ابن ماسویه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Persian ahvaz (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: حذف منبع ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه ویرایش با برنامهٔ اندروید
Persian ahvaz (بحث | مشارکت‌ها)
اشتباهات اصلاح شد
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه ویرایش با برنامهٔ اندروید
خط ۳:
 
 
گفته‌اند كه پدرش ـ ماسويه ـ در بيمارستان [جندی‌شاپور] به داروسازی مشغول بود و [جبرائيل بن بختيشوع] (نك‌ : ه‌ د، آل بختيشوع) پزشك مشهور جندی‌شاپوری ساكن بغداد، به معرفی و توصيۀ دهشتك رئيس بيمارستان جندی‌شاپور، او را برای كار در بيمارستانی كه به دستور [هارون‌الرشيد] در} بغداد] ساخته می‌شد، دعوت كرد (همان، 383). ماسويه در آنجا به كمك جبرائيل با كنيز اسلاونژاد [داوود بن سرابيون] ازدواج كرد و يوحنا و برادرش ميخائيل از آن زن زاده شدند (همان، 384؛ ابن ابی اصيبعه، 1 / 171). به روايتی ديگر، ماسويه كه نسبت به مقام جبرائيل در بغداد رشك می‌برد و آن را بر زبان راند، به دستور جبرائيل از بيمارستان جندی‌شاپور اخراج شد. ماسويه برای عذرخواهی به بغداد آمد، ولی جبرائيل او را نپذيرفت. ماسويه به ياری يكی از روحانيون نسطوری بغداد به چشم‌پزشكی پرداخت و پس از معالجۀ چشم خادم فضل بن ربيع و سپس خود فضل، به دربار خليفه راه يافت. وی به سرعت در دربار هارون ترقی كرد و مقامی برابر با جبرائيل بن بختيشوع به دست آورد و زن و فرزند خود يوحنا را كه در آن وقت خردسال بود، به بغداد فراخواند (رهاوی، 167- 169). براساس اين روايت و نظر به آنكه هارون در 170ق به خلافت نشست، يوحنا می‌بايست چند سالی پيش از آن در جندی‌شاپور زاده شده باشد. نيز چون به گزارش [لئون افريقايی] ، يوحنا هنگام مرگ (243ق)، 80 ساله بوده (لكلرك، I / 105)، پس می‌بايست در حدود 163ق زاده شده باشد (قس: GAS, III / 231). از سوی ديگر در صحت روايت نخست كه حاكی از به كار گمارده شدن ماسويه در بيمارستان بغداد و ازدواج او در بغداد، به نقل از جبرائيل بن بختشيوع است، می‌توان ترديد كرد. زيرا بنابر قول مشهور، جبرائيل در 213ق درگذشته و اين روايت پس از مرگ مأمون (د 218ق) از جبرائيل نقل شده است، خاصه كه براساس همان روايت وقتی ماسويه به بغداد آمد، سنش از 50 گذشته بود و بعيد است كه تا آن وقت زن نخواسته و صاحب فرزند نشده باشد. به هر حال به روايت رهاوی (ص 170)، ماسويه دانشمندان و حكيمانی را به تربيت يوحنا گماشت، ولی وی از آن دانشمندان نام نبرده است.
 
 
خط ۱۱:
 
