ژاک برل: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
YusuF (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
کمی ویرایش و ویکی‌سازی
خط ۱:
{{ویکی سازی}}
 
'''ژاک رومن ژرژ برل''' {{فرانسوی|Jacques Romain Georges Brel}} زاده [[۸ آوریل]] [[۱۹۲۹ (میلادی)|۱۹۲۹]] درگذشته [[۹ اکتبر]] سال [[۱۹۷۸ (میلادی)|۱۹۷۸]] خواننده، نویسنده و بازیگر و کارگردان [[بلژیکی]] [[فرانسه‌زبان]] است. او در دسامبر سال [[۲۰۰۵ (میلادی)|۲۰۰۵]] از سوی بینندگان و مخاطبان RTBF به عنوان بزرگترین بلژیکی تمام اعصار برگزیده شد.
 
اک برل، (Jacques Romain Georges Brel) خواننده، آهنگ‌ساز، شاعر، یازیگر و کارگردان بلژیکی و فرانسه‌زبان در ۸ آوریل ۱۹۲۹ در بروکسل به‌دنیاآمد. در سال ۱۹۵۲ نخستین آهنگ‌اش را (La Foire / Il y a) درجمعی خانوادگی و در کاباره‌ای در بروکسل ارایه‌کرد. در این زمان او دو فرزند داشت و فرزند سوم‌اش هم در ۱۹۵۸ به‌دنیا آمد. او با پشتکار زیاد کار خودش را ادامه و داد و پس از یک تور ۷۸ روزه، در سال ۱۹۵۳ به‌تنهایی عازم پاریس شد. در این دوران او با تدریس گیتار امرارمعاش می‌کرد. در سال ۱۹۵۴ نخستین آلبوم‌اش را به نام Jacques Brel et ses chansons به بازار داد. در سال ۱۹۵۵ با دوست و همکار-اش François Rauber که یک پیانیست بود، آشنا شد. در سال ۱۹۵۷ هم تحصیلات خود را در موسیقی کنسرواتوار به پایان رساند و چندی بعد یک تور سراسری را به همراه فرانسوا روبر ترتیب داد. از این پس موفقیت او کم‌کم شکل گرفته و او در میان مردم جای خودش را بازکرد. در سال ۱۹۶۶ او تصمیم گرفت تا خوانندگی را قطع کند و آخرین رسیتال‌اش را در ۱۹۶۷ اجراکرد. ولی او بیکار نماند و در تابستان همان سال در نخستین فیلم‌اش Les Risques du métier شرکت کرد و در سال ۱۹۷۱ هم اولین فیلم خودرا کارگردانی کرد. او سپس به بازی در نقش‌های متعددی ادامه داد تا اینکه از سال ۱۹۷۴ پس از ابتلا به سرطان ریه کار هنری را ترک کرده و با قایق به دریاگردی پرداخت. در این زمان او در جزایر مارکیز در اقیانوس آرام اقامت داشت. سال ۱۹۷۷ به پاریس بازگشت و آخرین آلبوم‌اش که یکی از تلخ‌ترین و شوک‌اورترین کارهای‌اش است را به نام Les Marquises ضبط کرد و سرانجام در اکتبر ۱۹۷۸ درگذشت و در جزایر مارکیز به خاک سپرده شد. مجموعهٔ آلبوم‌های او عبارت‌آند از:
ژاک برل در ۸ آوریل ۱۹۲۹ در [[بروکسل]] به‌دنیاآمد. در سال ۱۹۵۲ نخستین آهنگ‌اش را (La Foire / Il y a) درجمعی خانوادگی و در [[کاباره|کاباره‌ای]] در بروکسل ارایه‌ کرد. در این زمان او دو فرزند داشت و فرزند سوم‌اش هم در ۱۹۵۸ به‌دنیا آمد. او با پشتکار زیاد کار خودش را ادامه و داد و پس از یک تور ۷۸ روزه، در سال ۱۹۵۳ به‌تنهایی عازم پاریس شد. در این دوران او با تدریس گیتار امرارمعاش می‌کرد. در سال ۱۹۵۴ نخستین آلبوم‌اش را به نام Jacques Brel et ses chansons به بازار داد. در سال ۱۹۵۵ با دوست و همکارش François Rauber که پیانیست بود، آشنا شد. در سال ۱۹۵۷ هم تحصیلات خود را در کنسرواتوارموسیقی به پایان رساند و چندی بعد یک تور سراسری را به همراه فرانسوا روبر ترتیب داد. از این پس موفقیت او کم‌کم شکل گرفته و او در میان مردم جای خودش را بازکرد.
 
در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت تا خوانندگی را قطع کند و آخرین رسیتال‌اش را در ۱۹۶۷ اجراکرد. در تابستان همان سال در نخستین فیلم‌اش Les Risques du métier شرکت کرد و در سال ۱۹۷۱ هم اولین فیلم خود را کارگردانی کرد. او سپس به بازی در نقش‌های متعددی ادامه داد.
 
از سال ۱۹۷۴ پس از ابتلا به [[سرطان ریه]] کار هنری را ترک کرده و با قایق به دریاگردی پرداخت. در این زمان او در [[جزایر مارکیز]] در [[اقیانوس آرام]] اقامت داشت. سال ۱۹۷۷ به پاریس بازگشت و آخرین آلبوم‌اش را که یکی از تلخ‌ترین و شوک‌اورترین کارهای‌اش است، به نام Les Marquises ضبط کرد.
 
