تأثرات و بدایع بهرام بیضایی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
ویرایش و تصحیح
خط ۱۸:
}}
{{جعبه گفتاورد|تراز = راست|. . . بسیار مهم بود که [[سیاوش کسرایی]]، ''[[آرش کمانگیر (شعر)|آرش کمانگیر]]'' را ساخت و از تنگنای چپ و سنتی و راست و امروزی سربلند درآمد. اما درست شاید برای خلاصی از همین تنگنا، به نظرم تصویرش از مردم و قهرمان هر دو فراآرمانی بود. این همه تقدس بخشیدن به مردم و قهرمان برایم قابل فهم نبود. و اگر مردم به همین سادگی از خود قهرمان می‌آفرینند، بی هیچ اشتباهی، چرا ما به این روز افتاده‌ایم؟ آن هم وقتی [[گیلگمش]] [[بابل (دولت‌شهر)|بابل]]ی یکی-دو هزاره پیش از ''[[کتاب مقدس]]''، از هراس انسانیِ قهرمان می‌گوید، و در آن مردم از دست قهرمان خود می‌نالند! در گیر و دار این ستایش و نکوهش منظومهٔ کسرایی بودم که دیدم ''[[آرش (برخوانی)|آرش]]'' را نوشته‌ام. . . . یک روز منتظر نتیجهٔ امتحانِ آخر سال، هم‌مدرسه‌ای‌ام، [[نادر ابراهیمی]]، ''[[آرش در قلمروی تردید]]'' خودش را برایم تعریف کرد. . . . نمی‌دانم چرا جرئت کردم بگویم من هم آزمایشی کرده‌ام. و ناچار شدم بخوانمش. حسابی زد توی ذوقم که واقعی نیست؛ و من هم که نمی‌خواستم نویسنده بشوم؛ خیالِ راحت انداختمش کنار.|عرض = 270px|منبع = [[بهرام بیضایی|بیضایی]]، ۱۳۹۲<ref>{{پک|بیضایی|اکبری|۱۳۹۲|ف=چه محکمه‌های روشنفکری که گذراندم|ص=۱۱۹}}</ref>|تراز منبع=چپ}}
از [[جنگِ دوّمِ بین‌الملل]] به بعد، یعنی دورهٔ [[پهلویِ دوّم]] و پس از آن، در ایران روزگارِ اوجِ رونقِ [[چاپ حروفی]] و شکوفاییِ ادبیاتِ فارسی همچون کالایی برای توده‌های خوانا و نویسا و نسبتاً توانگرِ شهری بوده است. هرچند کم‌وبیش هیچ سخنگوی پارسی‌زبانِ [[قرن بیستم میلادی]] در این قرن به آوازهٔ جهانیِ چند پارسی‌گویِ برگزیدهٔ سده‌های [[سده ۱۰ (میلادی)|دَه]] تا [[سده ۱۴ (میلادی)|چهاردهِ میلادی]] (از [[فردوسی]] تا [[حافظ]]) نرسید،<ref group="پانویس">به استثنای دو سه رهبرِ سیاسی و [[اقبال لاهوری]]</ref> و هرچند هنگامِ دوسالگیِ بهرام بیضایی [[فاطمه سیّاح]] از سُستی و کاستیِ سنّتِ نمایشنامه‌نویسی در [[زبانِ فارسی]] گله کرده و رفعش را دشوار می‌دانست،<ref>{{پک|سیاح|۱۳۱۹|ف=اهمیت سنت در تاریخ ادبیات|ص=۴۰}}</ref> [[احمد سمیعی گیلانی]] در ۱۳۹۳ گفته:<ref>{{پک|سمیعی گیلانی|محمّدی|۱۳۹۳|ف=درخشان‌ترین دوره تاریخ ادبیات را می‌گذرانیم|ص=۸}}</ref> «ما درخشان‌ترین دوره تاریخ ادبیات را می‌گذرانیم. . . . این زبان پرورده و پخته شده است. علتش هم ترجمه آثار ادبی و فلسفی است.» بیضایی در چنین روزگاری نوشتن را آغاز کرد − و، چنان که خود گفته، از «نومیدی» و «ناچاری».<ref>{{پک|بیضایی|قوکاسیان|۱۳۷۱|ف=گفت‌وگو با بهرام بیضایی|ص=۲۴}}</ref> او در نویسندگی راهِ نیاکانش، [[ذکایی بیضایی|ذکایی بیضاییِ]] شاعر و سخن‌سرایانِ دیگرِ [[الگو:شجره‌نامه بهرام بیضایی|خانوادهٔ بیضایی]]، را پی‌نگرفت؛ بلکه خطّی دیگر از پیشینهٔ خانوادگی را که [[تعزیه]] باشد پژوهید، و از شیوه‌های [[حماسی]] و [[روایی]] آن، چه در تعزیهٔ عامیانه و چه در نوشته‌های دیرین‌تری مانند ''[[یادگار زریران]]''، و نیز از گونه‌های نمایش‌های خنده‌آورِ ایرانی، و همچنین از داستان‌های عامیانه، برای آفرینشِ نوعی از نمایش بهره جُست<ref>{{پک|خلج|۱۳۸۱|ف=نمایشنامه‌نویسان ایران: از آخوندزاده تا بیضایی|ص=۲۱۱}}</ref> که از نظرِ [[اکبر رادی]] «۱۸۰ درجه» وارونهٔ بدایعِ [[غلامحسین ساعدی]] بوده است: «بیضایی خواست در قالب مفاهیم نو به تعزیه جانِ تازه‌ای بدهد . . . . آن قدر که فرم برای بیضایی وسوسه‌انگیز است، برای ساعدی نیست.»