کتاب '''سفینه قهرمانیه''' کتابی است به نثر مسجع آمیخته به نظم، از اثارآثار [[دوره قاجار]] نوشته [[قهرمان خان قهری]] ملایری (م1372 هم۱۳۷۲ ه.ق). در این کتاب حادثه شگرف و بی نظیر قیام خونین [[امام حسین]] و حرکت آن امام از مدینه به طرف کوفه و وقایع روز عاشورای شصت و یک هجری به تفصیل و با کلامی حزین و استوار بیان شدهاست. نثر و شعر این کتاب نمونه ای از آثار خوب [[دوره بازگشت ادبی]] است.
در کتاب '''سفینه قهرمانیه''' معمولاً هر مجلس با قصیده و تحمیدیه و مناجاتی آغاز میشود که متناسب با موضوع آن است و مولفمؤلف در آن نهایت هنر خود را نشان داده و اثری به وجود آورده که آن را میتوان تالی تلو [[مناجات نامه]] [[خواجه عبدالله انصاری]] شمرد. برای مثال:
{{شعر}}
{{ب|''سپهرازکینه جوئی باز طرح دیگر اندازد''|''دراینخاکی سراغوغای شور محشر اندازد''}}
خط ۶:
{{ب|''گلو چاک و دریده فرق از پیکان و از شمشیر''|'' بدشت نینوااکبر بروی اصغر اندازد''}}
{{ب|''عروسانرازخلخال سلاسل دست و پا بندد''|''زنان رادرحضور خلق معجر از سر اندازد''}}
{{ب|''شهیدانرابخاک تیره از خاشاک تن پوشد''|'' جوانانرا بخون اندر کنار مادر اندازد''}}
{{پایان شعر}}
...
بهترین وسیلهٔ که دست آویز سالکان مسلک تحقیق تواند شد، حمد خداوندیست که لشگرکش اراده اش علمداران سرو و صنوبر را در جیش گلستان بشقههای حریر اخضر مطرز ساخته و میرآ ب حکمش سقّایان ابربهاری را بدفع تشنگی اطفال چمن با مشک پر آبپرآب بکار انداخته، شهیدی را شهد محبتش چنان بوجد آورده که لب تشنه از فرات بگذرد، و دلیری را کمند شوقش چنان دست و پا بندد که دو دسته لباس شهادت به بر کند،برکند، بی انبازی که با همه بی نیازیبینیازی برق آه محبّین را بگنجور قبول سپارد و پیک نالهٔ مشتاقین را در خلوت قرب بحضور آرد، مبارزان معارک ابتلایش کوه بلا را بکاهی نسنجند، و یکه تازان عرصهٔ امتحانش هزار تیغ برسر خورده و نرنجند، سلسلهٔ بندگیش سلاطین جهانرا موجب عزّت و افتخار و ربقهٔ اطاعتش پیمبرانرا باعث شرف و اعتبار پرتو انوار جلالش از غایت ظهور ناپیدا، و آثار قدرتش در همهٔ ذرات عا لم ظاهر و هویدا، واغفلتا اگر کسی بی یادش نشیند وواخجلتا اگر دلی جز مهرش گزیند، که این خسرانی عظیم در قفاست و آن را عذابی الیم در جزا و بعد صلوات زاکیات ودرود بلا نهایات بر آن صاحب آیات باهرات خلاصهٔ موجودات و اشرف کاینات و اهلبیت طاهرات اوباد، که پایهٔ بندگی را بمقامی نهادند که پایهٔ نشناسان معارج عبودّیت در کار ایشان بشک افتاده و از سلسلهٔ بشر خارج دانستند.