شهرستان رامهرمز: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Sbnia (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
حذف مطالب بدون منبع
خط ۳:
 
== مشخصات جغرافیایی ==
 
شهرستان رامهرمز در شرق استان [[خوزستان]] واقع شده‌است. از شمال به [[شهرستان باغملک]] و [[شهرستان ایذه]] و [[شهرستان مسجد سلیمان]]، از شرق به [[شهرستان بهبهان]]، استان [[کهگیلویه و بویراحمد]]، از غرب به [[شهرستان اهواز]]، و از جنوب به [[شهرستان ماهشهر]] محدود است. بلندی آن از سطح دریا ۱۶۰ متر، و فاصله هوایی آن تا تهران ۵۲۲ کیلومتر است. فاصله زمینی رامهرمز تا تهران ۱۰۰۰۸، تا اهواز۱۰۰، تا شوشتر ۹۶، تا باغملک حدود ۶۰ و تا ایذه ۱۰۰ کیلومتر است. آب وهوای رامهرمز گرم است. در تابستان تا ۵۳ درجه و در زمستان تا ۱۰ درجه سانتی گراد حرارات دارد. [[رودخانه جراحی]] از شرق این شهر می‌گذرد
 
سطر ۱۹ ⟵ ۱۸:
** دهستان هفتگل
شهرها:
*[[هفتگل]]
 
* [[هفتگل]]
* [[رامشیر]]
 
*[[رامشیر]]
 
== نامآثار و سابقهبناهای تاریخی شهر رامهرمز ==
رامهرمز نام شهری است از بناهای هرمز پادشاه ساسانی درحوالی شوشتر. در گویش خوزستانی آنرا ساده کرده، رامز(رومز) و منسوب بدانجا را«رامزی» و «رامی» می‌گویند
 
* [[ یاقوت حموی]] می‌گوید که رامهرمز متشکل از دو کلمه رام(به پارسی یعنی «مقصود») و هرمز (نام یکی از خسروان ساسانی) بوده‌است، و این کلمه مرکب است از دو کلمه «مقصود هرمز». بعضی گفته‌اند که رامهرمز نامی است کوتاه شده از رامهرمز اردشیر، و این شهری است نامدار در خوزستان و عامه مردم خوزستان این شهر را «رامزی» گویند.
* ابن بلخی مولف فارسنامه، ضمن شرح حال هرمز ساسانی، می‌نویسد: «واندر آن مدت که زیست، بسیار آثار خوب پدید آورد و از جمله آثار او رامهرمز خوزستان و دسکره که در راه بغداد است و دیوار آن بر جای است، او بنا کرد...»
 
* مولف [[تاریخ سیستان]], ضمن شرح خلافت عمر بن خطاب، می‌گوید:
«باز موسی اشعری، گندی شاپور، شوش، رامهرمز، شوشتر، سپاهان، قم، قاشان(کاشان)، چه به نامه و صلح به حرب بگشاد.»
 
* مولف کتاب مجمل التواریخ و القصص، ضمن شرح پادشاهی اردشیر بابکان هرمز دین منرسه، می‌نویسد:«و رامهرمزد اردشیر و آن رامز است...در عمارات روستای ناحیت رام هرمزد آباد کرد و ان را بهشت هرمزد نام نهاد و آن ناحیت میان ایذج است و رامهرمزد و هنوز آباد است.»
 
* مقدسی در وصف رامهرمز می‌گوید: رامهرمز قصبه بزرگی است و بازارهای بسیار و پر نعمت دارد، مسجد جامع زیبایی دارد که در گرد آن بازارهای آبادی بر پا شده و از بناهای عضدالدوله دیلمی می‌باشد، این بازارها در هیچ جا مانند ندارد، تماما سنگ فرش مسقف، پاکیزه، زیبا و روشن است، و این بازارها درهایی دارد که در شب بسته می‌شوند و دراین بازارها، حصیر بافان سکونت دارند و در بازار بزازها، تیمچه خوبی هست..(خوانین این شهر کلانتران (هرمزی) می‌باشند که از خوانین بختیاری می‌باشند
 