<ref>{{پک|رادی|باباشاهی|۱۳۵۵|ف=«اکبر رادی» صدایی در خلأ|ص=۱۱ و ۱۸}}</ref> ظهورِ پارسی‌گویانِ جدیدی چون [[علی‌محمّد افغانی]]ِ رمان‌نویس و [[بیژن مفید]]ِ نمایشنامه‌نویس و [[محمّدعلی سپانلو]] و [[حسین منزوی]]ِ شاعر و [[رسول پرویزی]] و [[بهرام صادقی]]ِ داستان‌نویس و [[محمّد پروین گنابادی]] و [[رضا سیدحسینی]] و [[ابراهیم یونسی]] و [[محمود کیانوش]] و [[فریدون بدره‌ای]]ِ مترجم و [[عبدالحسین زرّین‌کوب]] و [[شاهرخ مسکوب]]ِ مقاله‌نویس و [[علی‌اشرف درویشیان]] و [[صمد بهرنگی]]ِ آموزگار و [[پرویز ناتل خانلری]]ِ وزیرِ فرهنگ و [[روح‌الله خمینی]]ِ واعظ و [[محمّدجعفر جعفری لنگرودی]]ِ فقیه و [[محمّدجعفر محجوب]]ِ فولکلورپژوه و [[تقی مدرّسی]]ِ روان‌شناس و [[شمیم بهار]]ِ ناقد و [[سیروس طاهباز]]ِ مجلّه‌دار و [[احسان نراقی]]ِ اندیشمندِ اجتماعی و [[مصطفی رحیمی]]ِ حقوقدان و [[محمّدابراهیم باستانی پاریزی]] و [[باقر مؤمنی]]ِ تاریخ‌نگار و [[سیما بینا]]ی خواننده و [[حسین سرشار]]ِ بازیگر و [[ابوالحسن نجفی]]ِ زبان‌شناس و [[غلامحسین صالحیار]]ِ روزنامه‌نگار و [[رسول ارونقی کرمانی]]ِ پاورقی‌نویس و [[غلامحسین مصاحب]]ِ دانشنامه‌نویس و [[ساموئل خاچیکیان]]ِ فیلم‌ساز و [[احمد فردید]]ِ فیلسوف و [[عبّاس آریان‌پور کاشانی]]ِ لغت‌نویس و [[عبّاس زریاب خویی]]ِ کتاب‌شناس و [[عبدالله انوار]]ِ منطقی و [[منوچهر ستوده]]ٔ جغرافی‌دان از حوالیِ سالِ ۱۳۴۰ خبر از دورهٔ نویی از ادبیات و هنر و اندیشه در ایران می‌داد.<ref>آژند، یعقوب (ویراستار). ''ادبیات مدرن ایران در فاصلهٔ دو انقلاب''. تهران: انتشارات مولی. ۱۳۹۷.</ref><ref>Alavi, Bozorg. ''Geschichte und Entwicklung der modernen persischen Literatur''. Berlin, 1964.</ref> بیرون از ایران نیز خالی از جریان‌های نو نبود: پس از مرگِ [[موریس مترلینک]] و [[جرج برنارد شاو]]<ref group="پانویس">و [[سوزان گلسپل]] و [[ادنا سنت وینسنت میلی]] و [[پرتز هیرشبین]] و دیگرانی</ref> در نیمهٔ [[قرنِ ۲۰ میلادی]] و با مرگِ [[یوجین اونیل]] و [[برتولت برشت]] و [[آلبر کامو]] و [[ناظم حکمت]] و [[ژان کوکتو]] و [[شان اوکیسی]]<ref group="پانویس">و [[آلن الکساندر میلن]] و [[اسکار همرستاینِ دوّم]] و [[ساشا گیتری]] و [[وسولد ایوانف]] و [[ارنست همینگوی]] و [[کلیفورد اودتس]] و [[بن هکت]] و [[لکشمی پراساد دوکوتا]] و دیگرانی</ref> در پانزده سالِ بعدی، جوانانی چون [[امه سزر]] و [[هاینریش بُل]] و [[برایان فریل]] و [[ویلیام اینج]] و [[کوبو آبه]] و [[فرناندو آرابال]] و [[داریو فو]] و [[موهان راکیش]] و [[نیل سایمون]] و [[آثول فوگارد]] و [[مایا آنجلو]] و نیز «[[مردانِ جوانِ خشمگین]]»ِ انگلیسی و هم‌میهنانِ دیگرشان چون [[رابرت بولت]] و [[کاریل چرچیل]]،<ref group="پانویس">و [[تام استوپارد]] و [[گابریلا روئپکه]] و [[گور ویدال]] و [[لورن هنزبری]] و [[ادوارد آلبی]] و [[وله سوینکا]] و [[اسلاومیر مروژک]] و [[وودی آلن]] و [[گیریش کارناد]] و [[سام شپرد]] و [[راینر ورنر