برخیز ای موسی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات:اصلاح فاصلهٔ مجازی |
جز ربات:تغییر الگو: انگلیسی |
||
خط ۲۶:
}}
'''''برخیز ای موسی''''' {{به انگلیسی|Go Down, Moses}} سیزدهمین رمان بلند [[ویلیام فاکنر]] - نویسندهٔ شهیر آمریکایی و برندهٔ [[جایزه نوبل ادبیات]]- است که در آن از موضوعات [[نژادپرستی]] در [[آمریکا]] و شرح احوال و رفتار متقابل سیاهپوستان و سفیدپوستان سخن به میان رفتهاست. این رمان در سال [[۱۹۴۲ (میلادی)|۱۹۴۲]] انتشار یافتهاست. توسط [[صالح حسینی]] به فارسی ترجمه و [[انتشارات نیلوفر]] شدهاست.
== درونمایه ==
خط ۶۱:
=== خرس ===
''خرس'' بلندترین داستان مجموعه ''برخیز ای موسی'' به شمار میرود که در آن فاکنر مجالی برای بیان پیام اصلی کتاب ''برخیز ای موسی'' یافتهاست. این داستان در ادامه داستان ''پیران قوم'' است. ''اسحاق مکازلین'' -که حالا بزرگتر هم شده است- از شکارچیان به نام و چیرهدست منطقه به شمار میرود و هرسال در برنامه شکار دستهجمعی حاضر میشود. در طی این سالها گروه به شدت درگیر شکار خرس عظیم و غول پیکری به نام ''اُلدبِن'' {{به انگلیسی|Old Ben}} است که در باعث رعب و وحشت و همچنین خرابکاری و ویرانی در جنگل شدهاست. تیرهای شکارچیان به او کارگر نمیافتد و تعداد کسانی حاضراند با او روبهرو شوند زیاد نیستند. ضمناً تله شکاری هم باعث شدهاست تا پای ''الدبن'' مجروح شود، بدیت ترتیب شکارچیان رد او رااز روی جای پایش دنبال میکنند. اسحاق هم بارها ''الدبن'' را تعقیب میکند اما از آنجا که سگهای شکاری از خرس بزرگ میترسند اسحاق تا کنون موفق به شکار او نشدهاست. سرانجام ''سام فادرز'' یک سک وحشی و قوی پیدا میکند، او را ''لایِن'' مینامد و شروع به تربیت او میکند. لاین گرچه در ابتدا رامنشدنی به نظر میرسد اما مهارتی که سام به خرج میدهد او را تبدیل به یک سگ شکاری بینظیر میکند.
پس از چندی ''بون هوگنباک'' به ''لاین'' علاقهمند میشود و حتی سگ غولپیکر را پیش خود میخواباند.{{سخ}}
دسته شکارچیان به همراه ''لاین'' سگ غولپیکر بار دیگر برای شکار ''الدبن'' راهی جنگل میشوند. ''لاین'' با خصومتی مثال زدنی ''الدبن'' را دنبال میکند و ''بون هوگنباک'' در فاصلهای نزدیک از ''الدبن'' پنج تیر را به خطا میزند و پس از تعقیب کوتاهی ''جنرال کامپسن'' فقط موفق میشود ''الدبن'' را زخمی کند. [[خرس]] با ردی از خون به سمت جنگل فرار میکند و شکارچیان به کلبه باز میگردند. ذخیره [[ویسکی]] تمام شدهاست و هوا به شدت سرد است. ''جنرال کامپسن'' تصمیم میگیرد بون را برای آوردن ویسکی به ممفیس بفرستد و برای اینکه بون تا زمان بازگشت ته بشکههای ویسکی را بالا نیاورد اسحاق را به همراه او راهی میکند.<br />
|