امیل کرپلین: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
ویژگی پیوندهای پیشنهادی: ۳ پیوند افزوده شد. |
||
خط ۳۰:
== زندگی حرفهای ==
کریپلین در ۱۸ سالگی در [[لایپزیگ]] و ورتزبورگ آلمان، تحصیل در رشتهٔ [[پزشکی]] را آغاز کرد. در لایپزیگ زیر نظر پل فلشسیگ [[آسیبشناسی عصبی]] و با [[ویلهلم وونت]] [[روانشناسی]] تجربی خواند. کریپلین بعدها شاگرد وونت شد و بر اساس نظریات وی در تمام عمرش علاقهٔ ویژهای به روانشناسی تجربی پیدا کرد. در لایپزیگ کریپلین مقالهای نوشت که برندهٔ جایزه شد. عنوان مقاله «تاثیر علّی بیماری حاد بر بروز اختلالات روانی» بود. در سال ۱۸۷۸، کریپلین مدرک پزشکی را دریافت کرد. در سال ۱۸۷۹ در دانشگاه [[مونیخ]] نزد برنارد فن گادن آغاز به کار کرد. در همانجا پایاننامهٔ خود را با عنوان «جایگاه روانشناسی در روانپزشکی» تکمیل کرد. در سال ۱۸۸۲ به [[دانشگاه لایپزیگ]] بازگشت و در درمانگاه [[نورولوژی]] [[ویلهلم هاینریش ارب]] و آزمایشگاه روانداروشناسی وونت مشغول به کار شد.
اصلیترین اثر کرپلین، «مجموعه روانپزشکی»، نخستین بار در سال ۱۸۸۳ منتشر شد. در این اثر، استدلال او این بود که روانپزشکی، شاخهای از علوم پزشکی است که همچون سایر [[علوم طبیعی]] برای پژوهش در آن باید از مشاهده و تجربه استفاده کرد. او از همه دعوت میکرد تا دربارهٔ علل جسمی بیماریهای روانی تحقیق کنند و پایههای سیستم طبقهبندی مدرن بیماریهای روانی را بنا نهاد. کریپلین معتقد بود که با مطالعهٔ موردی بیماریها و مشخص کردن اختلالات خاص، میتوان پیشرفت بیماریهای روانی را پیشبینی کرد. البته باید تفاوتهای فردی از نظر شخصیت و سن بیمار در آغاز بیماری را در نظر گرفت.
در سال ۱۸۸۴، کریپلین پزشک ارشد شهرستان لوبیاش در پروس شد و یک سال بعد به مدیریت مؤسسه درمان و پرستاری [[درسدن]] برگزیده شد. در سال ۱۸۸۶ و در سی سالگی، کریپلین به عنوان پروفسور روانپزشکی در دانشگاه دورپات ([[دانشگاه تارتو]] کنونی) در کشور [[استونی]] امروزی انتخاب شد. چهار سال بعد رئیس دپارتمان روانپزشکی دانشگاه [[هایدلبرگ]] شد و تا سال ۱۹۰۳ در آنجا ماند. در دورپات، او مدیر درمانگاه هشتاد تختخوابی دانشگاه نیز شد. در همانجا بود که به مطالعه و ثبت جزئیات تاریخچه بالینی بسیاری از بیماران پرداخت و به اهمیت روند بیماری در طبقهبندی [[اختلالات روانی]] پی برد.
در سال ۱۹۰۳، کریپلین به [[مونیخ]] نقل مکان کرد و پروفسور روانپزشکی بالینی در [[دانشگاه مونیخ]] شد. در سال ۱۹۰۸، او به عنوان یکی از اعضای [[آکادمی سلطنتی علوم سوئد]] برگزیده شد.
در سال ۱۹۱۲ و به درخواست انجمن روانپزشکی آلمان برنامهریزی برای پایهگذاری یک مرکز پژوهشی را آغاز کرد. پس از یک دهش سخاوتمندانه از سوی بانکدار آلمانی-آمریکایی یهودی، جیمز لوئب که یکی از بیماران پیشین کریپلین بود و قولهایی از سوی حامیان علم، مؤسسهٔ آلمانی پژوهشهای روانپزشکی در سال ۱۹۱۷ در مونیخ آغاز به کار کرد. این مرکز ابتدا در ساختمانهای بیمارستان واقع بود و هزینهٔ نگهداری آن توسط دهشهای بیشتر از سوی لوئب و خانوادهاش پرداخت میشد. در سال ۱۹۲۴، تحت نظارت [[انجمن قیصر ویلهلم]] برای پیشرفت علم درآمد. سپس [[بنیاد راکفلر]] متعلق به خانوادهٔ آلمانی آمریکایی راکفلر با دهشی چشمگیر امکان بنای ساختمانی مختص مؤسسه را فراهم آورد که تحت نظر کریپلین بود و در سال ۱۹۲۸ رسماً آغاز به کار کرد.