فاسبیندر]] و [[هاینر مولر]] و دیگرانی . . . مثلِ [[آگوست ویلسن]]، چند سال بعد</ref> که اغلب همچون بیضایی زادهٔ سال‌های میانِ دو جنگِ بین‌الملل بودند، نخستین نمایشنامه‌هاشان را می‌نوشتند و [[خنیاگر]]انی چون [[لئونارد کوهن]] و [[باب دیلن]] از راه می‌رسیدند؛ و نامدارانِ نسل‌های پیشین، از [[تورنتون وایلدر]] و [[تنسی ویلیامز]] و [[آرتور میلر]] و [[ویلیام سارویان]] و [[ترنس رتیگان]] و [[ساموئل بکت]] و [[توفیق الحکیم]] و [[ژان-پل سارتر]] و [[ماکس فریش]] و [[فریدریش دورنمات]]،<ref group="پانویس">و [[جرج ابوت]] و [[آرچیبالد مک‌لیش]] و [[المر رایس]] و [[پل گرین (نمایشنامه‌نویس)|پل گرین]] و [[نوئل کوارد]] و [[ژان آنوئی]] و [[تیان هان]] و [[میرزا ادیب]] و دیگرانی</ref> با نام‌آورانِ دیگرِ [[دهه ۱۹۶۰ (میلادی)|دههٔ ۱۹۶۰ میلادی]] در اوجِ شهرت به سر می‌بردند. ''[[تاریخ تمدّن]]''ِ [[ویل دورانت]] از نیمه گذشته بود و نخستین پاره‌هایش به فارسی ترجمه و منتشر می‌شد. با آن که آثارِ [[مغرب‌زمین]] دیر به فارسی ترجمه می‌شد و آثارِ [[مشرق‌زمین]] تقریباً نمی‌شد، آشناییِ بیضایی با جریان‌های روز از نام بردنش از کارهای چهره‌های نوظهوری چون [[موری شیسگال]] در دههٔ ۱۳۴۰ پیداست.<ref group="پانویس">مثلاً ''[[شکونتلا]]'' تا دههٔ ۱۳۳۰ و ''[[سیر باختر]]'' تا دههٔ ۱۳۶۰ ترجمهٔ فارسی نداشتند. حتّی ''[[چیترا]]'' (۱۹۱۳ میلادی)، که [[رابیندرانات تاگور|نویسنده‌اش]] [[جایزهٔ نوبل ادبیات]] برده بود، تا سالِ ۱۳۳۴ به فارسی در دسترس نبود. ولی ''ماشین‌نویسها و ببر''ِ شیسگال را [[پرویز صیّاد]] در دههٔ ۱۳۴۰ به فارسی درآورده و نمایش داده بود.</ref> [[ویلیام شکسپیر]] را هم از [[دههٔ ۱۳۳۰]] می‌شناخت و درباره‌اش چیزی هم نوشته بود. نمایشنامه‌های آغازینِ بیضایی در نیمهٔ اوّلِ دههٔ ۱۳۴۰ اغلب نخستین بار در [[تالارِ ۲۵ شهریور]] تهران (و گاه در شهرهای دیگر از جمله [[پاریس]] نیز) به وسیلهٔ [[گروهِ هنرِ ملّی]] به نمایش درآمد. با این که نوشته‌های بیضایی پیشینهٔ مستقیمی در ادبیات فارسی نداشت و نمایشنامه [[گونه ادبی|گونه]]‌ای نبود که در [[اقالیمِ فارسی‌زبان]]ِ [[سرزمین‌های ایرانی]] همچون ادبیات رسمی چندان سابقه‌ای داشته باشد که مثلاً با چهار قرن نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای در [[انگلیس]] بسنجد،<ref group="پانویس">نخستین نمایشنامه‌های سبْکِ نوین در فارسی – از ترجمه و تصنیفِ دستِ اوّل – حوالی ۱۸۷۰ میلادی به قلمِ نویسندگانی چون [[میرزا حبیب اصفهانی]] و [[میرزا آقا تبریزی]] و [[میرزا جعفر قراچه‌داغی]] پدید آمد. حرفه‌ای شدنِ نمایشنامه‌نویسی از این هم بسی دیرتر انجامید – اگر هرگز دست داد. ولی نمایشنامهٔ انگلیسیِ سودآور به سبکِ نوین در [[لندن]] از حوالی تولّدِ [[شکسپیر]] (۱۵۶۴ میلادی) پاگرفت. یعنی دستِ‌کم سه قرن تفاوت.