آلونسو کیشانو پنجاهساله و نه چندان ثروتمند، لاغر اندام و با صورت استخوانی، به همراه خواهرزادهاش، آنتونیا و خدمتکار بداخلاقش در روستای اسپانیایی لامانچا زندگی میکند. کیشانو در اغلب کارهایش مردی عملگراست. او نسبت به همردههایش در جامعه، کشیش روستا و طبقهٔ خدمتکاران مهربان است. کیشانو برای طبقهٔ حاکم احترام ویژهای قائل است و آنها را بدون چون و چرا از خود بالاتر میداند. او نه میلی به ثروت و مقام دارد و نه فقر آبرومندانهاش مایهٔ کجخلقیاش میشود.
باارزشترین دارایی کیشانو که کتابخوان و اهل تفکر است، کتابهایش هستند. او تحت تأثیر کتابهایش، ابتدا به آیینها، ماجراها و قصههای شوالیهگری علاقهمند میشود و سپس به تدریج شیفتهٔ شوالیههای ماجراجویی میشود که دنبال مأموریتی شرافتمندانه و آرمانی هستند. اشتهای کیشانو به داستانهای شوالیهگری تشدید میشود و برای خرید کتابهای بیشتر زمینهایش را میفروشد. کتابها پشت سر هم قطار میشوند و او بیشتر از قبل خودش را غرق مطالعه میکند. به گفتهٔ سروانتس بر اثر مطالعهٔ زیاد و خواب کم، مغز دنکیشوتدن کیشوت آب میرود و هوش و حواسش را از دست میدهد. رؤیای کیشانو این است که شوالیهای ماجراجو شود و سوار بر اسب و زره بر تن در دنیا ماجراجویی کند. با این هدف که تمام اشتباهات عالم را درست کند.
پس از مدتی طولانی شیفتگیاش به آیین شوالیهگری او را وادار میکند تا دست به عمل بزند. کیشانو ملبس به زرهای زنگزده، بر اسبی لنگ سوار میشود تا به جستجوی ماجراهای شوالیهای برود. او که امیدوار است اشرافزادهای محترم به او لقبی اعطا کند، سرانجام به دست مسافرخانهداری که کیشانو را صاحب تیول میپندارد به دنکیشوتدن کیشوت دِ لامانچا ملقب میشود. اسب لنگ و از پا افتادهاش هم به مقام رزینانته ارتقا پیدا میکند.
اکنون دنکیشوتدن کیشوت برای آغاز سفرش تنها به دو چیز احتیاج دارد؛ بانویی که دنکیشوتدن کیشوت خودش را وقف او کند و یک خدمتکار. برای اولی، دنکیشوتدن کیشوت نام دولسینیا دل توبوسا را برمیگزیند، بهیاد آلدونزا لورنزو، همان دختر روستایی که زمانی دلش را بردهاست…
== کتاب دوم ==
کتاب دوم ماجراهای دنکیشوتدن کیشوت که در مجلدی جداگانه چاپ شد، ویژگی منحصر به فردی دارد. کمی بعد از انتشار کتاب اول که سروانتس نوشتن کتاب دوم را شروع کرده بود، خبری به گوشش رسید که نویسندهای به نام اَوِلاندو نسخهای جعلی از ادامهٔ ماجراهای دنکیشوتدن کیشوت نوشته و کار را به جایی رسانده که دنکیشوتدن کیشوت از وفاداری به دولسینیا دست میکشد. در این زمان سروانتس در حال نوشتن فصل ۵۹ از کتاب دوم بود، جایی که دنکیشوتدن کیشوت و سانچو به قصد شرکت در یک تورنمنت نیزهزنی به سمت ساراگوسا حرکت میکنند. اکنون سروانتس خشمگین از نسخهٔ جعلی، به قصد انتقام ترتیبی میدهد که دنکیشوتدن کیشوت و سانچو حین صرف شام در مسافرخانهای، خبر نسخهٔ اولاندو را بشنوند. شوالیه و خدمتکارش سریع به سمت بارسلونا، خانهٔ دنآلوارو تَرفه یکی از شخصیتهای کتاب اولاندو، حرکت میکنند و پس از رسیدن به بارسلونا او را میربایند.
