ساراباند (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amirobot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات افزودن: ca:Saraband
AliBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:اصلاح نویسه غیراستاندارد
خط ۱۹:
 
== داستان فیلم ==
«مارین» كهکه یكیک وكیلوکیل است پس از۳۲ سال دوری و بی خبری به دیدن شوهر سابقش «یوهان» می رود كهکه حالا با پسرش «هنریكهنریک» و نوه اش «كارینکارین» در خانه ای ییلاقی و دورافتاده در سوئد زندگی می كندکند. كارینکارین كهکه نزد پدرش درس نواختن ویولنسل می گیرد برای مارین از شقاوت و خودمحوری پدرش می گوید، از آن طرف، هنریكهنریک كهکه سوگوار از دست دادن همسرش آنا است، به كارینکارین التماس می كندکند تا او را تركترک نكندنکند. هنریكهنریک از پدرش تقاضای گرفتن ارثیه اش را می كندکند تا بتواند برای دخترش ویولنسل بهتری بخرد، اما پدربزرگ با رد كردنکردن این پیشنهاد پسر را از خود می رنجاند. هنریكهنریک با مارین درباره امكانامکان به دادگاه كشیدنکشیدن پدرش صحبت می كندکند و او را از این همه انزجار و خشم نسبت به پدر، شگفت زده می كندکند. یكییکی از دوستان اهل موسیقی یوهان، كهکه متوجه استعداد كارینکارین در نواختن ویولنسل شده، اظهار آمادگی می كندکند كهکه خرج تحصیل او را در دانشگاهی در هلسینكیهلسینکی بپردازد.
 
كارینکارین به مارین می گوید كهکه مادرش در نامه ای خطاب به پدرش از او خواسته است كهکه از وابستگی بیمارگون به دخترش بپرهیزد. اما پدر به این موضوع بی توجه است. هنریكهنریک از دختر می خواهد كهکه با هم كنسرتیکنسرتی براساس قطعه ای از باخ، اجراكننداجراکنند. اما دختر به بهانه اینكهاینکه برای دو سال آینده با یكییکی از دوستانش عازم شهری دیگر برای تحصیل است پیشنهاد پدر را رد می كندکند. وقتی هنریكهنریک اقدام به خودكشیخودکشی می كندکند با عكسعکس العمل تلخ پدر مواجه می شود. پس از گذراندن یكیک شب هولناك،هولناک، مارین برای ما می گوید كهکه در این فاصله از شوهر سابقش بی خبر بوده است، و آنجا است كهکه یاد دخترش می افتد كهکه مبتلا به بیماری فراموشی است، انگار برای نخستین بار حس مادری در او دوباره جان می گیرد.
 
 
== درباره فیلم ==
برگمان، ساراباند را سی سال پس از ساختن «صحنه هایی از یكیک ازدواج» (۱۹۷۳) می سازد كهکه به اعتقاد خودش، آخرین فیلم او خواهد بود. «لیو اولمان» و «ارلاند یوزفسون» یكیک باردیگر در برابر هم قرار می گیرند تا دوباره نقش زوج پر مسئله و ناآرام صحنه هایی از یكیک ازدواج را ایفا كنند،کنند، زوجی كهکه بالاخره تصمیم به جدایی گرفته، وابستگی به یكدیگریکدیگر را رها می كنندکنند و هریكهریک راه تازه ای را در زندگی پیش می گیرند. در ساراباند، هر دو نفر، ارتباطشان را با گذشته از دست داده اند، تا آنجا كهکه یوهان حتی نمی داند یكییکی از دخترانش حالا در استرالیا زندگی می كندکند. تصمیم مارین برای دیدار دوباره یوهان تنها از روی غریزه است. و به این ترتیب آنها دوباره در شرایطی خودخواسته در كنارکنار یكدیگریکدیگر قرار می گیرند.
 
انگار قرار است آدابی شفابخش به اجرا درآید. برگمان با به كارگیریکارگیری فرمی تئاتری، در تقویت این مراسم درمان بخش می كوشدکوشد. ساراباند با دوربین اچ. دی و به صورت دیجیتال برای تلویزیون سوئد ساخته شده است. یكیک دستی فیلم در استفاده از رنگ های قرمز تیره و سبز مایل به خاكستری،خاکستری، به پردازش شخصیت های متعدد ساراباند كمكکمک كردهکرده است. ساراباند یكیک دنباله متعارف بر صحنه هایی از یكیک ازدواج نیست، دغدغه فیلم بیش از آنكهآنکه چگونگی رابطه این زوج در آینده باشد، به بررسی شیوه مواجهه آن دو در دوران جدایی با مسائل ریز و درشت زندگی می پردازد. هریكهریک اساساً در داستان زندگی دیگری نقش غریبه ای را ایفا می كندکند. مارین كهکه زندگی امروز یوهان را تلخ و دردآور می یابد، بیشتر شنونده است و در قالب یكیک هم راز، ناظر و داوری محتاط و تودار وارد قصه می شود. او كهکه وكیلوکیل خانواده است حالا در نقش یكیک روانشناس در برابر یوهان، پسر سوگوارش هنریكهنریک و نوه اش كارینکارین ظاهر می شود، با این همه رفته رفته شاهد آن هستیم كهکه روان درمانگر ما خود به درمان خویش می پردازد.برگمان با ساختن این اثر آخرش، كهکه در واقع وداع او با فیلمسازی است، به جست وجوی پاسخی قانع كنندهکننده برای درگیری های ذهنی و دلمشغولی های خود- و یا لااقل مشكلاتمشکلات غیرقابل دركدرک زناشویی- برمی خیزد.
 