</ref> با این همه میان فارسی‌زبانان قبول یافت و [[ماندگار]] شد و بعضی از کتاب‌هایش به زبان‌های گوناگون ترجمه و منتشر شد و در جاهای مختلف دنیا به نمایش درآمد – هرچند نه در صحنه‌های بزرگِ حرفه‌ایِ اروپا و امریکا مانندِ [[تئاتر وست اند|وِست اِند]] و [[تئاتر برادوی|برودوِی]]. نمایشنامه‌های بیضایی بیشتر بر هنرِ نمایشِ [[مشرق‌زمین]] بنیاد شده، یا دستِ‌کم همان قدر از [[نمایش هندی]] و [[نمایش چینی|چینی]] و [[نمایش ژاپنی|ژاپنی]] و [[نمایش ایرانی|ایرانی]] و [[تئاتر یونان باستان|یونانی]] و [[نمایش قرون وسطایی|قرون وسطایی]] بار گرفته که از تئاتر مدرنِ غربی، و همچون کارهای [[علی نصیریان|نصیریان]] و بر خلاف کارهای نویسندگانی چون [[اکبر رادی|رادی]] با مفهومِ مدرنِ نمایشنامهٔ اروپایی چندان به تمامی نمی‌خواند و [[واقع‌گرایی (هنر)|واقع‌گرا]] نیز نیست، و بیشترِ اوقات [[تمثیل (ادبیات)|تمثیلی]] نیز. بلکه اغلبْ این کارها را با نمایشنامه‌های سرآغاز و فرجامِ [[دوره مدرن|مدرنیتهٔ غربی]] و نیز [[پست‌مدرنیته|روزگارِ پس از مدرن]]، از راهِ نمونه کارهای [[شکسپیر]] و [[ژان ژنه]]، همانندتر و سازگارتر می‌شمارند،<ref>{{پک|نصرتی|۱۳۹۷|ص=|ک=پروبلماتیکا|ف=بدون عنوان؛ یادداشتی دربارۀ پنج نمایشنامه‌نویس ایرانی}}</ref> چنان که گاه «شکسپیرِ ایران» لقب داده‌اندش.<ref>مجلهٔ ''تجربه''، شمارهٔ ۵۶</ref> (گاه بیضایی را با مدرنیست‌هایی چون [[لوئیجی پیراندلو]] هم همانند دیده‌اند، که مثلاً ''[[هانری چهارم]]''‌اش در نیمه‌های دههٔ ۱۳۴۰ به کوششِ [[بهمن محصّص]] به فارسی ترجمه شد و بر صحنه رفت.)<ref>مثلاً مریم شریعتی و [[حمید امجد]]. ''دفترهای تآتر''. شمارهٔ ۱۵. انتشارات نیلا.</ref> با این همه، او خود به روشنی گفته که «دغدغهٔ مدرن بودن، مدرن شدن، مدرنیت، پیش‌مدرنیت یا پس‌مدرنیت و غیره» هیچ نداشته است.<ref>{{پک|بیضایی|آتشی|حق‌شناس|یاوری|نظرزاده|سناپور|مطلق|۱۳۷۹|ف=نقد و بررسی «سه برخوانی»|ص=۳۱}}</ref>
 
شاخهٔ دیگر نوشتجات بیضایی فیلمنامه‌هاست. وی، به خاطرِ محدودیتِ امکان و دشواریِ شرایطِ فیلم‌سازی، بیشترِ فیلمنامه‌هایش را چاپ کرده‌است. با چاپِ این فیلمنامه‌ها و به خاطرِ قابلیّتِ ادبیش<ref>{{پک|صباحی|۱۳۸۴|ف=یک تاریخ درام و یک درام تاریخی|ص=۴۳}}</ref> گونه‌ای نو در ادبیات پیدا شده،<ref group="پانویس">از نویسندگان دیگری که فیلمنامهٔ فیلم‌نشده‌شان منتشر شده می‌توان [[ویلیام فاکنر]] و [[خورخه لوئیس بورخس]] و [[تنسی ویلیامز]] و [[آرتور میلر]] و [[هارولد پینتر]] و [[احمد شاملو]] و [[احمد محمود]] و [[غلامحسین ساعدی]] و [[جلال خالقی مطلق]] و [[خسرو سینایی]] و [[ناصر تقوایی]] و [[مسعود کیمیایی]] و [[علی حاتمی]] را نام برد.</ref> و گرایشِ کتابخوانان به فیلمنامه‌های فیلم‌نشده سبب شده تا [[فیلمنامه]] از گونه‌های ادبی فارسی شود و کم یا بیش مقبولِ خاطر افتد.<ref>{{پک|زمانی‌نیا|۱۳۶۵|ف=در شبیخون نشابور|ص=۷}}</ref> از جمله، فیلمنامه‌هایی مانند ''[[طومار شیخ شرزین]]'' (۱۳۶۵) و ''[[دیباچه‌ی نوین شاهنامه]]'' (۱۳۶۵) پُرفروش بوده و به زبان‌های دیگر نیز درآمده، و کارهایی مانند ''[[مرگ یزدگرد]]'' (۱۳۵۸، که نمایشنامه است و [[مرگ یزدگرد (فیلم)|فیلم]] هم شده) و ''[[آینه‌های روبرو]]'' (۱۳۵۹) گاه بیش از یک بار ترجمه شده، و گاه اجراهای گوناگون تئاتری یا فیلم-تئاتری نیز داشته، ولی اغلب نه به کارگردانی بیضایی – که در اصل فیلمنامه‌ها را به خاطر نگرفتنِ پروانهٔ فیلم‌سازی از دولت یا میسّر نشدنِ ساخت به اسبابِ گوناگون به صورتِ کتاب چاپ کرده‌است، بی آن که فیلمش ساخته شده باشد. (حتّی بعضی از نمایش‌ها و فیلم‌های بیضایی از روی متن‌هایی ساخته شده که پیش‌تر به صورتِ مکتوب منتشر شده بوده است.) حمیدرضا منتظری فیلمنامه‌های بیضایی را «اثر هنری کامل» دانسته است.