دختری جوان به نام مهتاب([[هدیه تهرانی]]) در حال مسابقه با ماشین ها در خیابان با ماشین فرد مسافركشیمسافرکشی به نام ارسطو([[بهرام رادان]]) در خیابان تصادف كردهکرده و فرار می كندکند. ارسطو([[بهرام رادان]]) با كمكکمک دوست خود اتومبیل مهتاب را پیدا می كندکند و بعد از قطعه قطعه كردنکردن آن را به مهتاب([[هدیه تهرانی]]) تحویل می دهد. مهتاب برای تلافی كارکار او به دروغ به پدر و مادر ارسطو می گوید كهکه پسرشان او را اغفال كردهکرده و والدین ارسطو بدون فوت وقت آن دو را به عقد هم درمی آورند. بعد از ازدواج، مهتاب مهریه و طلاق می خواهد و از طرفی دیگر چون باخبر می شود كهکه پدرش قصد ازدواج مجدد دارد درصدد آزار ارسطو بر می آید اما زمانیكهزمانیکه با پدرش صحبت می كندکند پشیمان می شود و مهتاب([[هدیه تهرانی]]) ضمن عذرخواهی از ارسطو، سند ازدواج خود را به ارسطو([[بهرام رادان]]) می دهد تا مراسم طلاق انجام شود كهکه در این موقع ارسطو از او تقاضای ماندگاری می كندکند. .