اگر روايت قفطی را دربارۀ ورود ماسويه به بغداد بپذيريم، جبرائيل بن بختيشوع برجسته‌ترين و احتمالاً نخستين استاد يوحنا در طب بوده و همو يوحنا را به رياست شاگردان خود گمارده است (تاريخ الحكماء، 384). همچنين گويا [عيسی بن نون] (يا ايشوع برنون) نيز كه سپس بطريق نسطوريان شد، مدتی استاد او بوده است (عمروبن متی، 69؛ ماری بن سليمان، 75). لئون افريقايی متذكر شده كه يوحنا در آغاز می‌خواست به كليسا بپيوندد، اما اشتغال به علوم او را از اين كار بازداشت (لكلرك، I / 106). با اينهمه به نظر می‌رسد كه به مقام شمّاسی كليسا نيز نائل آمد، زيرا در برخی از روايات از او با عنوان شماس ياد شده است ([قفطی] ، همان، 387؛ [ابن ابی اصيبعه] ، 1 / 177). يوحنا با آنكه بيشتر در طب تحصيل كرده بود، ولی گويا منطق و حكمت نيز تدريس می‌كرده است و مجالس درس او را پررونق‌ترين محافل علمی آن روز شمرده‌اند كه همۀ گروههای اهل ادب در آن حاضر می‌شدند (همو، 1 / 175-176). به روايت ابن جلجل (ص 65)، هارون‌الرشيد او را به ترجمۀ كتابهای طبی كه از آنقره ([آنكارا] ) و عموريه آوردند، مأمور كرد و نويسندگانی ماهر در خدمتش گماشت. از اين رو به نظر می‌رسد كه يوحنا جز سريانی و عربی، زبان يونانی نيز می‌دانسته است. اما اين روايت به اقرب احتمال مربوط به روزگار مأمون و تلاش او جهت ترجمۀ آثار [يونانی] و نيز دورۀ معتصم و فتح عموريه است (قس: سيد، 65؛ EI2).
 
 
 
 
 
دربارۀ صلاحيت و توانايی علمی ابن ماسويه در طب نيز آراء متناقضی ابراز شده است. درحالی كه به روايت قفطی (تاريخ الحكماء، 382)، يوحنا خود را از جالينوس در طب برتر می‌شمرده و همين معنی خشم جبرائيل بن بختيشوع را برانگيخته بوده است و نيز در باب تشريح ميمون توسط او و تأليف كتابی براساس آنچه از اين طريق يافته بوده (نك‌ : آثار)، مؤلفان متقدم اشارتها كرده‌اند (مثلاً ابن ابی اصيبعه، 1 / 178) و حتی گفته‌اند خيال تشريح فرزند بليد (كند ذهن) خود را داشته است (همو، 1 / 180)، ولی در باب عدم حذاقت او نيز در تشخيص بيماری، تجويز دارو (قفطی، همان، 385) و فصد نابجای پسرش كه موجب مرگ او شد (همان، 391)، سخنها گفته‌اند. اما به نظر می‌رسد كه اين روايات اخير بر ساختۀ رقيبان و دشمنان علمی او چون سلمويه باشد. بدان سبب كه وی به روايتی از شاگردان برجستۀ جبرائيل و رئيس شاگردان او بود (همان، 384) و به روزگار مأمون لقب طبيب‌المملكة يا طبيب‌الملك يافت و پزشك برجسته‌ای چون ابنرَبّن طبری (ص 8)او را ستود. ابن ماسويه آثار گرانبهايی از خود به يادگار گذاشت كه برخی از آنها همچون دغل العين (نك‌ : آثار) اولين اثر در نوع خود و نيز متن درسی دانشجويان بوده است و چشم پزشكان برای دريافت گواهينامۀ رسمی می‌بايست آن را در ياد می‌داشتند و امتحان می‌دادند (اوليری، 254، 255).
 
 
 
نويبورگر براساس مطالبی كه رازی آورده، نتيجه گرفته است كه يوحنا در داروشناسی نيز اطلاعاتی داشته است (GAS, III / 232). يكی از كهن‌ترين منابعی كه در زمان حيات ابن ماسویه تدوين شده و نويسنده در تأليف آن از نظرات ابن ماسويه بهره برده، كتاب فردوس الحكمۀ ابن ربّن طبری (همانجا) است. همچنين موفق‌الدين هروی در كتاب الابنية عن حقايق الادوية (نك‌ : جم‌ )، ابوريحان بيرونی، در الصيدنة (مثلاً صص 30، 33، 36)، ابن بطلان در تقويم الصحة (نك‌ : جم‌ ) و ابن بيطار در جامع المفردات (مثلاً 1 / 10، 13، 2 / 66، 97) بسيار از او نقل قول كرده‌اند. از شاگردان او بايد از يوسف بن ابراهيم، ابن حمدون بن عبدالصمد مقلب به ابوالعير طرد و اسحاق بن ابراهيم معروف به بيض‌البغل (ابن ابی اصيبعه، 1 / 176) و ابراهيم بن عيسی (همو، 2 / 83) نام برد.
 
