سید جلالالدین اشرف: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
Alborzagros (بحث | مشارکتها) فارسی سازی ارقام |
||
خط ۱:
{{تمیزکاری}}
بارگاه
زادگاه▼
▲==زادگاه==
آن بزرگوار در سال 180 ق. در مدینة منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی الکاظم علیه السلامو مادر پاکدامن و والامقامش «نجمه» است و ظاهراً کوچکترین فرزند از میان فرزندان امام هفتم به شمار میروند.▼
▲
در نام او اختلاف است. برخی او را حسن بن موسی الکاظم و برخی ابراهیم اصغر معروف به مرتضی، نامیدهاند. در هر صورت به برادر اعیانی علی بن موسی معرفی کردهاند.
اما ایةالله شیخ محمد مهدوی لاهیجانی مؤلف کتاب «سادات متقدمه گیلان» مینویسد: لقب جلال الدین
بر مطالعه کنندگان تراجم و انساب و سیر و اخبار معلوم است که عدهای از سادات، به این گونه القاب ملقب بودهاند چه آنکه یکی از اولاد موسی بن
سید جلال الدین اشرف در سه سالگی
سید جلال الدین در بغداد
در سال
مهاجران آل ابیطالبعلیه السلام
خلفای عباسی که با استفاده از شهرت و محبوبیت آل ابی طالب و با طرح شعارهای فریبنده به قدرت رسیده بودند. از همان ابتدا علویان بالاخص امامان معصوم شیعه را سدّی برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود میدانستند. بنابراین با تمام وجود سعی میکردند که آنها را از میان بردارند. البته هر وقت که لازم بود و موقعیت ایجاب میکرد، ظاهراً علویان پسر عموی عزیزشان بودند و هرگاه فرصتی دست میداد آنها را زندانی و شهید میکردند. مأمون همانند سایر خلفای عباسی وقتی خطر شورش علویان را در اوایل خلافت خود احساس کرد. جهت فرو نشاندن شورشهای آنان، امام رضا علیه السلام را طبق نقشهای به مرو دعوت کرد و مقام ولایتعهدی را به ایشان تفویض نمود و برای آن حضرت از مردم بیعت گرفت و تا حدی با این سیاست به تحکیم و تثبیت حکومت خویش پرداخت. اما افشاگریها و مخالفت امام نسبت به اقدامات مأمون موجب شد که این خلیفه ستمگر عباسی چهره واقعی خویش را نشان داده و امام رضا علیه السلام را به شهادت برساند. از سوی دیگر وقتی خبر ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلامبه مدینه رسید. علویان به شوق ملازمت آن حضرت و به جهت همکاری و تبلیغ و تحکیم دین مبین اسلام متوجه ایران شدند. اما شهادت حضرت رضا علیه السلامهمه آنان را غافلگیر کرد و به دنبال سختگیری کارگزاران خلیفه عباسی در مناطق مختلف کشور، متواری و عدهای در نبردی نابرابر به شهادت رسیدند و گروهی از سادات همانند سید جلال الدین اشرف به کوهستانهای گیلان پناهنده شدند و حتی حیلههای مرموزانه مأمون همانند عزاداری، لباس سیاه پوشیدن، و ازدواج دخترش با حضرت جوادعلیه السلام که به منظور کاهش عکس العملهای علویان بود، مؤثر واقع نشد و شورش سادات در اقصی نقاط کشور بر علیه مأمون تداوم یافت.[
علت انتخاب گیلان
گیلان که بخش جلگهای و نواحی ساحلی دریا را شامل میشد. بخش کوچکی از سرزمین پرآوازه دیلمان[
پس از روی کار آمدن خلفای اموی و عباسی دیلمیان همواره در حال مبارزه با خلفا و مورد ظلم و تعدّی آنها بودند. دیلمیان از راه پناه دادن به آل علیعلیه السلام میخواستند به هر کیفیت شده خلفا را براندازند و مظلوم را یاری دهند.