کتاب دوم شخصیتی به نام سامسون کاراسکو را هم معرفی میکند، مردی جوان از روستای دنکیشوتدن کیشوت که به تازگی از دانشگاه سالامانکا فارغالتحصیل شدهاست. کاراسکو نقش پیشین کشیش و سلمانی را به عهده میگیرد و خواهان نجات دنکیشوتدن کیشوت و حفظ جانش در برابر خطرات است. اما دنکیشوتدن کیشوت چندان علاقه ندارد نجاتش دهند. دنکیشوتدن کیشوت قصد دارد برای ادای احترام به دولسینیا به توبوسوا سفر کند. او و سانچو در راه با سه دختر روستایی روبهرو میشوند و سانچو با توسل به حیلهای امیدوار است اربابش یکی از این سه دختر را به عنوان دولسینیا بپذیرد. هر وقت وقایع برخلاف انتظار پیش میروند، دنکیشوتدن کیشوت گمان میکند دست جادوگران در کار است. در این مورد خاص هم گمان میکند جادوگران دولسینیا را به هیئت دختر روستایی زشترویی درآوردهاند.
دنکیشوتدن کیشوت به شکل غیرمنتظرهای در نبرد با شوالیهٔ آینهها به پیروزی میرسد. شوالیهای که معلوم میشود کسی جز سامسون کاراسکوی تغییر چهره داده نیست. سامسون قصد کرده بود از طریق تغییر چهره و درآمدن در هیئت شوالیهای رقیب، دنکیشوتدن کیشوت را به خانه بازگرداند. نقشهٔ او تأثیر معکوسی دارد. اندکی بعد از این واقعه، دنکیشوتدن کیشوت و سانچو پانزا با شوالیهٔ سبزپوش روبهرو میشوند. در این اپیزود شیری وجود داردکه دنکیشوتدن کیشوت تصمیم میگیرد با آن مبارزه کند.
بخش اعظم این بخش به دوک و دوشسی بینام اختصاص مییابد که به کمک خدمتکاران خانهزادشان، در قالب مجالس مضحکه، سربهسر دنکیشوتدن کیشوت میگذراند. بهعلاوه دوک و دوشس باعث میشوند شوالیه و خدمتکارش مجروح شوند. عنصر مهم دیگر داستان انتصاب سانچو پانزا به فرماندهی یک جزیره است، شوخی دیگری که در نهایت با اعلام برائت سانچو از زندگی اربابهای فئودال خاتمه مییابد و عمق وفاداری او به دنکیشوتدن کیشوت را نشان میدهد…<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روایتآمیزی در دنکیشوت|نام خانوادگی=ینسن|نام=ایوان مریام|نام خانوادگی۲=ن. دان|نام۲=پیتر|ناشر=نشر اطراف|سال=1396|شابک=978-600-96884-6-3|مکان=تهران|صفحات=صص. 88تا92|مترجم=بهروز قیاسی}}</ref>
== تحلیل داستان ==
در دنیای ایدئال شوالیه، افراد جامعه فقط در پی کسب دارایی و رفاه فردی نیستند و در فضایی ساده و صمیمی به دور از فساد و ظلم، در کنار هم زندگی میکنند. بدیهی است که این دنیای اسطورهای را نمیتوان در مکان و زمان معینی پیدا کرد. شوالیههای [[قرون وسطایی]] فقط در دنیای شانس و جادو میتوانند زندگی کنند و هویت خود را شکل دهند. به همین دلیل [[مختصات جغرافیایی]] و موقعیت تاریخی رخدادها و ماجراهای داستان سروانتس مبهم است.
