ماریه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
وپ:اول
برچسب: حذف حجم زیادی از مطالب منبع‌دار
خنثی‌سازی نسخهٔ 35349246 از Hashter (بحث)
برچسب‌ها: خنثی‌سازی متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
خط ۱:
{{منبع}}
{{Infobox person
|name=ماریه دختر قبطیه
سطر ۱۰ ⟵ ۹:
}}
{{همسران محمد}}
'''ماریه''' دختر [[شمعون قبطیه]]، مادر [[ابراهیم پسر محمد]] [[پیامبر اسلام]] بود که او را [[مقوقس|مقوقس قبطی]] حاکم [[اسکندریه]] و [[مصر]] برای [[محمد]] هدیه فرستاد.{{مدرک}}
 
وی در قریه (حفن) از توابع انصنا مصر به دنیا آمده بود.{{مدرک}}
 
[[محمد]] در سال ششم هجرت سفیرانی به کشورهای خارج فرستاد و طی نامه‌هایی فرمانروایان این کشورها را به آیین توحید و اسلام دعوت کرد. نامه‌ای نیز به مقوقس، حاکم مسیحی دست‌نشاندۀ بیزانس در [[اسکندریه]] نوشت و او را به [[اسلام]] دعوت نمود. مقوقس نامه‌ای احترام‌آمیز در جواب محمد نوشت و هدایایی برای او فرستاد، اما به دلیل انگیزه‌های سیاسی، اسلام نیاورد.{{مدرک}}
 
در میان این هدایا دو کنیز بودند: '''ماریه''' و خواهرش سیرین. محمد سیرین را به یکی از اصحابش بخشید، و ماریه را در مالکیت خود گرفت و او را به همسرش [[حفصه]] بخشید، محمد، ماریه را ابتدا در خانۀ [[حارثة بن نعمان]] قرار داد که در مجاورت خانۀ خودش بود، سپس به او خانه‌ای در نخلستانی در حومۀ مدینه بخشید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ طبری، جلد چهارم}}</ref> <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=زبیر بن بکار، الموافقیات}}</ref> محمد آن دو را به اسلام دعوت کرد و آن دو نیز مسلمانان شدند. در ذی حجه سال هشتم هجری برای محمد فرزندی به نام ابراهیم آورد که بسیار مورد علاقه [[محمد]] بود. ابراهیم در هجدهم ماه رجب سال دهم هجری، در یک و نیم سالگی از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.{{مدرک}}
 
ماریه در زمان خلیفۀ مسلمانان [[عمر بن خطاب]] در سال ۱۴ یا سال ۱۶ هجری درگذشت. عمر مردم را به شرکت در تشییع جنازۀ او فراخواند، جمعیتی انبوه آمدند و او را در کنار فرزند خود ابراهیم به خاک سپردند.{{مدرک}}
 
==ماریه و سورۀ [[سوره تحریم|تحریم]]==
با گذشت زمان، اشتیاق پیامبر به داشتن یک فرزند پسر افزایش یافت. اما هیچ‌کدام از همسران او نمی‌توانستند باردار شوند. این موضوع باعث شد از طرف بدخواهانش مورد توهین و تمسخر قرار گیرد. اشتیاق او نیز برای داشتن پسر با گذشت زمان بیشتر می‌شد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان، فصل هشتم</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عباس محمود عقاد، عبقریة محمد}}</ref>
 
در تاریخ طبری آمده است: «سخن از کنیزانی که پیامبر به زنی داشت: یکی ماریه بنت شمعون قبطیه و دیگری ریحانه بنت زید قرظی بود.»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ طبری، جلد چهارم، ص 1299}}</ref>
 