(این مسئله در فیلم بی وفایی (۲۰۰۰) ساخته اولمان كهکه براساس فیلمنامه ای از برگمان ساخته شد نیز مورد بررسی قرار می گیرد). ساراباند این پرسش را مطرح می كندکند كهکه همسرانی كهکه از هم جدا می شوند چه تاثیری بر زندگی یكدیگریکدیگر می گذارند، همین طور تاثیر پدران و مادران در زندگی فرزندانشان تا چه حد است. یكییکی از شخصیت های محوری فیلم، كارینکارین نوه یوهان است، دختر سرگردانی كهکه در پی راهی برای گریز از پدر خودرای و مستبد خویش است، پدری كهکه رابطه اش با او به نظر نامشروع می رسد و حتی عشقش به او ورای عشق ساده پدر فرزندی است. پدر و دختر هر دو طوری رفتار می كنندکنند كهکه كمیکمی غیرعادی است.البته نمی توان به سادگی از كنارکنار این قضیه گذشت كهکه این فیلم در واقع حدیث نفس برگمان بوده است، فیلمی كهکه در آن مردان-به ویژه هنرمندان- به باد انتقاد گرفته می شوند و خودخواهی و استبدادشان سرزنش می شود. كارینکارین دختر حساسی كهکه مورد علاقه هر دو مرد قصه است، در واقع بدل به طعمه ای می شود در نبرد مردان قبیله، كهکه استعداد و ذوق او را برای موسیقی نادیده می گیرند و سعی دارند قریحه اش را در نطفه خفه كنندکنند.
 
یوهان شخصیت تلخ و نچسب ماجراست كهکه بری از هرگونه حس همدردی انسانی است. شوهر سابق بدخلق و ترشرو كهکه به مارین اعتراف می كندکند یكسرهیکسره تمام زندگی اش و همین طور ازدواجشان، بی معنا و پوچ بوده است. پدری بی اعتنا و خشن كهکه از خویشتن خویش بیزار است و در خصومت و ضدیت با پسرش هیچ كوتاهیکوتاهی نمی كندکند. پدری كهکه هیچ گاه نتوانسته است طغیان و نافرمانی پسر را در دوران جوانی ببخشد. قربانی بودن هنریكهنریک اما زیاد هم بی دلیل نیست، مردی ضعیف و ناتوان و هنرمندی بی اراده و كمکم طاقت (او هم مثل دخترش نوازنده ویولنسل است) كهکه به جای آنكهآنکه برای فراموشی غم از دست دادن همسر به كارکار پناه ببرد، سربار و طفیلی دختر جوانش می شود. اما نیروی مثبتی كهکه مثل روحی مقدس در فضای فیلم حضور دارد، آنا همسر متوفی هنریكهنریک است كهکه در یكیک قاب عكس،عکس، در قالب خاطره ای رهایی بخش، گویی به حفاظت دختر گمارده شده است و حتی پس از مرگ هم او را هدایت می كندکند. مارین به تصویر آنا چشم می دوزد و انگار نگاه مبهم و اسرارآمیز آنا كهکه تجسم عشق و تقدس است، او را به دریافت دنیای مادری وامی دارد. مارین سراغ دختر بیمارش می رود، او را در آغوش می گیرد گویی نخستین باری است كهکه احساس می كندکند این موجود فرزند او است.
 