<ref>{{پک|منتظری|۱۳۷۵|ف=رویکردی دیگر|ص=۲۲۷}}</ref> در هر دو رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۸۵ مجلّهٔ ''فیلم‌نگار'' (از اهالی سینما و از خوانندگانِ مجلّه) بیضایی برترین فیلمنامه‌نویسِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شد؛ هرچند هیچ کدام از فیلمنامه‌هایش اوّل نشد.<ref>{{پک|–|۱۳۸۵ و ۱۳۸۶|ف=نتایج نهایی انتخاب برترین فیلمنامه‌های تاریخ سینمای ایران|ص=۲۲۰-۲۲۲}}</ref> ولی در هر دو رأی‌گیریِ سالِ ۱۳۷۵ مجلّهٔ ''[[فیلم (نشریه)|فیلم]]'' فیلمنامهٔ ''[[روز واقعه (فیلمنامه)|روز واقعه]]''ٔ بیضایی برترین فیلمنامهٔ ایران پس از [[انقلابِ ۱۳۵۷]] شناخته شد.<ref>{{پک|−|۱۳۷۵|ف=برگزیدگان این سال‌ها|ص=۱۶۷}}</ref><ref>{{پک|−|۱۳۷۵|ف=داوری همراهان|ص=۲۰۰}}</ref> فیلم‌سازانِ دیگر نیز [[:رده:فیلم‌های بر پایه کارهای بهرام بیضایی|فیلم‌ها]]ی برجسته‌ای مانند ''[[سلندر]]'' (۱۳۵۹) و ''[[خط قرمز (فیلم)|خطِّ قرمز]]'' (۱۳۶۰) و ''[[روز واقعه (فیلم)|روز واقعه]]'' (۱۳۷۳) از نوشته‌های بیضایی ساخته‌اند.
خط ۲۵:
{{جعبه گفتاورد|تراز = چپ|. . . بیضائی در ابتکار این فرم‌ها و کشف ریتم‌های شرقی (مخصوصاً در اجرا) بسیار خوشدوخت و تردست است و نگاهی که از «دوربین» خود به انسان صحنه می‌کند، هیکل حماسی غول‌پیکری است که اندام‌های تنومند، پراکنده، بی‌تعلقی دارد. چنانکه هر گاه نمایشنامه‌های او را بشکافیم و قطعه‌های انسانی را جفت و مرتب کنیم، یک قیافهٔ سنگی روی [[فرسک]] نمایان می‌شود که روح شرقی آن زیر فشار متراکم فرم‌های خارجی پخش و له شده است. گویی قلمی است اگزوتیک که نمایشنامه‌های او را در تبعید نوشته، و آن‌ها را به دفع مضرتی در ضربان شدید و یکنواخت فرم عایق‌بندی کرده است. . . .<ref group="پانویس">در نسخهٔ اوّل این گفتار به این صورت آمده: «بیضائی در ابداع این فرم‌های شرقی بسیار تردست است. اما رفتارش با انسان تجملی است از مفاهیم پراکنده‌ای که قدَری، غربی و بی‌تعلّق است. به گونه‌ای که هر گاه تجملات و نقش و نگارهای شرقی او را بشکافیم و قطعه‌های پراکنده را پیدا کنیم، به هیکلی از یک جنین مرده می‌رسیم که هیچ شوری، طنینی، تکانی از شرق در آن نیست. فی‌الواقع بیضائی تمام آثار خود را در تبعید نوشته است.» (رادی، اکبر؛ امیری، ملک‌ابراهیم. ''بشنو از نی''. رشت: انتشارات هدایت. ۱۳۷۰. ص. ۱۴۸.) [[حمید دباشی]] نیز به بیگانگی و کنشگری رفورمیستی هنر بیضایی اشاره کرده است. (''Iran: The Rebirth of a Nation''. 284.)</ref>|عرض = 257px|منبع = [[اکبر رادی]]<ref>{{پک|رادی|امیری|۱۳۷۹|ف=مکالمات|ص=۲۲۹}}</ref>|تراز منبع=چپ}}
{{جعبه گفتاورد|تراز = چپ|در تمام این سال‌ها روزی را بی جست‌وجو نگذرانده، روزی نبوده که به [[لغت‌نامه]] مراجعه نکرده باشد . . .|عرض = 257px|منبع = [[مژده شمسایی]]، اسفندِ ۱۳۹۳<ref>{{پک|شمسایی|۱۳۹۴|ف=بیضایی از نزدیک‌ترین فاصله|ص=۱۴}}</ref>|تراز منبع=چپ}}
