ناصرخسرو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Aparhizi (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
حکیم '''ناصر خسرو''' از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر [[ایران]] است که بربه اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔفلسفه یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده است. ناصرخسرو بهمراهبه همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی در آثار خویش، از آیات [[قرآن]] برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده است.
 
== (زندگینامه) ==
 
'''ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی'''،بلخی، معروف به '''ناصرخسرو'''،ناصرخسرو، در سال [[۳۹۴ (هجری قمری)|۳۹۴]] در روستای [[قبادیان]] در [[بلخ]] (در [[استان بلخ]] در شمال [[افغانستان]] امروز)امروزی در خانوادهٔخانواده ثروتمندی چشم به جهان گشود.
 
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر
 
(اغبر=: غبارآلود، مرکز اغبر =: کره زمین)
 
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت [[سلطان محمود غزنوی]] میگذشتمی گذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری [[وبا]] در این خطه که جان عدهٔعدهی زیادی از مردم را گرفت.
 
ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و [[سلطان مسعود غزنوی]] به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از با شکست [[غزنویان]] از[[ سلجوقیان]]،سلجوقیان، ناصرخسرو به [[مرو]] و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر [[طغرل سلجوقی]] رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
 
همان ناصرم من که خالی نبود ز من مجلس میر و صدر وزیر
خط ۱۹:
به تحریر اشعار من فخر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر
 
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله [[مسلمانان]]،مسلمانان، [[زرتشتیان]]،زرتشتیان، [[مسیحیان]]،مسیحیان، [[یهودیان]] و [[مانویان]] به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.
در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت [[قبله]] اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل [[ارمنستان]]،ارمنستان، [[آسیای صغیر]]،صغیر، [[حلب]]،حلب، [[طرابلس]]،طرابلس، [[شام]]،شام، [[سوریه]]،سوریه، [[فلسطین]]،فلسطین، [[جزیرة العرب]]،العرب، [[قیروان]]،قیروان، [[تونس]]،تونس، و [[سودان]] را سیاحت کرد وسه یا شش سال در پایتخت [[فاطمیان]] یعنی [[مصر]] اقامت کرد و در آنجا در دوران [[المستنصر بالله]] به [[مذهب اسماعیلی]] گروید و از [[مصر]] سه بار به زیارت [[کعبه]] رفت.
 
ناصر خسرو در سال [[۴۴۴ (هجری قمری)|۴۴۴]] بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید.
او در [[خراسان]] و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین [[سلجوقیان]] بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت [[امیر علی بن اسد]] یکی از امیران محلی [[بدخشان]] که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔبقیه ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در [[یمگان]] بدخشان سپری کرد.
 
پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم
و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند.
مزار وی در [[یمگان]] زیارتگاه است.
 
== (شخصیت ناصرخسرو ==)
ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده است، و مناعت طبع و بلندی همت و عزت نفس و صراحت گفتار و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که به [[یمگان]] افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سمحر حلال است. او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔبنده آزاز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادرا می‌کند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.
 
[[علی دشتی]] در این باره می‌گوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه‌ورز، در راه رسیدن به هدف پای می‌فشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین می‌گوید:<br />
گه نرم و گه درشت چون تیغ/ پند است نهان و آشکارم<br />
با جاهل و بی خرد درشتم/ با عاقل نرم و برد بارم
 
ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل می‌کند. اما زمانی‌که به زادگاهش [[بلخ]] می‌رسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول می‌شود، ملّاها و فقه‌ها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانه‌اش را به‌نام [[قرمطی]]،قرمطی، [[غالی]] و [[رافضی]] به آتش کشیده قصد جانش می‌کنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر می‌کند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفه‌ای‌ که به ‌وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفه‌گان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار می‌شود، به فقیهان و دین‌آموختگان زمان می‌تازد و به دفاع از خویشتن می‌پردازد.
 