ساراباند با تكتک گویی مارین رو به دوربین آغاز می شود، او در واقع راوی داستان است، با نشان دادن عكسیعکسی از ازدواج و جدایی اش می گوید. خود، فاقد درگیری شخصی در درامی است كهکه بین سه شخصیت دیگر اتفاق می افتد، نقشی پر جنب وجوش ارائه نمی كندکند و فقط با دیدار دوباره از یوهان وارد قصه می شود. كارینکارین اما به ما یادآوری می كندکند كهکه او عمیقاً درگیر ماجرا شده است. نقش تعیین كنندهکننده مارین آنجاست كهکه به كارینکارین اعتراف می كندکند «احمق ترین و در عین حال بی وفاترین همسران بوده است.» اینكهاینکه در تمام عمرش سرگردان بوده است و از پدربزرگ، عوام فریبی متظاهر می سازد كهکه با وانمود كردنکردن به احسان و نیكنیک خواهی سعی در پنهان كردنکردن چهره واقعی خود دارد. در مقابل كارینکارین رابطه شكنندهشکننده و ملتهب زوج پیر را بهبود می بخشد و مارین را وامی دارد كهکه بالاخره دختر بیمارش را به یاد بیاورد.برگمان ساراباند را به كنسرتیکنسرتی مجلسی تشبیه كردهکرده است كهکه فقط چهار نوازنده دارد. عنوان فیلم به مانند «سونات پاییزی» (۱۹۷۸) - فیلمی درباره سردی روابط خانوادگی- نوعی حس موسیقی را به ذهن متبادر می كندکند. قطعات باخ، بازگوكنندهبازگوکننده درون ناآرام و پرتلاطم یوهان و پریشانی خاطر آشفته هنریكهنریک است.
 
ساراباند را می توان به یكسرییکسری قطعات موسیقی پی درپی تشبیه كردکرد شامل ده اجرای دو نفره كهکه هركدامهرکدام رنگ و بوی خاص خود را دارند. در نخستین همنوازی دو نفره، یوهان و مارین پس از سی سال در كنارکنار هم قرار می گیرند. شور جاری در این صحنه، یادآور اولین نمای صحنه هایی از یكیک ازدواج است و ناخودآگاه پایان نافرجام رابطه این زوج را به ذهن می آورد. در همنوازی دونفره دوم كارینکارین پریشان خاطر و مضطرب معرفی می شود كهکه در قالب فلاش بك،بک، از رابطه رنج آور و دردناكدردناک خود با پدر پرده بر می دارد. بقیه اجراهای دونفره، درهم و پراكندهپراکنده اند، خشونتی پنهان در تكتک تكتک صحنه ها موج می زند.
 
ناتوانی هنریكهنریک در برابر پدر مغرور و بی اعتنایش، دست و دل بازی های یوهان برای به دست آوردن دل نوه اش، رویارویی هنریكهنریک و مارین در صحنه كلیساکلیسا و همراهی موسیقی باخ و اعتراف هنریكهنریک به تنفر از پدر و بالاخره بوسه حیرت انگیز پدر و دختر در انتها.آخرین همنوازی اما، آنجا است كهکه یوهان گرفتار یكیک حمله عصبی می شود، و خود آن را «یكیک بیرون روی وحشتناك،وحشتناک، آن هم از نوع روانی اش» می داند، نورپردازی فیلم در این صحنه كهکه یوهان را در راهرو خانه اش نشان می دهد، به صورت سایه هایی مورب است ( تنها صحنه ای كهکه نورپردازی پرساندین، مسطح و یكنواختیکنواخت نیست)، یوهان و مارین در كمالکمال معصومیت كنارکنار هم دراز می كشند،کشند، البته این یكیک نزدیكینزدیکی جنسی نیست بلكهبلکه تاییدی است از طرف هر دو بر فناپذیری جسمانی انسان. پایان بندی مثبت و تاثیرگذاری كهکه آرامشی لذت بخش را پس از آن همه كشمكشکشمکش و بگومگو، در فضای شب جاری می سازد. ساراباند تركیبترکیب بندی آمرانه ای دارد، طوری باید با این فیلم روبه رو شد انگار كهکه یكیک قطعه موسیقی كلاسیكکلاسیک پر جزئیات می شنویم، به همان اندازه باید درظرایف دقیق شد. بی شك،شک، برگمان هنوز هم استاد مسلم نمای نزدیكنزدیک است، خصوصاً آنجا كهکه بازیگرش به نظاره دیگران می نشیند، رابطه دردناكدردناک و غم انگیز یوهان، هنریكهنریک و كارینکارین تنها با نگاه دقیق، دلواپس و توام با همدردی مارین است كهکه به تعادل می رسد.
 
لیو اولمان مثل همیشه با گوش سپردن به دیگران و ناظر ماجراها بودن، از پس پیچیدگی های نقش بر می آید. ارلان یوزفسون، یوهان مستاصل و تلخ و تندخو را به زیبایی تمام ارائه می كندکند. بوریه آلشتت، هنریكهنریک خسته و دل نازكنازک را طوری قابل باور می كندکند كهکه حس همدردی هر مخاطبی را برمی انگیزد. و بالاخره كشفکشف جولیا دتوفوینوس، برای سینما ارزشمند است، بازیگری پرشور و مستعد كهکه حضورش باعث ایجاد حسی از تازگی و سرزندگی می شود. زیاد هم غیرعادی نیست كهکه فیلمسازان پیشكسوتپیشکسوت و كهنهکهنه كارکار سینما، وصیتنامه هنری خود را در قالبی مینی مالیستی ارائه كنندکنند. این فیلم ها را غالباً فیلم های خزانی می نامند، اما درباره برگمان، بیشتر به هجومی زمستانی می ماند.