فارسیِ بیضایی از نوجوانی تحتِ تأثیرِ [[سبکِ خراسانی]] و نمونه‌های سرشناسِ کهن و هم‌روزگارش، یعنی [[فردوسی]] و [[مهدی اخوان ثالث]]،<ref>{{پک|آشوری|غلامی|۱۳۹۰|ف=پریشانی یک ذهنِ غُرغُرو|ص=۲۷-۲۸}}</ref> و نیز نثرِ روزگارِ [[بازگشت ادبی]] از جمله در کارِ [[عبداللطیف طسوجی]] و سپس‌تر نثرهای کهن‌تری مانندِ ''[[سفرنامهٔ ناصر خسرو]]'' و ''[[تاریخ بیهقی]]''<ref>{{پک|بیضایی|افشاری اصل|۱۳۹۶|ف=می‌خواهم مردم را به تاریخ ببرم|ص=۸۶}}</ref> و متونِ [[زبان پارسی میانه|پارسیِ میانه]] و ترجمه‌های [[ابراهیم پورداوود]]<ref>{{پک|بیضایی|افشاری اصل|۱۳۹۶|ف=می‌خواهم مردم را به تاریخ ببرم|ص=۸۵}}</ref> نیز، پرورش یافت؛ و بدین ترتیب نه تنها در زبان، که از لحاظ موضوع نیز برخی از آثارش را با کارهای نمایشنامه‌نویسانِ [[فرارود]]ی چون [[ساتم الغ‌زاده]] نسبتی هست.<ref>{{پک|صباحی|۱۳۸۴|ف=یک تاریخ درام و یک درام تاریخی|ص=۴۲}}</ref> بَعدها بیضایی خود از پارسی‌گویان صاحب سبک و زبان‌آور شد<ref>{{پک|یاحقّی|۱۳۷۵|ف=چون سبوی تشنه|ص=۲۲۹}}</ref> که در شمارِ گویندگانی مانندِ [[ابوالقاسم ناصرالملک]] و [[ذبیح‌الله منصوری]] و [[محمّد قاضی]] و [[سید جعفر شهیدی]] و [[ابراهیم گلستان]] و [[محمّدعلی موحّد]] و [[سروش حبیبی]] و [[اسماعیل فصیح]] و [[مهشید امیرشاهی]] و [[داریوش آشوری]] و [[فتّانه حاج‌سیدجوادی]] و [[داریوشسیروس مؤدّبیانشمیسا]] و [[عبّاس معروفی]] و [[فریده مهدوی دامغانی]] و همتایانِ دیگرشان در نثرِ غیر«معیار»ِ نوینِ فارسی آوازه‌ای یافت، چنان که پژوهندگان در زبانش [[فهرست آثار درباره بهرام بیضایی#کتاب|کتاب‌ها و مقالات]] نوشته‌اند و مخالفانِ فکریش برای بهره بردن از زبانش در فیلمی چون ''[[محمد رسول‌الله (فیلم ۱۳۹۴)|محمّد رسول‌الله]]'' (۱۳۹۴) به شاگردش متوسّل شده‌اند.<ref>{{پک|−|۱۳۹۴|ف=حسرتی که بر دل ماند|ص=۱۴}}</ref> زبانِ نمایشنامه‌های بیضایی به شاعرانگی ناموَر بوده است.<ref>{{پک|Ghanoonparvar|2011|ف=DRAMA|ص=529-535}}</ref> [[بزرگ علوی]] بیضایی را، با [[محمود دولت‌آبادی]] و [[هوشنگ گلشیری]] و [[احمد محمود]] و [[جمال میرصادقی]]، دارای کارهای منثوری «قابل مقایسه با آثار خوب نویسندگان برجستهٔ اروپایی» می‌دانست.<ref>{{پک|اتّحاد|۱۳۸۷|ف=پژوهشگران مُعاصر ایران|ج=۶|ص=۵۰۹-۵۱۰}}</ref> [[حسن ذوالفقاری]] شکوهِ نمایشنامه‌های بیضایی را از «تسلّط و اشراف» او «بر فرهنگ و ادبیات کهن ایران» دانسته است.<ref>{{پک|ذوالفقاری|شروقی|۱۳۹۴|ف=پشت کردن به پشتوانه‌ها داستان‌های ما را کم‌مایه می‌کند|ص=۱۱}}</ref> [[آیدین آغداشلو]] نثرِ بیضایی را «از فاخرترین نمونه‌های نثر فارسی» دانسته که گواه و نمودارِ پایندگی زبانِ فارسی به واسطهٔ «زایش‌های متعدّد» است.<ref>{{پک|آغداشلو|۱۳۹۵|ف=بیضایی آبروی چند نسل است|ص=۱۶}}</ref> [[بابک احمدی]] در سالِ ۱۳۸۵ او را بزرگ‌ترین هنرمندِ زندهٔ «ما» گفت؛ و [[مسعود بهنود]] نیز در هشتادسالگیِ بیضایی بر این نظر صحّه گذاشت. [[اسماعیل خویی]] ''[[پهلوان اکبر می‌میرد]]'' (۱۳۴۲) و ''[[دیوان بلخ (نمایشنامه)|دیوان بلخ]]'' (۱۳۴۷) و ''[[قصّه‌ی ماه پنهان]]'' (۱۳۴۲) و ''[[غروب در دیاری غریب]]'' (۱۳۴۱) و ''[[چهار صندوق]]'' (۱۳۴۶) را «از بهترین نمایشنامه‌های ایرانی» دانسته است.<ref>{{پک|خوئی|۱۳۵۱|ف=کالبدشکافی «رگبار»|ص=۱۱۴}}</ref> سخنوران دیگری نیز تحتِ تأثیرِ کارِ بیضایی واقع شده و درباره‌اش سخن گفته‌اند. [[اوژن یونسکو]] ''[[هشتمین سفر سندباد]]'' (۱۳۴۳) را ستوده و [[عبّاس جوانمرد]] این را «بالنده‌ترین نمایشنامه‌ی اصیل ایرانی» و ادامهٔ عالیِ کارِ [[میرزا آقا تبریزی]] شمرده<ref>{{پک|جوانمرد|۱۳۸۳|ف=تئاتر، هویت و نمایش ملی|ص=۶۸}}</ref> و بر آن بوده است که به لحاظِ شگردِ تغییرِ صحنه‌ها با کارهای [[ویلیام شکسپیر|شکسپیر]] و [[لوپه د وگا]] و [[پدرو کالدرون]] و [[گئورگ بوشنر]] و [[برتولت برشت]] همسری می‌کند.