 
 
اما مشهورترين شاگرد او حنين بن اسحاق است كه چندی نزد ابن‌ماسويه پزشكی خواند. چون استاد او را از خود راند، حنين به جدّ به تحصيل علم همت گماشت و چندان پرآوازه شد كه ابن ماسويه خود او را بسيار ارج می‌نهاد (قفطی، همان، 174، 175). ابن ماسويه با گروه كثيری از دانشمندان و وزيران دوستی داشت و كندی فيلسوف مشهور، رساله‌ای در «نفس» برای او نوشت (ابن ابی اصيبعه، 1 / 214). در برخی از منابع از پزشك ديگری به نام مسوئه ياد شده است (لكلرك، I / 504، به نقل از لئون افريقايی) كه گاه او و آثارش را با يوحنا بن ماسويه خلط كرده‌اند (ابراهيم، 3 / 107). عده‌ای در وجود او ترديد كرده (لكلرك، I / 506-507) و بعضی اصلاً منكر وجود شخصی كه در منابع او را به ماسويۀ اصغر نامبردار كرده‌اند، شده‌اند (الگود، 116، 117). قفطی ( انباه الرواة، 3 / 107، 108) از جملۀ استادان محمد بن حسن طوبی صقلی كه در 450ق زنده بوده، از پزشكی به نام ماسويه [واژۀ «ابن» در اين كتاب، افزودۀ مصحح است] ياد كرده است، اما پيداست كه يوحنا بن ماسويه در اين تاريخ نمی‌توانسته است زنده باشد و روايت قفطی مربوط به ماسويۀ ديگری است كه گويا در سيسيل می‌زيسته و اين تاريخ نزديك به همان زمانی است كه لئون افريقايی از ماسويه مذكور ياد كرده است (لكلرك، I / 504). سارتن (3 / 1838، 1839) نيز از ماسويۀ سوم يا به تعبير خود او ماسويۀ دوم كاذب خبر داده كه در سدۀ 13م می‌زيسته است.
 
 
 
{{آثار}}
 
حدود 50 اثر از ابن ماسويه ياد شده و يا به او منسوب شده است. ظاهراً شماری از آنها به نامها و عناوين مختلفی شهرت يافته بوده است كه بعدها هر يك از آنها را اثر مستقلی پنداشته‌اند. ازاين رو تا همۀ نسخه‌های موجود از آثار او كه در كتابخانه‌های جهان موجود است، بررسی و مقايسه نشود، فهرست دقيق و كاملی از آثار ابن ماسويه نمی‌توان تهيه كرد. در اينجا به برخی از آثار چاپ شده و خطی وی اشاره می‌شود:
 