یک روز، بعد از نماز ظهر به خانۀ حفصه رفته بود ولی او در خانه‌اش نبود. لذا ماریۀ قبطیه را به خانۀ حفصه آورد. سپس به او محبت ورزیده و با او آمیزش کرد. مدتی بعد، حفصه بی‌خبر برگشت و آن دو را در حجرۀ خود تنها دید. از حسادت شور و غوغا راه انداخت و . حفصه با دیدن چنین صحنه اى و همخوابى محمد با كنيزش در رختخواب او، کاسه ی صبر و تحملش لبریز می شود و به محمد ميگويد: «بدکاری با من کرده ای! کالایی را به خانه من و روی بستر من آورده ای که برای هیچ کدام از همسرانت نبرده ای حفصه به محمد ميگويد: به خدا با من بسيار بد كردی با او در خانه من سكس كردى. <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسير طبرى،جلد٢٣، صفحه ٨۷}}</ref>. حفصه همچنين بسیار مشوش و ناراحت، به محمد می گوید حالا با چشمان خودم دیدم که چه کار می کردید، مگر من از دیگر زنانت سر به زیر تر و آرام تر نبودم؟ پیامبر می گوید: آرام باش و پیش کسی سخنی نگو، من نیز قول می دهم آن کنیز را بر خودم حرام کنم و به هیچ وجه نزدیکش نشوم.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسير طبرى،جلد٢٣، صفحه ٨٨}}</ref> .بعد از حرام ساختن ماریه از حفصه خواست که این ماجرا را به کسی نگوید و به عنوان راز با خود نگه دارد. محمد با آوردن سوره تحريم سعی در تبرئه کردن خود کرد. در آيه نخست سوره تحريم خدا محمد را به‌خاطر حرام کردن چیزی که به اصطلاح حلال بود سرزنش کرد. سپس او را از کار پنهانی حفصه و گفتن رازش به عایشه باخبر کرد. محمد وقتی حفصه را دید، به او گفت که قولش را شکست و رازش را به عایشه نیز گفت. حفصه از سخن او شگفت‌زده شد و پرسید: «چه کسی تو را از کاری که کردم باخبر کرد؟» محمد نیز گفت که خدای دانا و آگاه من را باخبر کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ابن اسحاق، زندگی محمد}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سنن النسائی، کتاب عشرة النساء}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=Reported by Ibn ‘Abbas: Al-Tabari, Ibn Jarir, Jami‘ al-Bayan fi Tafsir al-Qur’an, (Beirut: al-Resalah Publishers, 2000) Vol.23, 477-478; al-Baihaqi, Abu Bakr, al-Sunan al-Kubra, (Beirut: DKI, 2003) Hadith 15075; Ibn al-Jawzi, Abu al-Farj, al-Tahqiq fi Ahadith al-Khilaf, (Beirut: DKI, 1415 AH) Vol.2, 379; It comes through an isnad involving ‘Atiyah al-‘Awfi and his descendants. Though criticized otherwise, the tafsir reports through this isnad are accepted since they are known to have been transmitted in writing. See, al-Turifi, ‘Abdul ‘Aziz, al-Taqrir fi Asanid al-Tafsir, (Riyadh: Dar al-Minhaj, 2011) 67-68}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ضیاء الدین مقدیسی، الأحادیث المختارة، حدیث 189}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسیر جلالین}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=Reported by Ibn ‘Abbas: Al-Tabari, Ibn Jarir, Jami‘ al-Bayan fi Tafsir al-Qur’an, (Beirut: al-Resalah Publishers, 2000) Vol.23, 477-478; al-Baihaqi, Abu Bakr, al-Sunan al-Kubra, (Beirut: DKI, 2003) Hadith 15075; Ibn al-Jawzi, Abu al-Farj, al-Tahqiq fi Ahadith al-Khilaf, (Beirut: DKI, 1415 AH) Vol.2, 379; It comes through an isnad involving ‘Atiyah al-‘Awfi and his descendants. Though criticized otherwise, the tafsir reports through this isnad are accepted since they are known to have been transmitted in writing. See, al-Turifi, ‘Abdul ‘Aziz, al-Taqrir fi Asanid al-Tafsir, (Riyadh: Dar al-Minhaj, 2011) 67-68}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روایت شده از عبدالله بن عباس، تفسیر طبری}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ابن سعد، طبقات الکبری، روایت شده از عروه بن زبیر و ابن عباس}}</ref> <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ابوبکر البیهقي، السنن الکبری، حدیث 15075}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=التحقیق في أحادیث الخلاف، ابو الفرج ابن الجوزي}}</ref>
 
در این هنگام سورۀ تحریم به محمد وحی شد. نخست این سوره او را به‌خاطر ''حرام کردن چیزی که به اصطلاح حلال بود سرزنش کرد. سپس او را از کار پنهانی حفصه و گفتن رازش به عایشه باخبر کرد. محمد وقتی حفصه را دید، به او گفت که قولش را شکست و رازش را به عایشه نیز گفت. حفصه از سخن او شگفت‌زده شد و پرسید: «چه کسی تو را از کاری که کردم باخبر کرد؟» محمد نیز گفت که خدای دانا و آگاه من را باخبر کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ابن اسحاق، زندگی محمد}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سنن النسائی، کتاب عشرة النساء}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ضیاء الدین مقدیسی، الأحادیث المختارة، حدیث 189}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسیر جلالین}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار}}</ref>''
 
از آن جهت که محمد، همیشه آیات قرآن که به او وحی می‌شدند را برای تمام مردمان می‌خواند، این سوره را نیز برای مردم خواند و پس از آن دیگر ماجرا بر کسی پوشیده نماند. محمد نزدیک یک ماه از همسران خود دوری کرد و دربارۀ زندگی زناشویی او حرف‌ها و سخنان زیادی میان مردم پیچید. اما نهایتاً با حفصه و عایشه نیز آشتی کرد و آن‌ها را بخشید. بسیاری از اصحاب محمد در این ماجرا از او دفاع کردند؛ مانند [[علی بن ابی‌طالب]] و [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب]].
 
دربارۀ این سوره، تفاسیر دیگر هم وجود دارد. برای مثال [[امام بخاری]] می‌گوید که این سورۀ دربارۀ '''عسل خوردن''' پیامبر در خانۀ یکی از همسرانش و حسادت ورزیدن حفصه و عایشه به او می‌باشد. هرچند مثال‌هایی واضحی وجود دارند که نشان می‌دهند '''عسل خوردن''' اصطلاحی برای آمیزش جنسی بوده است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سنن أبی داوود، کتاب الطلاق}}</ref>
 
== به دنیا آمدن ابراهیم ==
یک سال بعد از آمدن به مدینه، پسری به دنیا آورد که محمد نامش را ابراهیم گذاشت. این باعث رشک و حسادت همسران محمد به ماریه شد. سرانجام ابراهیم در هجده ماهگی بیمار شد و مرد. محمد و ماریه از مرگ او بسیار غمگین شدند. ماریه نیز پس از مرگش در کنار ابراهیم دفن شد.
 
== اهمیت او برای محمد ==
پیامبر برای ماریه، با وجود این که کنیزش بود، اهمیت بسیاری قائل بود و او را گرامی می‌داشت. او نخلستانی در اطراف مدینه را به‌همراه خانه‌ای در آن به او بخشید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عثمان بن سراج الدین جوزجانی، طبقات النصیري}}</ref> مکان این نخلستان به ''أم ابراهیم'' مشهور شد. ماریه نیز محبت زیادی به پیامبر داشت و پس از وفات پیامبر، تا آخر زندگی خود در خانۀ او و شهر او ماند. چه اهل سنت و شیعه به او به عنوان زنی باایمان، نیکوکار و پاکدامن ارج نهاده‌اند.
 
== منابع ==