<ref>{{پک|جوانمرد|۱۳۸۳|ف=تئاتر، هویت و نمایش ملی|ص=۸۶-۸۷}}</ref> [[حمید سمندریان]] نیز ''[[فتحنامه‌ی کلات]]'' (۱۳۶۱) را «فوق‌العاده» می‌دانسته و بر آن بوده که «اگر خوب اجرا شود، با تراژدی‌های جهانی قابل رقابت است!»<ref>{{پک|سمندریان|ماهیان|۱۳۸۸|ف=این صحنه خانه‌ی من است|ص=۳۶۰}}</ref> [[احسان یارشاطر]] [[سه نمایشنامه‌ی عروسکی|نمایشنامه‌های عروسکیش]] را شعرِ نمایشی‌شده گفته.<ref>Yarshater, Ehsan. "The Modern Literary Idiom." page 59.</ref> [[نجف دریابندری]] تشخّصِ سبکِ بیضایی را از اسبابِ نیکوییِ کارش دانسته است.<ref>{{پک|مظفری ساوجی|۱۳۹۲|ف=یادداشت‌های روزانه|ص=۱۰۸}}</ref> [[هوشنگ گلشیری]] دربارهٔ زبانِ ''[[پهلوان اکبر می‌میرد]]'' (۱۳۴۲) کنجکاو بوده است<ref>{{پک|بیضایی|۱۳۹۴|ف=روشنفکر تمام‌وقت|ص=۱۱۴}}</ref> و [[سیمین بهبهانی]]، از پسِ تماشای ''[[افرا، یا روز می‌گذرد|افرا]]'' در ۱۳۸۶، کارِ بیضایی را همچون «ادامه و تکامل آثار غلامحسین ساعدی و اکبر رادی» آفرین کرد.<ref>{{پک|بهبهانی|۱۳۸۷|ف=بیضایی در التقای نور و کلام|ص=۷۳}}</ref> [[جلال آل احمد]]، به رغمِ دوستی، واکنشِ تُندِ انقلابی به بعضی از نمایشنامه‌های آغازینِ بیضایی نشان داد<ref>{{پک|آل احمد|۱۳۵۷|ف=کارنامه سه‌ساله|ص=۱۴۹}}</ref> و [[هوشنگ توزیع]]، با وجودِ دوستداری، اشاره به بی‌تأثیری کارِ بیضایی در دورهٔ کارش در امریکا کرده است.<ref>''رفاقت'' (۱۳۹۹)، فیلمِ مستندی از [[رها اعتمادی]]، دقیقهٔ ۸۸</ref> [[محمود دولت‌آبادی]] بیضایی را «[[سعدی]] معاصر ما» گفته<ref>{{پک|دولت‌آبادی|۱۳۸۰|ف=ما نیز مردمی هستیم|ص=۲۳۶}}</ref> و اکبر رادی او را همتای «برجستگان [[درام]] جهان» شمرده است.<ref>{{پک|رادی|۱۳۸۶|ف=تو آن درخت روشنی|ص=۲۰}}</ref>
 
== در نمایش ==
خط ۳۸:
{{جعبه گفتاورد|تراز = راست|او [[درام‌نویس]] و [[متورانسن]] صاحب سبکی است که تکنیک یا گرامر دیگری به صحنه آورد و دیالوگ دیگری به حرکت و بازی داد.<ref group="پانویس">در نسخه‌ای پیشین این گفتار به این صورت آمده: «بیضائی در تآتر ایران درام‌نویس صاحب سبکی است. او گرامر دیگری به صحنه آورد . . . .» (رادی، اکبر؛ امیری، ملک‌ابراهیم. ''بشنو از نی: مکالمات با اکبر رادی''. رشت: انتشارات هدایت. ۱۳۷۰. ص. ۱۴۷.)</ref>|عرض = 284px|منبع = [[اکبر رادی]]<ref>{{پک|رادی|امیری|۱۳۷۹|ف=مکالمات|ص=۲۲۸}}</ref>|تراز منبع=چپ}}
{{جعبه گفتاورد|تراز = راست|اگر وجه نمادین در آثار بیضایی را همچون یک اصل ننگریم، او سه عنصر عمده در نمایش را تغییر داده است با جانشینی اصول تازه‌ی مبتنی بر دانش پیشینیان. یعنی: موضوع، شیوه‌ی اجرا و زبان روایی.|عرض = 284px|منبع = [[محمود دولت‌آبادی]]، ۵ دیِ ۱۳۸۵<ref>{{پک|دولت‌آبادی|۱۳۹۱|ف=میم و آنِ دیگران|ص=۱۰۹}}</ref>|تراز منبع=چپ}}