از نوشتة ابوالفرج اصفهانی، چنین بر میاید علویان که جان آنان از ناحیه خلفا در معرض خطر بود با راهنمایی و توصیة برامکه به دیلمان پناه میبردند. وی مینویسد: «یحیی بن عبدالله بن الحسن پس از واقعة فخّ (محلی در نزدیکی مکه که در آنجا میان حسین بن علی بن الحسن با هادی عباسی در سال
آل علیعلیه السلام که از اوایل خلافت بنیعباس از ناحیة آنان و عمالشان سخت در رنج و شکنجه بودند مهم ترین پناهگاهشان در ایران، ناحیة طبرستان و دیلمان بود. به خصوص ناحیة دیلم که هم صعب العبور بود و هم کوههای بلند و جنگلهای انبوه و موقعیت اقلیمی ویژه منطقه باعث شده بود که جنگ و لشکر کشی و تصرّف آن از سوی دشمنان غیر ممکن باشد و مردم دیلم نیز از ایشان نگهداری و طرفداری میکردند. پناه بردن سادات علوی در زمان متوکل عباسی، یعنی در قرن سوم هجری شدت پیدا کرد و عدّه قابل توجهی از آنها خود را به نقاط امن دیلمان رسانیدند و مردم دیلم خصوصاً سرداران دیلمی که عباسیان را دشمن میداشتند، علویان را تحت حمایت گرفتند و وسایل زندگی و معیشت آنان را نیز فراهم ساختند. پناهندگان که به اصول عقاید علوی آشنایی داشتند در تماس و معاشرت با مردم دیلم، آنها را تحت تأثیر قرار داده و با تعالیم اسلام ناب محمدی آشنا ساختند.[
سید جلال الدین اشرف دومین چهرة علوی مشهور است که بعد از یحیی بن عبدالله وارد سرزمین گیلان گردید. البته در مسیر راه به گیلان با موانع و جنگهایی رو به رو بود که شرح آن خواهد آمد. سال ورود سید اشرف به گیلان را
وی در حدود
نهضت سید اشرف
سید جلال الدین اشرف هنگام ورود به دیلمان ظاهراً اولین مقابله و نبرد را در حوالی زنجان و قزوین که در آن عصر دارالمرز بین اعراب مسلمان و دیلمیان بود با خوارج و لشکریان خلفای عباسی داشته است. گویا برخی از مأموران حکومتی، آن حضرت را شناسایی نموده و در صدد دستگیری وی بر میایند که حضرت با تعدادی از یاران و همراهانش با آنان درگیر شده و این جنگ به مدت
مؤلف جنگ نامه سید جلال الدین اشرف مینویسد:
«وقتی دو لشکر در مقابل هم صف آرایی کردند، در این هنگام قیس پسر بابا ملحد به پیشنهاد پدر به میدان آمد که از هیبت و شکوهش ترسی عظیم در دل مسلمانان راه یافت. حسن بیک فرمانده حضرت به اذن ایشان به میدان رفت ولی حضرت از او چنین خواست: ای حسن بیک! تو برو در جای خود باش که کشنده او منم.» اما چون حضرت وارد میدان شد، قیس از دیدن جمال نورانی و سیمای روحانیاش وحشت کرد. چنان که آهسته جلو آمد و حضرت را به ترک جنگ و توبه! دعوت کرد. حضرت نیز او را به بیعت با امام محمدتقیعلیه السلام دعوت کرد که او نپذیرفت. حضرت نیز تیری در کمان نهاد و سر او را نشانه رفت و با همان تیر او را به خاک افکند.» لشکریان با دیدن این صحنه پراکنده، عدهای کشته و تعدادی از آنان به طرف رودخانه «قزل اوزن»[
کمک و حمایت دیلمیان در همراهی سید اشرف و تار و مار کردن لشکر کفر و خوارج در پیروزی نهضت حضرت در فتح زنجان و قزوین، طارم، کوهدم (رودبار) نقش اساسی و کلیدی داشته است. خصوصاً آنکه در فتح زنجان گروهی از دیلمیان به سرکردگی مردی رشید به نام «هاشم» شکست لشکر بابا ملحد به حمایت از سید اشرف آمدند و موفق شدند شهر زنجان را از لوث وجود ناپاکان پاکسازی نمایند.
خط ۴۷:
جنگهای سید اشرف عبارتند از:
«دوستان دانسته باشید که من خروج کردهام به قول جدّ خود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبعلیه السلام عمل کردهام. در اثنای سخنان وی، یکی از بزرگان رشت که مردی ثروتمند به نام پاسکا[
مناطق غربی گیلان که تحت تأثیر و نفوذ حکومت نعمان بن نوفل از نوادگان شمر بن ذی الجوشن بود در یک نبرد تمام عیار در دو مرحله توسط سید اشرف فتح گردید نعمان متواری شد و بنا به گفتة مورخان به شهر (شهران) مازندران گریخت و در آنجا اقامت گزید.
خط ۶۵:
شیوة حکومتی سید این بود که هر شهری را که فتح مینمود یکی از سرداران امین و با لیاقت خود را برای رسیدگی به امور مردم آن شهر منصوب میکردند و خود به امور مهمتر میپرداختند.