ماجراجوییهای شوالیه از لحاظ زمانی هم بیرون از چرخهٔ توالی زمان واقعی هستند. خلاف رخدادهایی که در [[زندگی واقعی]] وجود دارند، ترتیب زمانی ماجراهای او معنای خاصی ندارد. دنکیشوتدن کیشوت برای رسیدن به آرمانشهر طلاییاش هم خود را از مکان حقیقی دور میکند و هم زمانِ حال واقعی زندگیاش را ترک میکند و از یک نازمان آرمانی سر درمیآورد. به همین دلیل ماجراهای شوالیهٔ سروانتس ماهیتی رؤیاگونه پیدا میکنند.<ref name=":0"/>
داستایوفسکی رمان سروانتس را از «غمانگیزترین» رمانها میداند، چرا که به گفتهی وی «دُنکیشوتدُن کیشوت گرفتار مرض است: نوستالژیای واقعیتگرایی». برای خوانندگانی که با جهان دُنکیشوتیدُن کیشوتی آشنایند، جملهی داستایوفسکی -چه به عنوان غمگینانهترین رمان و چه گرفتاری دُنکیشوتدُن کیشوت در نوستالژیای واقعیتگرایی- ترکیبی متناقض است. چگونه میتوان دُنکیشوتیدُن کیشوتی که رمهی گوسفندان را لشکریان دشمن میپندارد، موصوف اندوهبار واقعیت دانست؟ موردی که داستایوفسکی در «زیرمتن» توصیف خود از رمان سروانتس دارد، اشاره به برساخت «آرمانشهرِ» دُنکیشوتدُن کیشوت است. به عبارتی دُنکیشوتدُن کیشوت خانه و روستایش را ترک میکند تا با «ماجراجویی» آرمانشهرِ خود را -که حاصل مطالعهی انبوهی از کتابهای شوالیهگری قرون وسطاست- تحقق بخشد. آرمانشهری که تنها برای دُنکیشوتدُن کیشوت وجود دارد و حاصل ماجراجوییاش چیزی جز مسخره کردن و در نهایت مرگ در بستر بیماری نیست. از این رو «واقعیت» برای دُنکیشوتدُن کیشوت که همانا دستیابی به آرمانشهرش است، هرگز محقق نمیشود و چنین دستنیافتنی «غمانگیز» است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://vinesh.ir/%D8%AF%D8%B1%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C/| عنوان = «درهمآمیزی» فرهنگها و ایجاد «فضای سوم بیان» |ناشر= سایت معرفی و نقد کتاب وینش |تاریخ= ۱۵ آذر ۱۳۹۸|زبان=فارسی}}</ref>
دنکیشوتدن کیشوت در حسرت رسیدن به دنیایی مانند سرزمین آرمانی آرکیدیا است که در آن زندگی ساده و بیپیرایهٔ روستایی در فضایی عاری از تبعیض و ستم و خشونت جریان دارد. او در پی احیای ارزشهای سنتی عصر طلایی و نوعی سادهزیستی رمانتیک است. اما آرمانشهر سانچو به منزلهٔ نمایندهٔ طبقهٔ فرودست، عشرتکدهای است که در آن هیچکس مجبور نیست برای گذراندن زندگی تلاش کند و نیازها و آرزوهای افراد بدون هیچ زحمتی برآورده میشود. رویارویی روایت رسمی و مردمی از جهان و همجواری آرمانشهرهای برخاسته از آنها، دو نکته را برای مخاطب روشن میکند. اول اینکه فانتزیهای طبقات فرودست جامعه چه تفاوتهایی با فانتزیهای فرهنگ حاکم دارد و دنیای آرمانی نمایندگان هر فرهنگ چه ویژگیهایی دارد. نکتهٔ دوم توضیحی است دربارهٔ ارتباط جایگاه اجتماعی افراد با ماهیت ماجراهایی که از سر میگذرانند.<ref name=":0"/>
