کاربر:Darth Kourosh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۸۴:
{{شعر}}{{ب|این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند|حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد}}{{پایان شعر}}
| حرف دربارهٔ عشق و عاشقی بسیار است.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۸۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت|آری به اتفاق جهان میتوان گرفت}}{{پایان شعر}}
| انسان با همکاری و کمک دیگران میتواند از پس مشکلات برآید.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۸۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت|آری به اتفاق جهان میتوان گرفت}}{{پایان شعر}}
| این دنیا و متعلقات آن قابل اعتماد نیست و نباید به آن امیدوار بود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۸۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق|ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|بشوی اوراق اگر همدرس مایی. که علم عشق در دفتر نباشد|ز من بنیوش و دل در شاهدی بند}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز|ورای حد تقریر است شرح آرزومندی}}{{پایان شعر}}
| باید راهمان را از کسی که فکر میکند میتوان شور عشق را با کلمات بیان کرد و نمیپذیرد که قابل وصف نیست، جدا کنیم.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۹۱}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۱۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس|گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|معرفت نیست در این قوم خدا را سببی|تا برم گوهر خود را به خریدار دگر}}{{پایان شعر}}
| اشاره به ارج ننهادن به ارزش افراد هنرمند و اهل نظر.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۹۱ - ۹۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۲۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود|از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گذار بر ظلمات است خضر راهی کو|مباد کآتش محرومی آب ما ببرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس|که دراز است ره مقصد و من نوسفرم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی|ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن|ظلمات است بترس از خطر گمراهی}}{{پایان شعر}}
| از تاریکیها و دشواریها فقط میتوان به کوکب هدایت پناه برد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۹۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۲۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود|زنهار از این بیابان وین راه بینهایت}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است|دردا که این معما شرح و بیان ندارد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن|ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است|تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم}}{{پایان شعر}}
| مسیر عشق پایانی ندارد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثلواره در شعر حافظ|ص=۹۳}}</ref>
|