کاربر:Darth Kourosh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱٬۹۹۴:
{{شعر}}{{ب|رضا به داده بده وز جبین گره بگشای|که بر من و تو در اختیار نگشادست}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۰ - ۲۱۱}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۲۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|می دوساله و محبوب چارده ساله|همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس|زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم|دولت صحبت آن مونس جان ما را بس}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۱}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۲۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش|بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک|گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل|مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۱ - ۲۱۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۲۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|منم که دیده به دیدار دوست کردم باز|چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دیدار شد میسر و بوس و کنار هم|از بخت شکر دارم و از روزگار هم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن|در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۲۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل|که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم|سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۲ - ۲۱۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۲۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی|که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی|بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|آسمان بار امانت نتوانست کشید|قرعهٔ کار به نام من دیوانه زدند}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی|کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۴}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست|تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز|خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم|گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۴ - ۲۱۵}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۲
| align="center" | {{شعر}}{{ب|عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق|شبروان را آشنایی‌هاست با میر عسس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم|محتسب نیز در این عیش نهانی دانست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان|چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۵}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس|زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم.|دولت صحبت آن مونس جان ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دریغ و درد که تا این زمان ندانستم|که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۵ - ۲۱۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|من و همصحبتی اهل ریا دورم باد|از گرانان جهان رطل گران ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم|یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|از همچو تو دلداری دل برنکنم آری|چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند|ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت|کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|از در خویش خدا را به بهشتم مفرست|که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۶ - ۲۱۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین|کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست|طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند|گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است|چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند|تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم|بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۸ - ۲۱۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست|زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۱۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۳۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک|جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۲۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۳۴۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش|حریف خانه و گرمابه و گلستان باش}}{{پایان شعر}}
| آن زمان که کسی تو را نمی‌شناخت من دوستت داشتم؛ حال که معروف شده‌ای من را فراموش نکن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۲۲۰}}</ref>