فرهنگ رسمی در رمان دنکیشوت،دن کیشوت، زبانی باستانی و کهن دارد که با زندگی سادهٔ روستایی جور در نمیآید. در دنیای ایدئالِ دنکیشوت،دن کیشوت، تصویری آرمانگرایانه از زندگی بیغل و غش روستایی وجود دارد. نامناسب بودن زبان رسمی او در مواجهه با گفتمان کنایی و شوخ روستاییان به چشم میآید. قطعیت آرمانشهری فانتزی دنکیشوتدن کیشوت دربارهٔ زندگی روستایی هم در مواجهه با کنایههای [[میخائیل باختین|کارناوالی]] خردهفرهنگ مردمی متزلزل میشود. حضور این خردهفرهنگ در کنار فرهنگ رسمی سه کارکرد در رمان دارد: نشان دادن شکافهای بین دو فرهنگ، اشاره به توزیع نامتوازن سرمایههای فرهنگی و افشای بیپایه و اساس بودن ادعاهای مبنی بر اصالت، درستی و حقانیت ذاتی.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=روایتآمیزی در دنکیشوت|نام خانوادگی=ینسن|نام=مریام ایوان|نام خانوادگی۲=ن. دان|نام۲=پیتر|ناشر=نشر اطراف|سال=1396|شابک=978-600-96884-6-3|مکان=تهران|صفحات=ص. 25|مترجم=بهروز قیاسی}}</ref>
== ارزشهای اثر ==
شیوهٔ نگارش این کتاب بسیار مهم است و زمان نوشتنش اهمیت آن را بیشتر میکند.<ref>{{پک/بن|۱۳۹۱|ک=ایبنا|ف=سروانتس با تغییر نام به ایران آمد}}</ref> شاید تاکنون هیچ کتابی به اندازه ''دن کیشوت'' اینهمه مورد عشق و علاقه ملل گوناگون نبودهاست. بسیاری از کتابها هستند که تنها به یک قوم و ملت اختصاص دارند و از حدود مرز یک کشور فراتر نمیروند، بسیاری دیگر نیز هستند که در میان ملل دیگر هم خواننده دارند اما تنها مورد پسند طبقه روشنفکر یا مردم عادی یا طبقات ممتاز اند؛ اما ''دن کیشوت'' تمام حصارهای جغرافیایی و نژادی و اجتماعی و طبقاتی را در هم شکسته و نام خود را با دنیا و بشریت گره زدهاست.<ref>{{پک/بن|۱۳۹۱|ک=ایبنا|ف=سروانتس با تغییر نام به ایران آمد}}</ref>
رمان دنکیشوتدن کیشوت از مهمترین آثار ادبی است که حضور دو فرهنگ رسمی و غیررسمی و تعامل آنها را به تصویر میکشد. این اثر زادهٔ دورانی است که فرهنگهای گوناگون درهم آمیختهاند. ردپای همهٔ اختلافنظرها، تضادها و کشمکشهای اروپای [[قرن شانزدهم]] میلادی را میشود در این رمان دید. [[میگل د سروانتس|سروانتس]] در زمانهای شخصیتها و ماجراهای دنکیشوتدن کیشوت را آفرید که تغییرات دوران، [[روایت]]<nowiki/>های جدیدی از جهان را در کنار روایتهای موجود گذاشت و فرهنگهای گوناگون در عرصههای مختلف با یکدیگر مواجه شدند.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=روایتآمیزی در دنکیشوت|نام خانوادگی=ینسن|نام=مریام ایوان|نام خانوادگی۲=ن. دان|نام۲=پیتر|ناشر=نشر اطراف|سال=1396|شابک=978-600-96884-6-3|مکان=تهران|صفحات=ص. 21|مترجم=بهروز قیاسی}}</ref>
== ترجمههای فارسی ==
|