''''الف ـ چاپی''''
1. كتاب الازمنة يا الازمنة و الامكنة، دربارۀ فصول و ماههای سال و ارتباط آنها با خوردنيها و نوشيدنيهايی كه بدن به آنها نيازمند است و نيز اقدامات پيشگيری طبی مانند فصد و حجامت در فصول مختلف (اولمان، «طب در اسلام»، 114). اين كتاب توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1933م، شم‌ 15، صص 235-275) با حواشی و ترجمۀ فرانسوی منتشر شد. ترجمۀ ديگری نيز توسط ژرار تروپو در آرابيكا (1968م، شم‌ 15، صص 113-142) به چاپ رسيد. نسخه‌ای از ترجمۀ عبری آن نيز در دست است (GAL, I / 266)؛ 2. جواهر الطيب المفردة باسمائها و صفاتها و معادنها. ابن ماسويه در اين اثر دربارۀ مواد معطری چون مشك، عنبر، كافور، قرنفل و صندل و نيز مطالبی چون پاك كردن نوشته از دفاتر و ازالۀ لكه‌ها و آثار مختلف سخن گفته است. نويری در نهاية الارب (12 / 105- 119) از اين كتاب استفاده كرده است. اين اثر نيز توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1936م، شم‌ 19، صص 5-27) با ترجمۀ فرانسوی آن به چاپ رسيد. ترجمۀ انگليسی آن نيز توسط مارتين لوی در «مجلۀ تاريخ پزشكی» (1961م، شم‌ 16، صص 394-410) به چاپ رسيده است؛ 3. الجواهر و صفاتها و فی ای بلدهی وصفة الغواصين والتجار. در اين اثر ابن ماسويه به وصف سنگهای قيمتی، نحوۀ استخراج و محلهای آن و نحوۀ تجارت و قيمتها و اوزان مختلف آن در مشرق قديم پرداخته است. تيفاشی در كتاب خود ازهار الافكار فی جواهر الاحجار (صص 48، 66، 106) از اين كتاب استفاده كرده است. اين اثر به كوشش عماد عبدالسلام رئوف در 1977م در قاهره به چاپ رسيده است؛ 4. الحميات. رازی در الحاوی بارها به اين كتاب استناد كرده است (3 / 90-91، 6 / 202، 266، 7 / 151، 287، 14 / 32، 197، 16 / 68، 144، 151، جم‌ ‌). اين كتاب توسط پترس اسپانيايی همراه با ترجمه و شرح آن منتشر شده است. ترجمه‌ای به لاتين از كتاب مذكور نيز در دست است (GAS, III / 233)؛ 5. دغل العين، كهن‌ترين كتاب درسی چشم پزشكی است كه اكنون در دست است. اگرچه تصحيح و نشر متن منحصر به فرد عربی آن به دليل افتادگی يا محو بعضی از قسمتها غير ممكن است، ولی مايرهوف و پروفر بخشهايی از 47 فصل اين كتاب را به آلمانی ترجمه و در «مجلۀ اسلام» (1916م، شم‌ 6، صص 256-217) به چاپ رسانده‌اند. در اين رساله، كلمات و اصطلاحات فارسی و يونانی ديده می‌شود؛ 6. الكناش المشجّر يا المشجّر. رازی بارها در الحاوی از آن بهره برده است (مثلاً 1 / 139، 4 / 106، 8 / 49، 10 / 75، 23(1) / 316، 23(2) / 167) و به گفتۀ قفطی (تاريخ الحكماء، 317)، ابوعمران موسی بن سيار و ابوالطيب ابراهيم بن نصر، تعليقاتی بر آن نوشته بوده‌اند. در اين اثر برای اولين بار كليات طبی به شكل فهرستها و جداول تنظيم شده است. متن اصلی اين كتاب كه در كتابخانه‌های مختلف موجود است (GAL، همانجا)، به چاپ نرسيده، ولی گراردوس كرمونايی آن را به لاتين ترجمه كرده كه در ونيز (1497م) منتشر شده است؛ 7. ماءالشعير، رسالۀ كوچكی است كه توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1939م، شم‌ 21، صص 13-24) با ترجمۀ فرانسوی آن به چاپ رسيده است؛ 8. النوادر الطبية يا الفصول الحكمية و النوادر الطبية يا الفصول. ابن ماسويه اين كتاب را برای شاگردش حنين بن اسحاق نوشت. كتاب مجموعه‌ای از دستورالعملهای مختصر طبی در 132 بخش است كه با نثری اديبانه و گاه فيلسوفانه نوشته شده است. گويا كنستانتين افريقايی اول بار آن را به لاتين ترجمه كرده و با عنوان «فصول يوحنای دمشقی» مكرر به چاپ رسيده است (نك‌ : اشتاين اشنايدر، 39؛ سارتن، 226). پل اسباث متن كتاب را در 1934م در قاهره به چاپ رسانده است.
 
 
''''ب ـ خطی''''
 