ژاک برل در اکتبر ۱۹۷۸ درگذشت و در جزیره [[هیوااوآ]] از جزایر مارکیز به خاک سپرده شد.
 
==آثار==
مجموعهٔ آلبوم‌های او عبارت‌آند از:
 
۱۹۵۳: Premier single enregistré à Bruxelles: La Foire / Il y a
سطر ۲۲ ⟵ ۳۲:
۱۹۷۷: Les Marquises
 
یکی از زیباترین کارهای او آهنگی است به نام Ne Me Quitte Pas (ترک‌ام مکن) که اگر خاطرتان باشد در فیلم سالاد فصل به کارگردانی [[فریدون جیرانی]] بخشی از آن پخش شد. می‌توانید این آهنگ را از اینجا گوش بدهید. متن آهنگ و ترجمهٔ آن هم در ادامهٔ مطلب آمده‌است....
 
 
 
Ne me quitte pas
Il faut oublier
Tout peut s'oublier
Qui s'enfuit déjà
Oublier le temps
Des malentendus
Et le temps perdu
A savoir comment
Oublier ces heures
Qui tuaient parfois
A coups de pourquoi
Le coeur du bonheur
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
 
Moi je t'offrirai
Des perles de pluie
Venues d'un pays
Où il ne pleut pas
Je creuserai la terre
Jusqu'après ma mort
Pour couvrir ton corps
D'or et de lumière
Je ferai un domaine
Où l'amour sera roi
Où l'amour sera loi
Où tu seras reine
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
 
Ne me quitte pas
Je t'inventerai
Des mots insensés
Que tu comprendras
Je te parlerai
De ces amants-là
Qui ont vu deux fois
Leurs coeurs s'embraser
Je te raconterai
L'histoire de ce roi
Mort de n'avoir pas
Pu te rencontrer
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
 
On a vu souvent
Rejaillir le feu
De l'ancien volcan
Qu'on croyait trop vieux
Il est paraît-il
Des terres brûlées
Donnant plus de blé
Qu'un meilleur avril
Et quand vient le soir
Pour qu'un ciel flamboie
Le rouge et le noir
Ne s'épousent-ils pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
 
Ne me quitte pas
Je ne vais plus pleurer
Je ne vais plus parler
Je me cacherai là
A te regarder
Danser et sourire
Et à t'écouter
Chanter et puis rire
Laisse-moi devenir
L'ombre de ton ombre
L'ombre de ta main
L'ombre de ton chien, mais
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
Ne me quitte pas
 
 
 
رها-ام مکن!
 
باید فراموش‌کرد
 
همهٔ آن‌چه فراموش‌شدنی ست
 
و همهٔ آن‌چه تاکنون از دست‌مان گریخته‌است
 
باید فراموش‌کرد زمانِ کج‌فهمی‌ها را
 
و زمانِ از دست رفته را
 
تا بدانیم چگونه
 
لحظه‌هایی را ازیاد ببریم
 
که گاهی
 
با هجمهٔ ”چراها“
 
قلبِ نیک‌بختی را
 
به مرگ واداشته‌است.
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
 
 
من، به تو هدیه می‌کنم
 
مرواریدهایِ باران را
 
کز سرزمینی آمده‌است
 
که در آن باران نمی‌بارد
 
من می‌کاوم زمین را
 
لحظاتی پس از مرگ‌ام
 
تا بپوشانم اندام‌ات را
 
با قطعه‌هایی از طلا و نور
 
من سرزمینی را می‌سازم
 
که در آن عشق فرمان رواست
 
که در آن عشق حکم رواست
 
که در آن تو ملکه‌اش باشی
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
 
 
رها-ام مکن!
 
من، برای‌ات واژگانی سودایی
 
می‌آفرینم
 
تا تنها تو آنها را درک کنی
 
من، با تو سخن می‌گویم
 
با واژگانی دلداده
 
که دوبار افروختگی‌ی قلب‌های‌شان
 
را دیده‌اند
 
من، برای‌ات بازمی‌گویم
 
داستانِ آن شاهی را
 
کز ندیدن‌ات
 
جان سپرد.
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
 
 
بارها دیده‌ایم
 
فورانِ آتش را
 
از آتشفشانی پیر
 
و ما نیز انگاشتیم که پیر شده‌ایم.
 
و باز آشکار شد
 
زمین‌های سوخته
 
که گندم بسیار می‌دادند
 
چون ماهی پربار
 
و هنگامی که شب درمی‌رسد
 
سرخی و سیاهی
 
با یکدیگر نمی‌مانند
 
چرا که آسمان می‌درخشد
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
 
 
رها-ام مکن!
 
دیگر نمی‌گریم
 
دیگر نمی‌گویم
 
تنها پنهان می‌شوم
 
تا تو را ببینم
 
که می‌رقصی و می‌خندی
 
تا به تو گوش فرادهم
 
که می‌خوانی و می‌خندی
 
بگذار تا
 
سایهٔ سایه‌ات شوم
 
تا سایهٔ دست‌ات شوم
 
یا نه حتا بگذار تا سایهٔ سگ‌ات شوم
 
اما، اما رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
رها-ام مکن!
 
 
 
در دسامبر سال [[۲۰۰۵ (میلادی)|۲۰۰۵]] از سوی بینندگان و مخاطبان RTBF به عنوان بزرگترین بلژیکی تمام اعصار برگزیده شد.
{{افراد-خرد}}
{{انبار-رده|Jacques Brel}}