آب مشروب شهر رامهرمز نهر و چاه می‌باشد و از آب نهر به نوبه مردم استفاده می‌کنند، نخلستان و باغستان گراگرد این شهر را احاطه کرده‌است. در شهر رامهرمز کتابخانه هست، مانند کتابخانه بصره{ ظاهراً در این زمان یعنی سده چهار ه.ق.، شبیه چندین شهر دیگر در عراق امروزی، هنوز ساکنانش دانشمندان و بازرگانان فارسی بوده اند} این دو کتابخانه را ابن سوار بنا کرده‌است و هر یک از کتابخانه رامهرمز و بصره موقوفاتی در محل دارند که عایداتشان به مصرف آنها می‌رسد و از جمله به همه کسانی که به این کتابخانه‌ها برای مطالعه و یا استنساخ کتب می‌آیند، جامگی [مخارج روزانه از خوراک و پوشاک و مسکن] می‌دهند...»
 
رامهرمز در سده ۴ ه.ق. به سبب کرم ابریشمی که در آن به عمل می‌آمد و به دیگر نقاط صادر می‌شد، شهرت جهانی داشت.(۱)
 
== ترکیب قومیتی شهرستان رامهرمز ==
شهرستان رامهرمز را سرحد خاک [[بهمئی]] و بختیاری قلمداد می کنند و این را موضوع را می توان براحتی از وجود طوایف فراوان ایل بهمئی شامل احمدی، مهمدی، اعلاءدینی اثبات نمود.که این طوایف نیز با تقسیم به زیرمجموعه ها جمعیت وسیعی از شهرستان را تشکیل می دهند.به علت قرار داشتن رامهرمز در مسیر ارتباطی شهرهای استان خوزستان از دیرباز بختیاری ها، بهبهانی ها، شوشتری ها و حتی دزفولی ها در این شهر سکونت داشته اند.از مردمان دیگر
منطقه می توان به بیگدلی ها، هرمزی، کلانتر و عرب های راشدی وخمیسی اشاره کرد.سادات رامهرمز نیز شامل میرسالاری و موسوی هستند.گویش مردم رامهرمز را نمی توان مانند باغملک، صیدون، تشان، ابوالفارس و لیکک که به لهجه ی
بهمئی صحبت می کنند دانست و نه می توان آن را مانند ایذه و مسجدسلیمان بختیاری دانست.بلکه می توان گویش رامهرمزی را ترکیبی از هر دو دانست.
 
== آثار و بناهای تاریخی شهر رامهرمز ==
شهر باستانی رامهرمز به تناسب قدمت واهمیت بسیار زیادی که بویژه در زمان ساسانی داشته‌است، مجموعه‌ای گرانبها از آثار تاریخی را در خود جای داده‌است. در اینجا تنها به برخی از این آثار و بناها اشاره شده‌است.
 
* [[طاق نصرت ساسانی]]: [[طاق نصرت]] ساسانی در مدخل شهر رامهرمز قرار دارد. این بنا مربوط به دوره ساسانی و یا اوایل اسلام است و بارها تعمیر شده.
 
* [[آرامگاه هرمز ساسانی]]، پادشاه ساسانی: آرامگاه هرمز ساسانی در کنار یکی از خیابانهای اصلی شهر رامهرمز در باغ برده شور واقع است.
 
* [[تل برمی]]: [[قلعه دا و دختر]](مادر و دختر) در شمال شهر رامهرمز در دامنه‌های میانی کوه گچی بر روی تپه‌ای قرار دارد. شکل دایره مانند هر دو واحد قلعه معماری قلعه سازی رومی را می‌رساند، و همانند آثار باقیمانده قلعه‌های رومی جنوب مدیترانه‌است. این قلعه احتمالاً دژِی از دوره ساسانی است...
 
* قدمگاه امامزاده عباس: قدمگاه امامزاده عباس یا پیر قفه در تل برمی قرار دارد. زنان محلی کودکان مبتلا به سیاه سرفه را به این قدمگاه می‌برند تا درمان یابند.
 
