در واقع این کتاب واکنشی بود به روشهای [[پوزیتویستی]] مدرنیته که از سوی دانشمندان [[علوم طبیعی]] (Naturwissenschaften) به مثابهٔ یگانه روش درست و موثق برای شناخت جهان پیرامون مطرح میشد.
[[علوم انسانی]] (Geisteswissenschaften)، در این میان بواسطهٔ ضدیت با مکتبهایمکاتب مدرسی و شیوههای کلیسایی و نیز ذهنیت مخدوش از قرون وسطا، بکلی از گردونهٔ شناخت و حتی اعتبار خارج شد؛ انتظار دانشمندان این روزگاران، این بود که هر شناختی باید در هر زمان و مکانی در این کرهٔ خاکی، یکسان، پیشبینیپذیر و قابل تعمیم باشد؛ همانند آب که در همه جا در دمای صد درجه میجوشد! در این گیرودار، گادامر توانست با نوشتن کتاب حقیقت و روش، چارچوب کلی و بنیادی علوم انسانی را پیریزی کند و به زمانهٔ خود بفهماند که مقایسهٔ انسان با آب، اشتباه و چه بسا نابخردانه است؛ چرا که انسانها از یک «خودآگاهی معنیدار تاریخی» (wirkungsgeschichtliches Bewußtsein) برخوردارند که شبکهای پیچیده از تاریخ و فرهنگ و عقاید و باورها را به گرد آنان تنیدهاست. حقیقت و روش سبب گردید که فلسفه و جامعهشناسی جرات بکار بردن یک روش علمی برای تحقیقات خود بیابند. این کتاب، موج بزرگی از اندیشمندان را با خود همراه ساخت و «هرمنوتیک» را به عنوان یک روش پذیرفته در علوم انسانی بازشناساند.<ref>''حقیقت و روش''؛ ''تنگناهای روش''، هانس گئورگ گادامر، مصیب قرهبیگی، فرهنگ امروز</ref>
گادامر به شدت به ایدههای فلاسفهٔ هرمنوتیک [[رومانتیک]] مانند [[فریدریش شلایرماخر]] و [[ویلهلم دیلتای]] توجه کرده و بیان میکند که معنی از طریق ارتباطات درون ذهنی ایجاد میشود. در اینجا دیگر مخاطب و الزامات بعد فهم ملاک نیست و اصل بر خود فهم و ایده اولیه نشات گرفته از ذهن مؤلف است که قوام پذیر است و خواه ناخواه بر روان گیرندگان جای میگیرد.