سید بعد از فتح نواحی مرکزی و غربی گیلان به مقر حکومتی خود یعنی لاهیجان بازگشت و در این هنگام به او گزارش دادند که نعمان بن نوفل بعد از فرار به مازندران به کمک برخی از امرای آن سامان همانند منصور بن عبدود به تجدید قوا پراخته و برای سرکوبی نهضت سید، به سوی گیلان در حرکت هستند. آنان وقتی به کجور (شهری حوالی نور و نوشهر) رسیدند، سپاه سید جلال الدین اشرف ر در مقابل خود دیده و بعد از رد و بدل کردن پیامهایی مبنی بر تسلیم یکدیگر، سرانجام جنگ سختی درگرفت. در این جنگ
اوّلین کاروان زیارتی از شمال
سید اشرف پس از فتح شهران در سال
«ای دوستان خاندان علی! هرچه وظیفه شما بود انجام دادید. اکنون به شما رخصت می دهم که بر سر اهل و عیال خود بر گردید که من برای زیارت برادرم ثامن الائمهعلیه السلام به خراسان خواهم رفت...» ولی سرداران سپاه گفتند: « ای فرزند رسول الله! از آن زمانی که خانههای خود را به خونخواهی امام حسینعلیه السلام و امام رضا علیه السلام ترک کردیم، دست از جان شستهایم و اکنون دست از دامن تو باز نخواهیم داشت. سپس آن حضرت مصایبی را که بر پدر و جد بزرگوارش گذشته بود یادآوری کرد و مؤمنان زار زار گریستند.» حضرت با عدهای از سرداران رشید اسلام به صورت کاروانی از مازندران به سوی مرقد امام رضا علیه السلام حرکت کرد و میتوان گفت که بعد از هشت سال از شهادت حضرت اوّلین کاروان زیارتی منطقه شمال ایران، گیلان و مازندران به مشهد مقدس رفته است. حضرت با سرداران خود به هر جا که میرسیدند مردم به استقبال آنها میشتافتند و احترام لازم را به جا میآوردند.
زیارت مرقد مطهّر
چون به نواحی طوس رسیدند در کنار چراگاهی شترانی را در حال چرا دیدند و گنبدی را مشاهده کردند. حضرت پیاده شد و آهسته جلو رفت و دست مبارک خود را زیر گنبد بر زمین نهاد و شروع به درد دل کرد و به شدت گریست. همه با دیدن این منظره غمانگیز فهمیدند که آنجا مرقد مطهر امام رضا علیه السلام است. کاروان هم به گریه افتادند. حضرت مدتی در آنجا اقامت گزید و بساط عزاداری و اطعام به راه انداخت و در آن مدت کرامات بسیاری از ایشان مشاهده شد. که همه را متحیر کرد. سید جلال الدین اشرف بعد از زیارت مرقد مطهر برادرش به سوی گیلان حرکت کرد.[
تشکیل حکومت شیعی
خط ۸۲:
سید هاشم در دیلمان، حسن بیک در طارم و نواحی زنجان، امیر سلطان در رشت، سید محمد در سیاهکل (برفجان)، سید حمزه در کوهدم (رودبار) عبدالرحمن اژدر در هوسم (رودسر) امیرسید شمس الدین به عنوان جانشین حضرت در لاهیجان (که هم اکنون قبر این بزرگوار زیارتگاه مشهوری است.)
سید جلال الدین در لاهیجان نماز جمعه را اقامه کرد و ترویج شریعت نموده و در خطابهها از احادیث پدر و اجدادش، روایاتی نقل میکرد و حکومت مستقلی تشکیل داد و به عنوان رهبری روحانی و معنوی از نزدیک ناظر امور حکومتی بود. در حقیقت نخستین حکومت شیعی در سال
«بین من و فرزندان موسی بن جعفر جز شمشیر چارهای نیست.»[
وقتی نامه به حضرت رسید با لشکری انبوه به آن مناطق رهسپار شد و در حوالی رودبار به نام «دارستان»[
شهادت و مدفن
بنا به نقل مشهور حضرت سید جلال الدین اشرف در
پیکر پاک آن رهبر مجاهد بعد از گذشت حدود
در سال
ختام مسک
ایت الله مهدوی محقق نامدارگیلان نکاتی را به اختصار درباره آن حضرت مینویسد:
«اینکه سید جلال الدین اشرف، همان ابراهیم المرتضی اصغر فرزند امام همام حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام است، ظاهراً تردیدی در آن نیست. والعلم عندالله، اما وی لقب جلال الدین را در زنجان به جهت تقیه انتخاب کرد تا شناخته نشود. او با
پینوشتها:
پدیدآورنده: محمد تقی ادهم نژاد
|