* سایر زیارتگاه‌های رامهرمز: امامزاده سیدحسین زاهدون در روستای دهیور -بقعه متبرکه اوریا در قبرستان روستای دهیور- امامزاده هفت تن در مرکز شهر، قدمگاه‌های امام رضا، قبرستان و بقعه معروف به سید محمد دولتمندان، قدمگاه امام جعفر، دخمه و شبستان معروف به صاحب الزمان، و میر عبدا... در روستای آخوند.
 
==موزه ی رامهرمز==
 
* مسجدهای رامهرمز
مسجد امام حسن از مسجدهای قدیم رامهرمز است و در گذشته سرداب درازی داشته‌است. سبک معماری آن قدیمی، و در حال حاضر محل شرکت تعاونی فرهنگیان رامهرمز شهرستان است. دیگر، مسجد امام خمینی (حاج احمد کلانتر) است که حدود ۱۵۰ سال قدمت دارد.
== سلمان فارسی==
ابن عساكر در تاريخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مكنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و يا از اهالى اصفهان، از روستايى به نام «جى» بود و پدرش در اين روستا كشاورزى مى كرد و بر كيش زرتشتيت قرار داشت. سلمان نيز بر همين كيش بود، تا اين كه به مسيحيت تمايل پيدا كرد و مسيحى شد و پس از چندى با يهوديت آشنا شد. آن گاه به مدينه رفت و برده مردى از يهوديان بنى قريظه، قرار گرفت. هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به اين شهر هجرت كرد با دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با دين اسلام آشنا گرديد. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پيامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر اين كه سلمان كار كند و از درآمدهاى خويش، خود را آزاد كند. پيامبر (ص) و مسلمانان مدينه او را كمك كردند تا اين كه بهاى خويش را به يهودى پرداخت و آزاد گرديد. وى با اين كه ايرانى نژاد است در ميان عرب ها و مسلمانان حجاز كه غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه اى بلند دست يافت.
 
 
زندگی نامه حضرت سلمان فارسی علیه السلام:
 