==( درونمایه شعر ناصرخسرو ==)
ناصر خواستار جامعه‌ای‌ است پیراسته و پاک؛ دور از مفاسد اخلاقی، آدم‌کشی، دزدی، رشوه‌خواری، خیانت، چاپلوسی، عیش و عشرت. وی معتقد است که چنین جامعه‌ای جز زیر سیطره دین بوجود نمی‌آید. ناصر مدیحه‌گویی را دروغ می‌شمارد و از شاعرانی که امیران و سلاطین را مدح می‌کنند بیزار است، او شاعری را می‌پذیرد که شعرش راهنمای مردم باشد. محور شعر ناصر عقیده مذهبی و اخلاق است و وی همه چیز را زیر سیطره‌ای این دو قرار داده، از این رو دیوان اشعارش اغلب مشتمل است بر باورهای دینی، اخلاق و بقول امروزی اشعار سیاسی در انتقاد از میران، شاهان و سرایندگان ستایشگر، انتقاد از عالمان دینی که دین را وسیله قرار داده خود تا گلوگاه غرق در گناه هستند.
 
ناصر در اشعار خویش به [[قرآن]] استناد می‌کند. در بسیار موارد آیات قرآن را تضمین می‌کند. وی برای قرآن درونسو و بیرونسو و یا به معنای دیگر تنزیل و تآویل قایل است. وی معتقد است که هرکس بی تاویل به قرآن دست یازد او گمراه است. قرآن دختری پوشیده است که زیورش علی است و قرآن بدون این تاویل موجب هلاک است.
 
'''ناصرخسرو بلخی''' (481–394 هجری) یکی از نابغه‌های فکری و شاعر مشهور ادب فارسی دری در قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) محسوب می‌گردد. ابو معین ناصر پسر خسرو پسر حارث قبادیانی، شاعر، حکیم، نویسنده و سیاح مشهور و داعی بزرگ اسماعیلی در کیش اسماعیلی معروف به حجت خراسان در سال 394 ه. در قبادیان بلخ (در شمال افغانستان امروزی) بدنیا آمد است. ناصر خسرو در آعاز زندگی در دربار پادشاهان غزنوی اشتغال داشت، اما در سال در اثر خوابیکه دیده بود به قول خودش از خواب غفلت بیذار شد، شغل دیوانی را کنار گذشت و در جستجوی خقیقت، معرفت و کمال به مسافرت پرداخت، تا سال 444 هجری در مسافرت یسر برد. وی مدت هفت سال سرزمین عربستان و شمال شرقی و جنوب غربی و مرکزی ایران و آسیای صغیر و شام و سوریه و فلسطین و مصر و قیروان و سودان را سیاحت کرد. مدت سه سال در مصر بماند، درین مسافرت هفت ساله با حکما و دانشمندان ئ علمای ادیان مختاف ملاقات کرد و مباحثات آراست در مصر با الموید فی الدین شیرازی ملاقات نموده و از طریق وی در مصر بدیدار خلیفة فاطمی (امام اسماعیلی) المستنصربالله مشرف گردید، او کیش اسماعیلی را موافق میل و آرزوی خود یافت و بدان پیوست و عنوان حجت خراسان را دریافت نمود. و در سال 444 ه. که حدود پنجا سال داشت به خراسان بر گشت و به بلخ زادگا اصلی خویش فرود آمد، و بدعووت مردم به کیش اسماعیلی پرداخت. اما با خصومت امرای سلجوقی ترک مواجه شد. امرای سلجوقی شاید هم با اشاره خلفای بغداد (عباسیان) که دشمنان خونی اسماعیلیان هستند عوام و علمای اهل سنت را علیه وی تحریک کرده، باب خصومت را باز نمودند. عوام در تبانی با ملاها دست به آشوب زده به خانه اش هجوم برده به آتش کشیدند. آخر نا گزیر خانه و کاشانه را ترک نموده متواری گشت، ایتدا به مازندران رفت و بعد به گرگان و بالاخره به ([[ یمگان]]) بدخشان (افغانستان) پناهنده شد و بقیة عمر خود را در آنجا گذراند. ناصرخسرو بقیه عمر خود در بدخشان به تحقیق و تصنیف و تآلیف پرداخت، تا آنکه در سال 481 هجری پدرود حیات گفت.
== (آثار ناصرخسرو ==)
ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده است، چنانچه خود درین باره می گوید:
<br /><br />
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا
 
