوباره به [[آمريكاآمریکا]] بازميگرددبازمیگردد.به این امید که آنجا شغل رانندگی بيايدبیاید. قبل از عزیمت، پژوهشهایش را در کتابی درج میکند. چنین میپندارد که از آن پس نتواند شادمانی و خوشبختی را جز در عادیترین زندگانی، به دور از توانگرها، پیدا کند.