کریپلین علناً علیه درمانهای وحشیانهای که در آسایشگاههای روانپزشکی آن دوران صورت میگرفت، سخن میگفت و معتقد به مبارزه با استفاده از الکل، مجازات مرگ و زندانی شدن به جای درمان مجنونین بود. او نظریههای روانکاوی که جنسیت ذاتی یا اولیه را دلیل [[بیماری روانی]] میدانستند، رد میکرد و همچنین گمانهزنیهای فلسفی را نیز غیرعلمی میدانست. تمرکز او بر جمعآوری دادهها بود و علاقهٔ ویژهای به [[آسیبشناسی]] عصبی و بافتهای بیمار داشت.
کریپلین در ۶۶ سالگی از تدریس بازنشسته شد و بقیهٔ سالهای عمر خود را به پایهگذاری مؤسسه پرداخت. آخرین ویراست کتاب روانپزشکی او در سال ۱۹۲۷ و اندکی پس از مرگش منتشر شد. این ویراست چهار جلد بود و [[ده برابر]] اولین ویراست (سال ۱۸۸۳) بود.
خط ۴۶:
* جنون زودرس
کریپلین بر اساس پژوهشهای درازمدت خود و با استفاده از معیارهای نتیجه و [[پیشآگهی (پزشکی)|پیشآگهی]] بیماریها، مفهوم جنون زودرس را مطرح کرد. تعریف او از این مفهوم، "پیدایش تحتحاد یک موقعیت ویژه و ساده از ضعف روانی است که در جوانی رخ میدهد." نخستین بار، در سال ۱۸۹۳ هنگامی که این مفهوم را به عنوان نوعی طبقهبندی در ویراست چهارم کتاب روانپزشکی خود مطرح کرد، آن را در کنار [[روانگسیختگی کاتاتونی|کاتاتونی]] و دمانس پارانوئید، به عنوان جزئی از اختلالات تخریبی آورد. در آن زمان، این مفهوم تقریباً معادل هبفرنی بود که اوالد هکر مطرح کرده بود. در ویراست ششم کتاب روانپزشکی در سال ۱۸۹۹ هر سه این بیماریها به عنوان سه نوع از یک بیماری واحد یعنی جنون زودرس خوانده شدند.
یکی از اصول اساسی روش او این بود که هر نشانهای ممکن است در هر یک ار این اختلالات ظاهر شود. برای مثال، تقریباً هیچ نشانهٔ منفردی از جنون زودرس نیست که در برخی موارد در افسردگی-شیدایی یافته شود. آنچه که بر اساس نشانههای بالینی این دو بیماری را از یکدیگر افتراق میدهد، به جای علت بیماری، هیچ نشانهٔ خاصی نیست؛ بلکه الگویی خاص از نشانههاست. در نبود آزمایش [[فیزیولوژی|فیزیولوژیک]] یا ژنتیک یا نشانهای برای هر بیماری، تنها میتوان آنها را بر اساس الگوی ویژهٔ نشانهها از یکدیگر تمیز داد؛ بنابراین، سیستم کریپلین روشی برای شناخت الگوهاست و نه دستهبندی نشانههای مشترک.
کریپلین همچنین وجود الگوهای مشخصی در وراثت، سیر و فرجام این بیماریها را اثبات کرد. عموماً، شیوع [[روانگسیختگی]] (اسکیزوفرنی) در میان بستگان بیماران روانگسیخته بیشتر از جمعیت عادی است، در حالی که افسردگی-شیدایی در میان بستگان بیماران مبتلا به این اختلال شایعتر است. البته، مسلماً این به معنای وجود [[پیوستگی ژنتیکی]] نیست، زیرا عوامل اجتماعی و محیطی نیز ممکن است نقش داشته باشند.
او همچنین گزارشی از الگوی سیر و فرجام این بیماریها تهیه کرد. کریپلین باور داشت که روانگسیختگی سیری تخریبی دارد که در آن کارکردهای روانی زوال مییابند، در حالی که بیماران افسردگی-شیدایی سیری مقطعی داشته و بیماران در مقاطعی هیچ نشانهای از بیماری ندارند. این مقاطع، از دورانهای بیماری حاد مشخصا قابل تمیز بودند. این باعث شد که او آنچه را که ما اکنون اسکیزوفرنی مینامیم، [[زوال عقل]] زودرس (یا جنون زودرس) بخواند که بخش زوال عقل به دلیل زوال روانی بازگشت ناپذیر است. بعدها مشخص شد که جنون زودرس لزوماً به زوال روانی منجر نمیشود و بنابراین [[یوجین بلولر]] نام آن به اسکیزوفرنی تغییر داد تا این اشتباه نامگذاری را تصحیح کند.
|