سلمان فارسی:‌ روزبه، ماهبه‌بن خوشبودان، بوذخمشان اسپهانی، ابوعبدالله «سلمان» فارسی (۵۷۰-۶۵۳ م/۳۳ ق) که پدرش از شهرک «جی» (یهودیه) اصفهان و «دهگان» آن‌جا بوده است. روزبه، اگر هم در اصفهان زاده شده باشد، قطعاً در رامهرمز خوزستان بالیده است، چنان‌که خود را اهل رامهرمز یاد کرده؛ و سبب اشتهار وی با نسبت « فارسی» از آن رو است که اولاً فارسی به مفهوم ایرانی است، ثانیاً کورۀ رامهرمز در قدیم خود ولایتی هم مرز با ایالت فارس بوده است. ولایت رامهرمز از جمله شامل شهرهای « ارجان» در جنوب شرقی آن‌جا،‌ گندیشاپور که درست در میانۀ شوش و شوشتر قرار گرفته است ….
سلمان که در زمان خود به تحقیق از « ائمه» مانوی (ماندائی/ صابئی) بوده، پس از احراز « بشارات» و الواح « نبوت» احمدی (ص) روی به حجاز آورده، که تاریخ این سفر را در دهۀ پنجاه از عمرش حدود سال یکم هجرت (۶۲۲ م) دانسته‌اند و چنان‌که مشهور است میان راه اسیر و بندۀ تاجران یهود می‌شود، تا آن‌که در مدینه، رسول اکرم (ص) از حال وی آگاهی یافته، طی داستانی دراز سرانجام رسول و اصحاب، او را بازخریده و آزاد می‌کنند. سلمان در مسجد‌النبی و در «صفه» آن‌جا با دیگر زاهدان مهاجر نشیمن می‌گیرد …
گویند که سلمان در غزوه‌های بدر (سال ۲ ق) و اٌحد (سال ۳ ق) شرکت نداشته، اما واقعۀ «ذوقار» (که به شکست سپاه خسرو پرویز فرجامیده) بایستی وی را بیش از پیش در آرمان براندازی دولت ساسانی و رژیم موبدانی آن امیدوارتر کرده باشد؛ چه در جنگ مشهور خندق (سال ۵ ه‍.ق) که با نام سلمان فارسی پیوند خورده، این که آن دهگان‌زادۀ ایرانی دانش و بینش خود را به مثابت یک «نظریه‌پرداز نظامی» به نمایش گذارد، هم آن‌که پیش‌بینی فروپاشی کاخ‌های ستم روم و یمن و ایران زبانزد شد، هم این‌که در هنگام رسول اکرم (ص) قول مشهور عجیب و تاریخی دوران‌ساز خویش: سلمانٌ منّا اهل‌البیت (= سلمان از تیره و خاندان ما است) را فرمود. پس از آن که سلمان در غزوۀ خیبر هم حضور داشت (سال ۷ ق) و در غزوۀ «الطائف» (سال ۸ ق) نیز نام وی باز درخشید (در ساختن منجنیق) و پس از شکست قریش، در همۀ نبردها و عرصه‌های سیاست و در همۀ کارهای عزم و رزم، پیامبر گرامی (ص)، با وی رایزنی می‌فرمود …. در خلافت عمر (۱۵ ق) که عزم به تسخیر بلاد ایران کرد،‌ سلمان فارسی هم به عنوان کارشناس نظامی برجسته و هم راهبر سپاه عرب گزیده شد؛ پس عمر لشکری گران به فرماندهی سعدبن‌ابی وقاص به کارزار ایرانیان روانه کرد؛ گویند که در نبرد قادسیه (۳۱ کیلومتری کوفه) سپاهیان ایران –که دلیرانه هم جنگیدند- از حضور سلمان پارسی در آمادگاه تازیان آگاهی داشتند، گویا مایل بودند که سعد‌ابن وقاص او را به جای مغیرةبن شعبه، از برای گفتگو با رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایران بفرستد، شاید که در این صورت فرجام کار جز آن می‌بود که رخ نمود. در هر حال، چنان که طبری گوید سلمان به ویژه در چهارمین روز جنگ –که ایرانیان شکست خوردند- سهمی نمایان ایفاء کرد. هم‌چنین وی در عبور عربها از دجله باز شگردهای کارآمدی به میان آورد، سخنانی هم در آن گاه گفته که حاکی از پیروزی دین نوین (= اسلام) بر دین کهن (= مجوسیت) است، گویند که وی همواره این شعار را در همۀ کارها و پیکارها پیش چشم داشت.
نقش فعال و تعیین کنندۀ سلمان در فتح « مدائن» پایتخت ساسانیان بود. و آن هنگامی که سعد ابی‌وقاص آن‌جا را حصار گرفت، او را به عنوان سفیر به نزد سپاهیان مدافع کاخ خسروان فرستاد، و این پس از سال‌های درازی نخستین گفتگوی او با هم میهنانش بود، که از شعار « برادری» و « برابری» در دین محمد (ص) و مراتب (ایران‌دوستی) آن حضرت با ایشان سخن گفت، چندان که دلهای آنان را نرم کرد و سبب شد که با پرداخت «جزیه» دست از جنگ بشویند؛ پس تازیان به مدائن درآمدند و کاخ کسری را تصرف کردند، و نخستین نماز آدینه در