آثار ناصرخسرو عبارت اند از:
 
* دیوان اشعار فارسی
* دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:<br />
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته با[[عنصری]]،باعنصری، [[بحتری]]<br />
یا:<br />
این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم
 
* جامع الحکمتین - زساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
* خوان الاخوان - کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.
* [[ زادالمسافرین]] - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
* گشایش و رهایش - رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
* وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
* بستان‌العقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
* [[ سفرنامه]] - این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید.
* سعادت‌نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
* روشنایی‌نامه - این رساله نیز به نظم فارسی است.
به از کتابها و رساله‌های فوق کتابها و رساله‌های دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شده‌اند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کرده‌اند در وجود آنها تردید کرده اند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه - المستوفی؛ در فقه - دستور اعظم - تفسیر قرآن - رساله در علم یونان - کتابی در سحریات - کنزالحقایق - رساله‌ای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رساله‌ای موسوم به سرالاسرار.
1 - [[سفرنامه ناصرخسرو]] (شرح مسافرت هفت ساله)
 
2 - [[زاد المسافرین]] (عقاید فلسفی او را توضیح می‌دهد .)
3 - [[وجه دین]] (درباره احکام شریعت به طریقة اسماعیله .)
4 - [[خوان‌الاخوان]]
5- روشنایی‌نام
5- [[روشنایی‌نامه]]
6 - سعادت ‌نامه
6 - [[سعادت‌نامه]]
7- [[دلیل‌المتحرین]]
8 - دیوان اشعار
9-[[جامع‌الحکمتین ]] و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقته‌اند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.
 
حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده مه برخی از آنها به مرور زمان نابود گشته شوربختانه به دوران ما نرسیده اند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:
سطر ۱۲۶ ⟵ ۱۲۵:
 
اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.
== (نمونه اشعار) ==
 
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست
سطر ۱۵۸ ⟵ ۱۵۷:
گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
 
== برگرفته از ==:
*[[کرامت الله تفنگدار شیرازی]]،شیرازی، ''دیوان اشعار''،اشعار، [[تهران]] [[۱۳۷۴تهران۱۳۷۴ (خورشیدی)|۱۳۷۴]]
*دکتر [[جعفر شعار]]،شعار، ''گزیده‌ای اشعار ناصرخسرو''. تهران [[۱۳۷۰ (خورشیدی)|۱۳۷۰]]
*دکتر جعفر شعار، ''سفرنامه ناصرخسرو''،ناصرخسرو، تهران [[۱۳۷۱ (خورشیدی)|۱۳۷۱]]
*[[برتلس]]،برتلس، ''ناصرخسرو و اسماعیلیان''. [[مسکو]] [[۱۹۴۶ (میلادی)|۱۹۴۶]]. به زبان روسی.
 
== جستارهای وابسته ==
*[[شعر سبک خراسانی]]
*[[شاعران پارسی‌گوی]]
 
== پیوند به بیرون ==
 
*[http://jazirehdanesh.com/find.php?a=19.413.606.fa ناصرخسرو در جزیره دانش]
 
{{ویکی‌گفتاورد}}
{{فاصله مجازی}}
 
[[رده:ادبیات]]
[[رده:ادبیات فارسی]]
[[رده:ادبیات کهن فارسی]]
[[رده:شاعران ایرانی]]
[[رده:متکلمان]]
 
[[de:Nasser Chosrau]]
[[en:Naser Khosrow]]