فینرود فلاگوند: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
لینک به صفحه برن (سرزمین میانی) |
برحورد با انسانها |
||
خط ۲۷:
فینرود روابط دوستانهای با [[خاندان فینگولفین]] و [[تورگون]] داشت. او با [[فئانور]] و سوگند وی برای سفر به [[سرزمین میانی]] و پسگرفتن [[سیلماریل]]ها از [[مورگوت]] مخالف بود اما برای اینکه از دوستانش جدا نشود به همراه پدرش و خاندان فینگولفین سفر را انتخاب کرد. فینرود در واقعه خویشاوندکشی در آکوالونده شرکت نداشت و از آن اطلاع هم نداشت چرا که به حرکت خود از راه ارامان ادامه داده بود. وقتی که او و همراهانش در حال حرکت در کنار ساحل بودند شخصی بر روی یک صخره ظاهر شد و آنها پیشگویی شمال را شنیدند. پس از آن فینارفین و بسیاری از پیروانش از ادامه مسیر منصرف شدند و به تیریون برگشتند. اما فینرود تصمیم گرفت که به همراه گروه فینگولفین راه خود به سمت سرزمین میانی را ادامه دهد.
مدتی پس از ورود به سرزمین میانی، فینرود به جزیره [[تول سیریون]] که در مسیر [[رود سیریون]] قرار داشت رفت و در آنجا قلعه [[میناس تیریث (دوره نخست)|میناس تیریث]] را بنا کرد. در حالی که فینرود و تورگون در سال ۵۰ دوره اول در ساحل سیریون به سمت جنوب سفر میکردند [[اولمو]] آنها را دچار خواب کرد و در خواب به آنها گفت که برای روزهای ناخوش آماده باشند که ممکن است با حمله ناگهانی [[مورگوت]] از [[آنگباند]] و درهم شکسته شدن ارتشهای شمالی شروع شوند. مدتی پس از این ماجرا، فینرود و خواهرش گالادریل به مهمانی شاه [[تینگول]] در سرزمین [[دوریات]] رفتند. در آنجا فینرود تالارهای زیرزمینی شهر محل زندگی تینگول، منهگروت، را بسیار تحسین کرد و تینگول نیز در مورد تنگهای در مسیر رود [[ناروگ]] و غارهایی در سمت ساحل غربی آن با او صحبت کرد. فینرود به غارهای ناروگ رفت و تالارها و اسلحهخانههایی را در دل زمین ایجاد کرد و آن محل نارگوتروند نامگذاری شد. فینرود برای ساختن این پناهگاه از دورفهای [[کوهستان آبی (سرزمین میانی)|کوهستان آبی]] کمک گرفت و در ازا بسیاری از جواهراتی که از [[والینور]] با خود آورده بود را به آنها داد. در این زمان بود که دورفها گردنبند [[نائوگلامیر]] را برای او ساختند و به او لقب فلاگوند به معنی حفرکننده غارها را دادند. فینرود تصمیم گرفت که در نارگوتروند بماند و میناس تیریث را به برادرزادهاش [[اورودرت]] بدهد.
حدود سیصد سال پس از اینکه نولدور به [[بلریاند]] قدم گذاشت، فینرود به شرق سیریون سفر کرد و در آنجا با [[ماگلور]] و [[مايدروس]] از پسران فئانور به شکار مشغول شد. اما او پس از مدتی از شکار خسته شد و راهش را بهتنهایی به سمت کوهستان ارد لیندون (کوهستان آبی) ادامه داد. او در بلریاند شرقی در زمینهای تارگلیون اولین الف نولدوری بود که [[انسان (سرزمین میانی)|انسان]]ها را ملاقات کرد. آن انسانها خویشاوندان و پیروان [[بئور]] کهنسال بودند. فینرود در حالی که انسانها خواب بودند به میان آنها رفت و [[چنگ]]ی را که بئور کنار گذاشته بود برداشت و آهنگی نواخت که به گوش انسانها نرسیده بود. وقتی انسانها بیدار شدند و به آهنگ فینرود گوش دادند، هر کدام فکر کرد که در یک رؤیای دلپذیر است. فینرود مدت زیادی را با انسانها گذراند و زبان آنها را فراگرفت و به آنها زبان سینداری را آموزش داد. الفهای سبزی که در اوسیریاند ساکن بودند نگران بودند که انسانها به طبیعت محل زندگیشان صدمه بزنند. بنابراین فینرود از طرف آنها با شاه تینگول که حاکم تمام بلریاند بود صحبت کرد و از او اجازه گرفت تا انسانها را به سمت استولاد هدایت کند.
در جریان نبرد [[داگور براگولاخ]] [[باراهیر]] از [[خاندان بئور]] جان فینرود را نجات داد و فینرود انگشتر خود را به نشانه دوستی به باراهیر داد. این انگشتر بعداً به نام انگشتر باراهیر شهرت پیدا کرد و سرانجام بهدست [[آراگورن]] رسید. سالها پس از داگور براگولاخ پسر باراهیر به نام [[برن (سرزمین میانی)|برن]] بهدنبال کمک به نارگوتروند رفت. فینرود برای اینکه دین خود را ادا کند پادشاهی خودش را رها کرد و برن را برای پیدا کردن یکی از سیلماریلها همراهی کرد. کلهگورم و کوروفین که در آن زمان در نارگوتروند زندگی میکنند اهالی آنجا را متقاعد کردند که فینرود را همراهی نکنند. فقط ده جنگجو به ریاست الفی به نام ادراهیل به فینرود وفادار ماندند و شاهشان را همراهی کردند.
|