عراق هم در آن سال (صفر ۱۶ ق) در آن‌جا گزارده شد. لیکن سلمان از ورود به کاخ کسری خودداری نمود، زیرا که خزائن و نفایس آن‌جا را محصول ظلم و ستم زورمندان بر بیچارگان می‌ دانست، ولی عربها چنان‌که مشهور است آنها را به یغما بردند و چندان مال و منال یافتند و به تجمل پرداختند، که حذیقة‌بن‌الیمان (از هفت تنان نامدار ستم‌ستیز و دنیا گریز و رفیق سلمان) نامه‌ای دربارۀ «گنده شدن شکم عربها» و دگر گشتن احوال ایشان به عمربن خطاب نوشت. هم‌چنین سعدابن ابی وقاص نظر به ناسازگاری آب و هوای مدائن از برای عربها (برحسب دستور خلیفه) سلمان و حذیفه را مأمور کرد تا جایی مناسب برای آمادگاه تازیان در سواد عراق بیابند؛ پس این دو جایگاه «کوفه» را نزدیک به «حیره» باستانی ایران مناسب دیدند که سپاه بدان‌جا نقل کرد (۱۷ ق) و دیری هم نپایید که به صورت «شهر» درآمد، این را هم مورخان از خدمات برجستۀ سلمان فارسی به تازیان برشمرده‌اند. آنگاه سلمان هم در کوفه با شگفتی تمام فرمان خلیفه عمر را مبنی بر امارت خویش بر مدائن دریافت کرد، که می‌‌توان گفت این سیاست عمر هم بایستی به توصیۀ علی‌بن ابی طالب (ع) بوده باشد، زیرا ادارۀ پایتخت خسروان ساسانی نیاز به عقل حکیمانۀ ایرانی جماعت داشته است. اما چنین نماید که سلمان پس از فتح سواد و عراق و مدائن، دیگر نسبت به فتوح بلاد ایران زمین نظر مساعدی نداشته یا موافق نبوده است (گویا علی‌بن ابی‌ طالب هم بر این عقیده بوده) و تنها او می‌خواست که بنیان ظلم طبقاتی و ستم موبدانی در دل ایرانشهر (عراق) فرو ریزد لیکن طبقۀ متوسط جامعۀ (کاستی) عهد ساسانی به ویژه «دهگانان» ایران، هرگز نمی‌خواستند آن مجال مغتنم تاریخ در امر دگرگشت ساختار اجتماعی از دست برود؛ فلذا به محض فتح مدائن ایشان بر دست سلمان یعنی «بر آیین سلمان» (=مُسَلمان) شدند، خلیفه عمر هم متعرض ایشان و املاک و اراضی‌شان نشد و «جزیه» را هم از آنان برداشت.
بارگاه حضرت سلمان
سلمان چنان که مورخان شام گفته‌اند در فتح حمص و دمشق هم حضور داشته، و باز مسلمانان را در امور نظامی راهبری و یاوری کرده است؛ سپس گویا به عنوان مرزبان بیروت (یا بعدها) از دمشق برای دیدار برادر خواندۀ عارف پیشه‌اش «ابودرداء» پای پیاده تا آن‌جا رفته است. به نقل از بلاذری آمده است، مردم دمشق از سلمان چنان استقبال کردند، که گویی خلیفه را پیشواز می‌کنند، هیچ شخص شریف یا فرد ممتاز و برجسته‌ای نبود که خانه‌اش را بر سلمان عرضه نکند. سرانجام، سلمان فارسی پس از حدود هفده سال حکومت عارفانۀ «حکیم» بر مدائن، به اصح روایات در ۳۳ ق (و به عقیدۀ ما حسب قرائن) حدود ۸۳ سالگی درگذشت، که هم نزدیک به «ایوان» کسری خاکسپارده شد و مزارش مشهور، چنان‌که تاکنون هم متبرک و به عنوان «سلمان پاک» معروف است. در روایات آمده است که علی‌بن ابی طالب (ع) اظهار داشته است: رسول اکرم (ص) در باب غسل سلمان بدو وصیت نموده است. سلمان هم به عنوان صحابی کبیر رسول اکرم (ص) وهم یکی از ارکان اربعۀ شیعۀ علی (ع) که به موجب حدیث «سلمان منّا اهل‌البیت» تقدیس و تبرّک خاصّی یافته است … یک سلسله از احادیث نبوی (ص) که نزد شیعه و سنّی از زمرۀ «صحاح» به شمار است، حاکی از مراتب عالیۀ دین و دانش و حکمت آن مرد پارسی و جامع فضایل رجال «فرس» (ایرانی) می‌باشد.
آنچه محقّق است این که ایرانیان اگر دین محمّدی (اسلام) را تلقّی به قبول کردند، همانا به واسطه و فضل وجود سلمان پارسی بوده است [خدمات متقابل اسلام و ایران، مطهری، ۵۹]
(دایرة‌المعارف تشیع، جلد نهم، صفحه ۲۶۲ تا ۲۶۵، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول سال ۱۳۸۱)
 
منابع:
 
تاریخ دمشق تالیف ابن عساکر
 
دایرة‌المعارف تشیع، جلد نهم، صفحه ۲۶۲ تا ۲۶۵، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول سال ۱۳۸۱
 
== روستاهای رامهرمز ==
{{استان خوزستان}}