نقاب آنالیا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Farzane.Khorram 1992 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Farzane.Khorram 1992 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۶:
== داستان ==
 
داستان در شهر [[لس‌آنجلس]] شروع می‌شود.داستان مربوط به ماریانا، زنی است که متوجه خیانت همسرش می‌شود، در سوی دیگر دختری که مامور مخفی پلیس است به نام آنالیا که با سردسته اشرار، ریکی مونتانا همکاری می‌کند تا در فرصتی مناسب مدارکی کافی برای دستگیری سران جنایتکار بدست بیاورد، از طرف ریکی مونتانا مأمور می‌شود تا ماریانا، همسر دانیل مونتیل را به قتل برساند. ریکی مونتانا خود روابط نزدیکی با سارا، دختری که دانیل با او به ماریانا خیانت کرده، دارد و برای خواست او این کار را به آنالیا ( آنالوسیا ) می‌سپارد. آنالیا برای کسب اعتماد ریکی مونتانا قبول میکند که این کار را انجام دهد. ماریانا پس از خوردن مشروب زیاد و بحث با دانیل مهمانی سالگرد ازدواجش را ترک میکند و سوار ماشین دانیل (که ترمزش مشکل داشت ) میشود. در راه آنالیا با اسلحه ای مارینا را مجبور به توقف میکند و سوار ماشینش میشود و به او میگوید که سریع حرکت کند ، چون افرادی قصد کشتن او را دارند. پس از مدتی آنالیا به ماریانا میگوید که سرعتش را کم کند چون دیگر کسی آنها را تعقیب نمیکند . ماریانا که از همه چیز ناامید شده بود قصد خودکشی داشت و کنترل ماشین را از دست داد و هردو از دره به پایین پرت شدند و ماشین آتش گرفت .پروفسور آرماندو ریورا و دستیارش روبرتو در راه برگشت به خانه، ماشین آتش گرفته را دیدند و از ماشین بیرون آمدند و بدن نیمه سوخته زنی را پیدا میکنند و این بدن نیمه سوخته را به خانه خود می‌برند. پروفسور آرماندو ریورا در زمینه [[ژنتیک]] و [[سلولهای بنیادی]] به صورت غیرقانونی کار می‌کند . آن‌ها برای شناسایی بیمارشان که تمام پوست بدنش سوخته است به عکسی اعتماد می‌کنند که در کیف کنارش پیدا کرده‌اند. این عکس، عکس آنالیا است. در بیرون از خانه دکتر، هیچ‌کس از اینکه نفر دیگری همراه ماریانا در آن ماشین بوده اطلاعی ندارد، فقط ریکی مونتانا خبر دارد که به رسانه‌ها نمی‌گوید .
از این واقعه چهار سال می‌گذرد. در این مدت اتفاقات زیادی افتاده است. دانیل دیگر رابطه‌ای با سارا ندارد. دکتر آرماندو تمام پوست بیمارش را ترمیم و بازسازی کرده‌است و به گفتهٔ خودش زنی جدید خلق کرده‌است و در ادامه وابستگی عاطفی نیز به او پیدا می‌کند. او از روی عکس آنالیا پوست را بازسازی کرده، در حالی که در واقع این دختر همان ماریاناست و این کار در یادآوری خاطراتش ( وی حافظه‌اش را ازدست داده ) مشکلات زیادی به وجود می‌آورد . همه از گذشته آنالیا با او صحبت می‌کنند با این که او لحظاتی از زندگی ماریانا را به یاد می‌آورد. او ماریاناست با نقاب آنالیا و نام این سریال نیز از اینجا گرفته شده‌است.
در عین حال به صورتی اتفاقی با همسر و دختر واقعی خود، دانیل و آدری ( آدریانا) برخورد می‌کند. در ساحل نشسته و به صورتی غیر ارادی به طرف آدریانا که در حال غرق شدن است می‌رود و سپس با کمک دانیل ،آدریانا را از آب بیرون می‌کشند و این سر آغاز آشنایی با دانیل است . هر دو از واقعیت خبر ندارند، اما به همدیگر وابستگی زیادی پیدا می‌کنند . در ادامه همه متوجه صدای ماریانا و آنالیا ( جدید) می‌شوند. آرماندو در ادامه تحقیقات [[زیزمینی]] خود، متوجه می‌شود که وی آنالیا نیست و در واقع ماریاناست.
خط ۴۲:
بعد معلوم می‌شود که آنالیای واقعی نمرده و زنده است و دکتر او رو مخفیانه نگه داشته‌است با بازگشت آنالیای واقعی همه متوجه می‌شوند که ماریانا هم نمرده بلکه با صورت آنالیا بازگشته است .آنالیا و ماریانا با همکاری هم مونتانا را در حین انجام جرم گیر میندازند و مونتانا به زندان میرود. [[وکیل]] مونتانا فتسو نیز علیه او شهادت میدهد و دستیار او چینو نیز واقعیت را در دادگاه میگوید مونتانا محکوم می‌شود.بعدها کم کم مادر و پدر مارینا متوجهٔ موضوع می‌شوند و کارمن ،آدریانا ( دختر دانیل ) را می‌دزد ٬ ولی او را به تیمارستان میبرند .
کارمن در تیمارستان میمیرد و ریکی مونتانا که سعی داشت از زندان فرار کند معلول می‌شود و تا آخر عمر روی ویلچر در زندان میماند.سارا هم که از همه جا ناامید شده‌است خود را از دره به پایین پرت می‌کند و میمیرد.
 
ماریانا و دانیل دوباره با هم ازدواج میکنند.