پری و فرهاد که یکی بازیگر تئاتر و دیگری کارگرانکارگردان است در آستانه میانسالگی برای ادامه مسیر زندگی با یکدیگر دچار مشکل میشوند. داستان از جایی شروع میشودمیشود که پری باردار میشودمیشود ولی فرهاد از داشتن بچه یبچهی دوم خوشحال نمیشودنمیشود و تصمیم به [[سقط جنین ]] دارد , در اول پری نیز او را همراهی میکندمیکند و حتی یکباریکبار توسط قرص سقط جنین اقدام به سقط میکندمیکند ولی بعد ها در سر دوراهی وجدان و خوشبختی اشخوشبختیاش گیر میکندمیکند و تصمیم میگیردمیگیرد فرزندش را نگه دارد این در صورتی است که فرهاد به دلیل خوب نبودن وضع مالی از داشتن فرزند بعدی امتناع میورزدمیورزد . بعدی از بحث هایبحثهای مکرر و فرار او از دکتر تصمیم به رفتن به یزد میکندمیکند تا دور از چشم فرهاد فرزندش را بدنیا بیاورد . در همین حال پسر انآن دو کیان عاشق دختر پسردایی پدرش میشودمیشود پسری که فقط 12 سال دارد ع. در همین حال فرهاد پری را پیدا میکندمیکند ولی پری با او نمی ایدنمیآید . چند ماه بعد پری به فرهاد اطلاع میدهدمیدهد که بچه دختر است و قرار است اسمش دریا باشد و دیگر به تهران باز نمیگرددنمیگردد و با کیان به یزد میروندمیروندـ