کارِ بیضایی در تئاتر نزدیکی‌هایی با کارِ [[برتولت برشت]]، [[علی نصیریان]] و اهالی نمایش‌های سنّتی و عامیانه و آیینیِ مشرق‌زمین در سده‌های پیش از خودش (و ستایندگانِ نظریِ ایشان مانندِ [[آنتونن آرتو]]) داشته، ولی با کارِ نوگرایانی از قبیلِ [[کنستانتین استانیسلاوسکی]] و مخصوصاً پیروانِ ایرانیش چون [[عبدالحسین نوشین]] و [[مصطفی اسکویی]] تا حدودِ زیادی ناهمانند شمرده می‌شود. او واقع‌نمایی را بسنده نمی‌دانسته و صحنه را نیز به‌طور واقع‌نما نمی‌آراسته؛ و بارِ نمایش را به دوشِ بازیگر می‌افکنده است. [[سوسن تسلیمی]] کارِ بیضایی با بازیگر را در تئاتر و سینما به کارِ [[اینگمار برگمان]] مانند کرده و از بداهه‌پردازی [[آربی اوانسیان]] بسیار متفاوت دانسته است.<ref>{{پک|تسلیمی|عبدی|۱۳۹۹|ف=سوسن تسلیمی|ص=۱۳۷}}</ref> [[محمّدعلی سپانلو]]<ref>{{پک|سپانلو|۱۳۷۴|ف=نویسندگان پیشرو ایران|ص=۲۲۸}}</ref> و [[ناهید طباطبایی]]<ref>{{پک|طباطبایی|۱۳۸۹|ف=خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم|ص=۶۵۷}}</ref> و [[علاء محسنی]]<ref>{{پک|محسنی|۱۳۹۷|ص=|ک=آسو|ف=«چهارراه»، تازه‌ترین نمایش بهرام بیضایی}}</ref> به تأثیرِ سینما در کارِ تئاتری بیضایی اشاره کرده‌اند − هرچند او خود دستِ کم در موردِ ''[[بانو آئویی (نمایش بیضایی)|بانو آئویی]]'' در کار بودنِ چنین تأثّری را نپذیرفته است.<ref>{{پک|بیضایی|امجد|۱۳۷۷|ف=بازاندیشیِ جهانِ کهن|ص=۴۵}}</ref> تقطیعِ صحنه‌ها در مهم‌ترین کارهای بیضایی همانند تقطیعِ سینمایی در یک چشم‌به‌هم‌زدن است، نه با بستن و گشودن پرده و تغییرِ آرایشِ صحنه. بسیاری از این اندیشه‌ها را هم‌زمان یا بعدها بعضی از کارگردانانِ مغرب‌زمین نیز آزمودند یا به صورتِ نظریّه درآوردند، و از این جمله‌اند [[یرژی گروتوفسکی]] و [[پیتر بروک]] و [[آریان منوشکین]] و [[یوجینیو باربا]]؛ همچنان که نویسندگانی چون [[تام استوپارد]] نیز سپس‌تر به [[نقّالیِ ایرانی]] توجّه کردند. بدایعِ بیضایی در نمایش در بازیابی و بازاَندیشی و بازسازیِ جریان‌هایی بوده که در درازنای تاریخْ گسسته و ناتمام رها یا گم شده و به بار ننشسته یا به بیراهه رفته، همچنان که آزمون‌های مایگانی او در بازیابیِ گمشده‌های به عمدای تاریخی است که به گمانش تجدیدِ نظر می‌خواهد؛ و از این حیث بیضایی نیز گویی مانند [[ویلیام شکسپیر|شکسپیر]] سرِ آن دارد – هرچند نه به زمانه‌سازی و دریغ از گذشته‌ای «خوب و خوش» خوردن،<ref>Talajooy, Saeed. "History and Iranian drama: The case of Bahram Beyzaie." page 188.</ref> بلکه با زمانه‌ستیزی و بیزاری از تاریخ – که نهادهای زخمی یا فروهشته و خاطراتخاطراتِ فرهنگی را بیرون بکشد و مطالعه و افشا و نو و درست کند و به آیندگان سپارد.<ref>Greenblatt, Stephen. ''Hamlet in Purgatory''. Princeton University Press. 2013. p. xiv.</ref> از این لحاظ گاهی کارِ بیضایی و کارِ [[محمّدرضا شجریان]] را به همدیگر مانند کرده‌اند.<ref group="پانویس">مثلاً: {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=نورائی|نام=جهانبخش|پیوند نویسنده=جهانبخش نورایی|ژورنال=[[بخارا (مجله)|بخارا]]|عنوان=تولدی دیگر|شماره=۱۴۰|سال=۱۳۹۹|صفحه=۲۳۶}}</ref> نوآوری‌های بیضایی در تئاتر با نوآوری‌هایش در سینما نیز بی‌ربط نبوده و فیلم‌های کامیابی از اندیشهٔ اجرایی بیضایی سرچشمه گرفته؛ ولی در سینما نیز بیضایی از بیشترِ اقتباس‌های دیگران از فیلمنامه‌هایش ناخشنود بوده و حاصلِ کارشان را چندان نپسندیده‌است.
{{جعبه گفتاورد|تراز = چپ|بهرام بیضایی را با اجرای ''[[مرگ یزدگرد]]'' در اوج دیدم.|عرض = 257px|منبع = [[حمید سمندریان]]<ref>{{پک|سمندریان|ماهیان|۱۳۸۸|ف=این صحنه خانه‌ی من است|ص=۳۳۳}}</ref>|تراز منبع=چپ}}