کپی برابر اصل: تفاوت میان نسخه‌ها

به قصدِ بازدید از یک «نسخه‌برداری» معروف دیگر، میلر و شخصیت بینوش به یک موزهٔ هنری می‌روند. از این لحظه به بعد، اوقات زن داستان تلخ‌تر به نظر می‌رسد. به میلِرْ از لجبازی‌های پسرش می‌گوید، ولی متوجه می‌شود که از نظر میلر رفتار پسرش قابل دفاع است. در قهوه‌خانه‌ای در میان راه، میلر برای پاسخ دادن به تلفن همراهش لحظاتی از صحنه خارج می‌شود. در این میان، زنی کارمند در قهوه‌خانه، با تصور این که میلِرْ و شخصیت بینوش زن‌وشوهرند، با شخصیت بینوش دربارهٔ ازدواج و بخصوص اخلاق شوهرش (که به تصور او میِلرْ است) وارد صحبت می‌شود. شخصیت «بینوش» نیز بلافاصله نقش عوض می‌کند و زن قهوه‌خانه‌چی را در این مکالمه چنان همراهی می‌کند که انگار او و میلر واقعاً زن‌وشوهرند. وقتی میلِرْ به قهوه‌خانه بازمی‌گردد، شخصیت بینوش او را از این وانمود خبردار می‌کند. آندوآن دو از قهوه‌خانه خارج می‌شوند و از این‌جا به بعد، ماهیت صحبتهای میانشان به‌کلّی عوض می‌شود: به جای انگلیسی، به ترکیبی از فرانسوی و انگلیسی صحبت می‌کنند (میلر اذعان می‌کند که در مدرسه، فرانسوی، و نَه ایتالیایی، فراگرفته‌است)، و از آن عجیب‌تر این است که لحن صحبت‌هایشان به گونه‌ای تغییر می‌یابد که گویی آن‌ها زن و شوهریند که پانزده سال با هم زندگی کرده‌اند و انگار پسرِ زن، پسرِ هر دوی آنهاست. بحثها شخصی‌تر و خصوصی‌تر می‌شوند و در فیلم، به عمد، مشخص نمی‌شود که حقیقت کدام است: آیا ایندو دراصل زن و شوهرند و از ابتدای فیلم داشته‌اند نقش دو بیگانه را بازی می‌کرده‌اند، یا این که این دو، دو بیگانه‌اند که از جایی به بعد وانمود کرده‌اند زن و شوهرند. فیلم پس از چندی بحثهای اعتراف‌آمیز میان این دو نفر، و با پیشنهاد نوعی آشتی میانشان به پایان می‌رسد.

* [[استفن هولدن]] در [[نیویورک تایمز]] در مورد این فیلم نوشت: این فیلم در حال و هوای عاشقی،عاشقی فیلم های «قبل از طلوع آفتاب» و «قبل از غروب آفتاب» است.