صمد (پرویز صیاد) را برای کار در خانهٔ مرد متمولی به نام آقای مقامی به شهر میفرستند. مقامی که مرد سرشناسی است برندهبرندهی ی جایزه یجایزهی ممتاز بلیت بخت آزمایی می شود؛میشود؛ اما برای آن که عکس اشعکساش چاپ نشود از صمد می خواهدمیخواهد که خود را صاحب بلیت معرفی کند. صمد جایزه را دریافت می کندمیکند. از یک سو در زادگاه صمد همه منتظرند که او باز گردد، و از سوی دیگر چند آدم طماع می کوشندمیکوشند با او طرح دوستی بریزند و ثروتش را تصاحب کنند. گروهی دزد از صمد می خواهندمیخواهند که صندوقچه ایصندوقچهای را از خانه یخانهی مقامی برباید؛ اما وقتی در صندوقچه چیز با ارزشی نمی یابند،نمییابند، برای آن که اسرارشان محفوظ بماند، در صدد قتل صمد بر می آیندمیآیند. مأمور اجرای قتل بر صمد دل می سوزاندمیسوزاند و رهایش می کندمیکند تا به زادگاهش باز گردد؛ اما صمد به تهران بر می گرددمیگردد و دوباره گرفتار شده و در انباری زندانی می شودمیشود. کامبیز، پسر هشت ساله مقامی، نیز که به صمد علاقه مندعلاقهمند است به دست سارقان گرفتار می شودمیشود. صمد او را نجات می دهدمیدهد و پلیس با زیر نظر گرفتن صمد به مخفی گاهمخفیگاه سارقان دست می یابدمییابد و آنهاآنها را به دام می اندازدمیاندازد. صمد به زادگاهش باز می گرددمیگردد و مراسم عروسی لیلا (مینو شفیع) و رقیبشرقیباش عین الله (حسن رضیانی) را به هم می زندمیزند.