ايوب،ایوب، كهکه در ميانمیان قاچاقچيانقاچاقچیان مرزی [[ایران]] و [[عراق]]، در روستايیروستایی نزديکنزدیک مرز عراق زندگی می كند،کند، با مرگ پدر، مجبور به مراقبت و نگهداری از سه خواهر و برادر بيمارشبیمارش «مادی» است. مادی كهکه از يکیک بيماریبیماری مادرزادی رنج میبرد، در پانزده سالگی، جثه يکیک كودککودک را دارد. روژينروژین خواهر بزرگتر و نيزنیز آمنه خواهر ديگردیگر ايوب،ایوب، در غيابغیاب او، از مادی نگهداری می كنندکنند. پزشک روستا به ايوبایوب می گويدگوید كهکه ديگردیگر هيچهیچ دارويیدارویی نمیتواند مادی را درمان كندکند و اگر عمل جراحی نشود تا سه يایا چهار هفته ديگردیگر می ميردمیرد و البته پس از انجام عمل جراحی نيزنیز تا هفت يایا هشت ماه ديگردیگر بيشتربیشتر زنده نخواهد ماند. ايوبایوب ماجرا را به روژينروژین می گويدگوید ولی در ضمن تأكيدتأکید می كندکند كهکه برای به دست آوردن هزينههزینه عمل جراحی تلاش بيشتریبیشتری خواهد كردکرد. كاککاک كريم،کریم، عموی ايوبایوب با كاککاک ياسينیاسین كهکه با قاطر، جنس قاچاق رد و بدل ميمی كندکند درباره ايوبایوب صحبت می كندکند و قرار میشود ايوبایوب هر روز صبح جنس های قاچاق را به آن سوی مرز [[عراق]] ببرد. كاروانیکاروانی از قاطرهايیقاطرهایی كهکه بر پشت آنها محمولههای قاچاق نهاده شده به سوی مرز [[عراق]] میروند. در مقصد، به ايوبایوب و ديگراندیگران گفته میشود كهکه پول باربری به آنها داده نمیشود و آنها می بايستبایست پول را از صاحب كارشانکارشان میگرفتند. پس از گذشت دو ماه، ايوبایوب نمیتواند پولی برای عمل جراحيجراحی مادی به دست آورد. وقتيوقتی كاککاک كريمکریم به دليلدلیل شكستنشکستن دستش ديگردیگر قادر به كارکار نيست،نیست، قاطرش را به ايوبایوب میدهد تا با آن كارکار كندکند. حمل بارهای قاچاق با وجود برف و هوای سرد و راههای پرپيچپرپیچ و خم هميشههمیشه با مشكلاتیمشکلاتی روبروست. در غيابغیاب ايوب،ایوب، برای روژينروژین خواستگاری از مرز [[عراق]] می آيدآید و پدر داماد قول میدهد مادی را با خود برای عمل جراحی به عراق ببرند. روژينروژین به ايوبایوب كهکه از ايناین وصلت ناراحت است، می گويدگوید به خاطر عمل جراحی مادی جواب مثبت داده است. كاروانکاروان عروس كهکه مادی نيزنیز در ميانمیان آنهاست به سوی مرز [[عراق]] روانه میشود. در نزديكینزدیکی مرز مادر داماد كهکه همراه با ديگراندیگران به استقبال عروس آمده، با ديدندیدن مادی از تحويلتحویل گرفتن او خودداری ميمی كندکند و در عوض يکیک قاطر به عنوان شيربهاشیربها به خانواده عروس میدهد. ايوبایوب همراه با مادی و قاطر به روستايشروستایش مراجعت می كندکند و اميدوارامیدوار است با فروش قاطر، پول عمل برادرش را به دست آورد. او همراه مادی از مرز می گذرد.