1. كتاب الادوية المسهلة (قفطی، تاريخ الحكماء، 381)، كه ظاهراً همان اصلاح الادوية المسهلة (ابن نديم، 354) يا فی تركيب الادوية المسهلة (ابن ابی اصيبعه، 1 / 183) است. رازی از اين كتاب بسيار استفاده كرده است (مثلاً 6 / 109، 7 / 165، 21(1) / 146) و نسخه‌هايی از آن در ايتاليا و انگلستان موجود است (بستانی، 4 / 14؛ GAL, S, I / 416). اين كتاب نيز به لاتين ترجمه شده بوده است (GAS, III / 233-234)؛ 2. البستان وقاعدة الحكمة و شمس الآداب، كه نسخه‌هايی از آن در تيموريه وجود دارد (همانجا)؛ 3. تركيب طبقات العين و عللها و ادويتها، كه نسخه‌هايی از آن موجود است (مجلة، 5(2) / 268؛ GAS، همانجا)؛ 4. كتاب التشريح، كه ظاهراً نخستين اثر در اين باب در طب اسلامی به شمار می‌رود و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS, III / 235؛ قس: الگود، 370)؛ 5. كتاب الجذام (قفطی، همانجا). به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (همانجا) كسی پيش از او كتابی در آن باب ننوشته بوده است. نسخه‌ای از اين كتاب در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همانجا)؛ 6. كتاب الجنين (ابن ابی اصيبعه، همانجا)؛ 7. كتاب الحيوان، كه نسخه‌ای از ترجمۀ آن به لاتين در بادليان موجود است (ووستنفلد، 24؛ اولمان، «طبيعت و علوم خفيه در اسلام»، 19)؛ 8. خواص الاغذية و البقول و الفواكه ...، كه رازی (21 / 2) از آن بهره برده و نسخه‌هايی از آن در مادريد و ليدن موجود است (لكلرك، I / 110؛ GAS, III / 234)؛ 9. كتاب دفع ضرر الاغذية (ابن نديم، 354)، كه گويا عنوان ديگری از كتاب اصلاح الاغذية (قفطی، همانجا) يا دفع مضار‌الاغذية (ابن ابی اصيبعه، همانجا) باشد. نسخه‌ای از آن در برلين نگهداری می‌شود ( آلوارت، شم‌ ‌6408)؛ 10. كتاب السموم و علاجها، كه رازی از آن بهره برده (19 / 393) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همانجا)؛ 11. علاج النساء اللواتی لايحبلن (لايحملن)، نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (همانجا)؛ 12. كتاب فی الصداع و علله واوجاعه وادويته يا علاج الصداع (ابن نديم، همانجا)، كه به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (1 / 183) برای عبدالله بن طاهر تأليف شده و رازی از آن بهره برده (1 / 246، 6 / 115) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همانجا)؛ 13. كتاب الماليخوليا و اسبابها و علاماتها و علاجها (ابن ابی اصيبعه، همانجا)، كه رازی از آن بهره برده (1 / 73) و نسخه‌ای از آن در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همانجا)؛ 14. كتاب المرة السوداء، در 21 صفحه كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است. ابن ماسويه (صص 1 به بعد) در آن به بيان حالات طبيعی و غيرطبيعی خلط سياه پرداخته است؛ 15. معرفة محنة الكحالين (ابن ابی اصيبعه، همانجا)، نسخه‌هايی از آن در تيموريه و لنينگراد موجود است (GAS, III / 233) مايرهوف (ص 7) آن را از ابن ماسويه نمی‌داند، ولی يك اثر بررسی شده و منقح از يك رسالۀ واقعی شخص ابن ماسويه تلقی می‌كند (نك‌ : همو، 223)؛ 16. المنجح فی الصفات و العلاجات (ابن ابی اصيبعه، همانجا)، كه رازی از آن بهره‌ها برده (مثلاً 3 / 26، 5 / 173، 8 / 30، 31، 10 / 27، 301) و آن را كتابی شگفت خوانده است (7 / 31). ابوريحان بيرونی در الصيدنة (1 / 31) نيز به آن استناد كرده است. كتاب المنجح فی التداوی من صنوف الامراض و الشكاوی موجود در خديويه (خديويه، 6 / 16) نيز ظاهراً عنوان ديگری از همان كتاب است (برای بقيۀ آثار و نسخه‌های موجود و غير موجود، نك‌ : GAS, III / 234-235;
GAL, I / 266)؛ ابن جلجل، 65-66؛ ابن نديم، قفطی، ابن ابی اصيبعه، همانجاها؛ بيرونی، 33؛ مجلة، همانجا؛ سارتن، 1 / 665؛ اولمان، «طب»، همانجا؛ اشتاين اشنايدر، همانجا؛ لكلرك، II / 493).
 
== منابع ==